به گزارش سینماپرس، مستند «پدر طالقانی» به کارگردانی محمدعلی محمد دوست، یکی از مستندهای پر سر و صدای جشنواره سینما حقیقت بود که در ۳ سانس به نمایش درآمد و مخاطبان زیادی را همراه کرد.
«پدر طالقانی» روایتی متفاوت از یک شخصیت متفاوت است؛ کسی که بیش از ۴۰ سال با هر دو پهلوی مبارزه میکند. او همراه با بسیاری از جریانهای آن روزگار، مسیری را شروع میکند که در نهایت به برچیده شدن پهلوی میانجامد.
در ادامه متن کامل گفتگو با محمدعلی محمد دوست کارگردان این مستند را می خوانید.
نام مستند را «پدر طالقانی» گذاشتهاید. این نام دقیقا همان لقبی است که مجاهدین خلق به ایشان داده بود. دلیل این نامگذاری چه بوده است؟
نام این فیلم یعنی «پدر طالقانی»، بیشتر به شخصیت خود آقای طالقانی برمیگردد. جدای از دلیل این نامگذاری، باید به شخصیت آقای طالقانی اشاره کنم. به نظرم، در تاریخ کسی نیست که به اندازه ایشان سابقه مبارزاتی با هر دو پهلوی را داشته باشد. ایشان از جمله کسانی است که هم با رضا شاه و هم با محمدرضا مبارزه کرده است. مبارزه ایشان از سال ۱۳۱۸ آغاز شده و تا سال ۱۳۵۸، یعنی نزدیک به ۴۰ سال ادامه دارد که خود قابل توجه است. او عمده این سالها را در زندانهای رژیم پهلوی گذرانده و آن فضا را تجربه کرده است. نکته مهمی که در اینجا وجود دارد این است که سابقه طولانی مبارزاتی ایشان باعث شد که با گروههای مختلفی در این مسیر همراه شود. البته این جمله به این معنی نیست که او یک حرکت مارپیچی داشته است و به انواع و اقسام گروهها نزدیک میشده است بلکه گروههای مختلف به ایشان نزدیک میشدند و از او استفاده میکردند.
جالب است بدانید که قبل از آن که گروهها به سمت ایشان بیایند، ارتش پهلوی با او کار میکرده است. در دهه ۲۰ و در زمانی که موضوع جدایی آذربایجان رخ داد، با ارتشی خموده و بیحوصله مواجه بودیم که اصلا قابلیت مبارزه با شورشیها را نداشت. این ارتش نیاز به کسی نظیر طالقانی داشت و به همین دلیل او مامور شد که برود و ضمن تهییج ارتش، آنان را آماده مبارزه کند. حضور ایشان در کنار ارتش باعث شد که این غائله بزرگ ختم به خیر بشود. جالب است که بعدا وقتی از او سوال میشود که چرا با ارتش پهلوی همراه شدید؟ میگوید که در اینجا بحث تمامیت ارضی کشور مطرح است و ربطی به شاه ندارد. این مملکت برای شاه نیست بلکه برای من و شما است و نباید اجازه داد که کسی به آن تعرض کند. حال از بد روزگار، کسی مانند محمدرضا سکان کشور را در دست گرفته است اما این موضوع دلیل نمیشود که ما اجازه دهیم که کشور قطعه قطعه شود.
بعد از ارتش، نوبت به جبهه ملی در ماجرای ملی شدن صنعت نفت میرسد. در همینجا هم میبینید که جبهه ملی به آقای طالقانی نزدیک میشود. در حقیقت در وسط مثلثی که در ملی شدن صنعت نفت قرار داشت (مصدق، کاشانی و فدائیان اسلام)، تنها یک شخص وجود دارد و آن هم آقای طالقانی است. او تلاش میکند تا اعضای این مثلث را به هم نزدیک کند. جبهه ملی، طالقانی را از خود میداند، فدائیان وقتی فرار میکنند و هیچ جایی برای پنهان شدن ندارد، تنها جایی که پیدا میکند، طالقانی است و ... بنابراین میتوان گفت که طالقانی برای جبهه ملی و فدائیان اسلام، کار پدرانه انجام میدهد. وقتی کمی جلوتر میرویم و با جبهه ملی دوم روبهرو میشویم، باز هم ردپای طالقانی را میبینیم. ایشان در این مقطع هم کار مبارزاتی خود را آغاز میکند در حالی که اعضای فدائیان و جبهه ملی اول، گم شدهاند یا راه دیگری را در پیش گرفتهاند. جالب است که وقتی آنان در سال۱۳۴۰ دوباره فضا را آماده میبینند، باز هم به گرد طالقانی میآیند و از او دعوت میکنند که به مجمعشان برود. البته ایشان تنها در یکی دو جلسه شرکت میکند و یک سخنرانی با موضوع بعثت پیامبر دارد. پس، با مرور این سیر میتوان فهمید که سیر مبارزاتی ایشان در خط اسلام است و هیچ فرقی نکرده است.
وقتی آیتالله بروجردی فوت میکند، پیشنهادی از سوی تعدادی مطرح میشود و میگویند که ما باید به عنوان یک تشکل سیاسی، در مراسم ترحیم ایشان شرکت کنیم اما جبهه ملی میگوید که این موضوع ربطی به ما ندارد؛ یک آخوند فوت کرده است و ربطی به ما ندارد. در اینجا است که آیتالله طالقانی واکنش نشان میدهد و میگوید که این چه حرفی است؟ اگر آقای بروجردی به شما ربطی ندارد پس من هم به شما ربطی ندارم. در همین مقطع، اعضای مذهبی جبهه ملی جدا میشوند و نهضت آزادی را شکل میدهند. در اینجا باز هم میبینند که بدون طالقانی نمیتوانند کار کنند و دوباره به سراغ ایشان میروند و خواهش میکنند که در کنارشان باشد. واکنش آقای طالقانی به این موضوع بسیار قابل توجه است. ایشان میگوید که جوانانتان را به من بسپارید تا آنان را تربیت کنم. در حقیقت او میداند که اگر این جوانان به درستی هدایت نشوند، ممکن است که مسیر نهضت آزادی منحرف شود. بعد از زندانی شدن آقای طالقانی و پس از آزادی مجدد، باز هم مسیر مبارزه را پیش میگیرند در حالی که نهضت آزادی هم منحل شده است. ایشان در همین مقطع راجع به اسرائیل صحبت میکند و همین مساله باعث میشود که تبعید شود. گروه بعدی که به سراغ ایشان میرود، سازمان مجاهدین است. جوانان نهضت آزادی، تشکلی به نام «سازمان مجاهدین» را تشکیل میدهند و دوباره میگویند که ما به طالقانی نیاز داریم. آنان اعتقاد دارند که منبع و رهبر ایدئولوژیک، طالقانی است. البته باید اشاره کرد که این حسی است که آنان به آیتالله طالقانی دارند و ایشان، متقابلا چنین حسی به آنان ندارد. اعضای مجاهدین خلق، جزوات خود را با الهام از تفکرات آیتالله طالقانی آغاز میکنند اما زمانی که به نقطه تعارض با ایشان میرسند، دیگر جزوهها را به او نشان نمیدهند. این جریان در تیم دوم اعضای مجاهدین هم ادامه دارد.
در ایستگاه پایانی، وقتی به انقلاب میرسیم، میبینیم که امام خمینی در کشور نیست و هیچ گروهی توانایی سازماندهی امور را ندارد. تنها کسی که باقی میماند، طالقانی است. او وقتی که از زندان آزاد میشود، به صورت بسیار سیستماتیک، کمیتههای مختلف را تشکیل میدهد و هر کدام وظیفه خاصی را برعهده میگیرند. در حقیقت، ایشان کار تشکیلاتی انجام میدهد و به کمک همین کار، انقلاب را هدایت میکند.
خط قرمز آیتالله طالقانی در همکاری با این گروهها چیست؟
برای پاسخ به این سوال، یک مثال روانشناسی میزنم. در سیستم روانپزشکی یک مسالهای به نام «تشخیص افتراقی» وجود دارد. مثلا وقتی که شما عطسه میکنید میگویند که یا سرما خوردهاید و یا حساسیت دارید اما این موضوع برای تشخیص بیماری، به تنهایی کافی نیست و برای این که دقیق تشخیص بدهید که چه بیماری دارید باید نشانههای افتراقی را پیدا کنید. این مساله در موضوع آقای طالقانی نیز کاربرد دارد. یعنی باید دید که ایشان تا چه زمانی عضو جبهه ملی است، تا کجا با نهضت آزادی همراه است، در چه مسائلی با فدائیان همراهی میکند.
باید گفت که آقای طالقانی تا زمانی با گروهها همکاری و همراهی داشته است که از مسیر درست منحرف نشدهاند. ایشان تا زمانی با سازمان مجاهدین همراه است که در خط اسلام قرار دارد و به محض این که مارکسیسم را انتخاب میکنند، آنان را پس میزند و فتوا میکند که پول دادن به آنان حرام است. همچنین تا جایی با جبهه ملی همراه است که برای کشور کار میکنند و به محض این که میگویند بروجردی به ما ربطی ندارد، از آنان جدا میشود. بنابراین اگر همراهی آقای طالقانی با گروههای مختلف را بدون این وجه افتراقی در نظر بگیرید، کمی مشکلساز میشود.
بعد از گذشت سالها از فوت آیتالله طالقانی، تاکنون شخصیت ایشان به صورت دقیق معرفی نشده است؛ موافقید؟
دقت کنید که آقای طالقانی هیچ وقت، هیچ پست اجرایی نداشته است و همین مساله باعث شده است که ایشان هیچگاه دیده نشود. ایشان بیش از آنکه یک آدم اجرایی باشد، یک شخصیت تربیتی بوده است و اعتقاد دارد که تا زمانی که تربیت نیرو را به درستی انجام نداده است، نباید سراغ کار اجرایی برود. اگر دقت کنید میبینید که ایشان در طول زندگی خود به دنبال حاشیه نیست. شاید همین مساله باعث شده است که خیلی به چشم نیاید. نکته بعدی که باعث شده است، شخصیت ایشان خیلی معرفی نشود، عمر کوتاه ایشان پس از انقلاب است. او تنها چند ماه پس از انقلاب به رحمت خدا رفت. در حقیقت، این قدر اتفاقات ریز و درشت پس از انقلاب رخ داد که ایشان در دل آن گم شد.
نکته سوم که بسیار هم مهم است، این است که عدهای خواستند تا به صورت آگاهانه این آدم دیده نشود. این اتفاق شبیه به همان چیزی است که برای شریعتی رخ داد. ما نمیتوانیم شخصیتی نظیر شریعتی و طالقانی را از تاریخ این کشور حذف کنیم. مثلا گفته میشود که چون شریعتی مخالف آیتالله مطهری بوده است و ما طرفدار مطهری هستیم، شریعتی باید نادیده گرفته شود. در صورتی که چنین نیست. حسین مهدیان میگوید که در جلسهای با حضور آقای مطهری نشسته بودیم و یک روحانی جوان آمد و شروع به بد و بیراه گفتن به شریعتی کرد. آقای مطهری در واکنش به این صحبتهای او بسیار ناراحت شد و فقط در گوش او کتک نزد. مطهری گفت که شما به چه حقی راجع به ایشان اینگونه حرف میزنید؟ اگر آقای طالقانی با کسی اختلاف نظر دارد، یک موضوع اندیشهای بین دو دانشمند است و ما کلاس اولیها نباید در آن دخالت کنیم. این که گفته میشود، چون طالقانی با سازمان مجاهدین بوده است، بنابراین از ما نیست، بسیار غلط است. باید به دنبال اشتراکات با آقای طالقانی بگردیم. شهید بهشتی میگوید که اگر کسی به اندازه درصد کوچکی با من اشتراک داشته باشد، با او مشارکت میکنم.
یکی از دلایلی که آقای طالقانی در این سالها دیده نشده است، این است که عدهای به صورت آگاهانه نخواستند که ایشان دیده شود. در همین پروژه، به سراغ یک گروه تلویزیونی رفتیم اما در جواب خواسته ما میگوید من دعو طالقانی ندارم؛ برو راجع به شهید باقری فیلم بساز. البته این شهیدان بر سر ما جا دارند اما اگر امثال آقای طالقانی نبود، امثال باقری و متوسلیان بیرون نمیآمد. دقت کنید که چه کسانی از مسجد هدایت بیرون آمدند. کسانی امثال رجایی بیرون آمدند که ما تا ابد به او میبالیم. باید این دو مساله را از هم تفکیک کرد. مکر دشمن است که میگوید به جای طالقانی، راجع به باقری فیلم بساز در حالی که میتوان راجع به هر دو فیلم ساخت. هر کس جای خود است.
این مستند نزدیک به ۲ ساعت بود. با این حال، به نظر میرسد که هنوز اطلاعات زیادی وجود دارد که بیان نشده است و قابلیت تبدیل شدن به فیلم را دارد. آیا روند ساخت این مستند را ادامه میدهید؟
در ابتدا قرار بود که یک مجموعه ۱۳ قسمتی از این موضوع بسازیم. موضوع طالقانی بسیار گسترده است و اطلاعات زیادی پیرامون ایشان وجود دارد. باید بگویم که محدود کردن این اطلاعات به یک یا دو قسمت محال است. مگر آن که به صورت گذرا از ایشان عبور کنید و تنها چند داستان از ایشان روایت کنید. این طرح، در قالب یک مجموعه ۱۳ قسمتی به تلویزیون ارائه شد اما هیچ کس قبول نکرد. در آخر، سازمان اوج تصمیم گرفت که هزینه ساخت ۶ قسمت را تامین کند. جلو رفتیم و گفتند که ۶ قسمت زیاد است و ۲ قسمت باشد. ازشان پرسیدیم که توجیهتان چیست؟ شما که مشکل مالی ندارید؟ در پاسخ گفتند که اکنون مخاطبان به دنبال سریالهای کوتاه هستند. دقت داشته باشید که ما راجع به برههای ۵۰ -۶۰ ساله از تاریخ ایران حرف میزنیم. پدر آقای طالقانی یکی از مشروطهخواهان مهم بوده است. بنابراین وقتی موضوع ایشان را آغاز میکنید باید دوران رضاخان، عصر مشروطه و ... را بیان کنید. سپس به سراغ خود ایشان بروید و راجع به حوزه علمیه قم صحبت کنید، تشریح دهه ۲۰، پهلوی دوم، جریانات چپ و راست روشنفکری دینی و ... همگی از جمله موضوعاتی است که حتما باید بیان شود.
بعد از آن که موضوع دو قسمتی بودن از سوی سازمان اوج مطرح شد، آقای قاسم تبریزی، مشاور پروژه به شدت مخالفت کرد. به ایشان گفتم که با پولی که سازمان اوج میدهد، مصاحبههای تمام قسمتها را میگیریم و با کمک خداوند، ۵-۶ قسمت را میسازیم. ایشان با همین ترفند قبول کرد که بیاید. باید بگویم که تاکنون ۳ قسمت ۶۵ دقیقهای ساخته شده است که برای پخش قرار شد ۵ قسمت ۴۰ دقیقهای باشد. هنوز شبکه مورد نظر برای پخش این کار انتخاب نشده است اما از آنجا که شبکه افق در ساخت این مجموعه مشارکت داشته است، قطعا از افق پخش خواهد شد.
اصولا پیدا کردن اسناد و اطلاعات، در مستندهای تاریخی کار بسیار سخت و طاقتفرسایی است. چه روند پژوهشی را دنبال کردید و چه سختیهایی در این راه وجود داشت؟
در ابتدا که موضوع ساخت این فیلم مطرح شد، دیدیدم که یک نفر روی این موضوع کار کرده است و چند کتاب منتشر کرده است. با خود گفتیم که بهتر است ایشان را بیاوریم و از تحقیقاتشان استفاده کنیم. ایشان قبول کرد تا همراه ما باشد. ۱۵ جلسه دو ساعته با ایشان صحبت کردیم و او هر آنچه که از طالقانی بلد بود، به ما انتقال داد. البته باید توجه داشت که پژوهش مجلد با پژوهش ساخت یک مستند فرق دارد. برای مثال، هدف از پژوهش مجلد، ارائه یک مقاله و منتشر کردن چند عکس است در حالی که در پژوهش یک فیلم، حتی باید نحوه لباس پوشیدن سوژه را هم بدانید چرا که قرار است بازسازی شود. بر همین اساس، متوجه شدم که که اطلاعات ایشان برای آغاز کار بسیار عالی است اما برای ساخت یک فیلم کم است. بنابراین به سراغ افراد مختلف رفتیم و تلاش کردیم تا آن پژوهش اولیه را تکمیل کنیم. البته افرادی هم بودند که قبول نکردند، جلوی دوربین بیایند. برای مثال، اعظم طالقانی گفت که اگر آقای شاهحسینی بیاید، من هم میآیم. آقای شاهحسینی قبول نکرد که بیاید و بنابراین خانم اعظم طالقانی را نیز از دست دادیم. با این حال، به غیر از از ۲-۳ نفر، همه افراد مرتبط دیگر جلوی دوربین آمدند و صحبت کردند؛ از همدرسهای ایشان در حوزه تا مردم طالقان و بچههای جبهه ملی.
خاطرم هست که با رئیس جبهه ملی، پیش از آن که فوت کند، مصاحبه کردم که در این قسمت ۱۱۰ دقیقهای فیلم آورده نشده است. از ایشان پرسیدم که آیا آقای طالقانی عضو جبهه ملی بود؟ با تاکید گفت که بله ایشان عضو جبهه ملی بود. در ادامه پرسیدم که آقای طالقانی تا کجا با جبهه ملی بود؟ در پاسخ گفت تا زمانی که بحث آقای خمینی به راه افتاد. بعد از آن دیگر طرفدار خمینی بود. بنابراین نمیتوان گفت که طالقانی عضو جبهه ملی بوده است. او تنها با بعضی از تفکرات آن موافقت داشته است و زمانی که این اعتقادات با تفکرات امام خمینی تضاد داشت، طرفدار امام بود.
نیمی از کسانی که مصاحبههایشان در فیلم است، ممنوعالتصویر هستند؛ یا بچههای نهضت ملی هستند، یا بچههای جبهه ملی هستند و یا درگیر فتنه ۸۸ هستند. البته ما فیلتر اینگونه قرار ندادیم. گفتیم که آقای طالقانی در برههای از تاریخ با این افراد بوده است و آنان میتوانند مشاهدات خود از او بیان کنند. به ما ربطی ندارد که بگوییم او ممنوعالتصویر هست یا نیست. نگاه ما به آنان به مانند یک کتاب و سند است. وقتی شما یک سندی به دست میآورید، نمیگویید که این سند برای ساواک است پس باید آن را کنار گذاشت. شما آن سند را میخوانید و میبینید که در داخل آن چه نوشته شده است.
آیا این مساله بر روی پخش تلویزیونیتان تاثیر نخواهد گذاشت؟
من تصمیمگیرنده نیستم اما ممکن است که تاثیراتی بر روی این موضوع داشته باشد. البته ما این فیلم را برای تلویزیون نساختیم. ممکن است شما بگویید که جاهایی از این فیلم کسلکننده است اما باید بگویم که این فیلم به عنوان یک منبع مطرح است و بعدا هر کس بخواهد راجع به طالقانی تحقیق کند، این فیلم به او کمک خواهد کرد. در حقیقت، یک منبع مطالعاتی برای کسانی که میخواهند روی این برهه از تاریخ کار کنند، ساختهام و کاری به پخش آن ندارم. اگر میخواستیم که به ملاحظات پخش توجه کنیم، بسیاری از مباحث را اصلا نباید مطرح میکردیم.
امیدوارم که نهادهای مختلف توجه ویژهای بر این موضوع داشته باشند. البته باید بگویم که سازمان اوج حمایت کرد اما بودجهای که به این کار اختصاص داده شد، بسیار کم بود و بنابراین نتوانستیم خیلی از کارها را نجام بدهیم. برای مثال، نتوانستیم که برای آن موسیقی بسازیم. به نظرم از این مجموعه، یک نسخه بلند دیگر نیز میتواند تدوین شود تا در بخش هنر و تجربه و جشنوارههای دیگر حضور یابد. امیدوارم مدیران فرهنگی به این فیلم توجه داشته باشند.
* تسنیم
ارسال نظر