به گزارش سینماپرس، سیدعلی ضیا در ویژه برنامه «فرمول یک» به مناسبت میلاد پیامبر (ص) میزبان نادر سلیمانی بازیگر تلویزیون و سینما بود.
بازیگر «خان دایی جون» در ابتدا با بیان اینکه ۳۰ سال است دارم کار می کنم، درباره گرایش به سمت نقشهای جدی توضیح داد: این قدرت بازیگر است اما انتخاب همیشه با بازیگر نیست. خیلیها بازیگران طنز را قبول ندارند. اما دیده ایم که آقای آقاخانی، رضا جان (عطاران) در نقشهای جدی درخشیدهاند و سیمرغ هم گرفتهاند.
وی افزود: من شدیدا کار کودک را دوست دارم اما کار کودک هم ضربه شدیدی به بازیگران زده میشود. مثلا در سینما و تلویزیون میگویند این بازیگر برای کار کودک بسته شده و دیگر سراغ ما نمی آیند. نمیدانم این چه تحلیلی است که اگر کسی کار کودک کرد نباید در کار بزرگسالان باشد.
سلیمانی یادآور شد: اساتید به ما یاد داده اند قالب کودک در دنیا اینگونه است که اساتید کنار کودکان می آیند و یاد میدهند و یاد میگیرند. دختر ۱۰ ساله من میتواند تایپ کند و کامیپوتر و لپ تاپ و موبایل را میشناسد و آگاهی بچهها بیشتر است. در دنیا هم فروش فیلمهای سینمایی بسیار بالا است.
وی تصریح کرد: ایراد بزرگی که در کار کودک پیش می آید این است که من سلیقه خودم را وارد کار می کنم. من با آقای محمدحسین لطیفی اخیرا یک کار کودک انجام دادیم. بخشی از کار مربوط به گروگانگیری بود و من گفتم بیا از بچههای رزمی کاری که در این فیلم بازی میکردند بپرسیم که در این شرایط چه واکنشی نشان میدهند. حسین میگفت خب همه جیغ می زنند اما از خود بچه ها که می پرسیدیم می گفتند نه ما فقط در صورتی که صدای شلیک بشنویم شاید جیغ بزنیم. ایراد اصلی فیلمهای ما این است که از زاویه دید کودک نمی بینیم. ضعف تکنولوژی هم که بماند.
سلیمانی با بیان اینکه حالا بچهها مهد هستند و مادر و پدر سرکار و ممیزی در برنامههای کودک هم زیاد است تاکید کرد: ما در «محله گل و بلبل» آمدیم عشق بین خانواده را نشان بدهیم، اما به ما گفتند چرا علامت قلب را نشان دادید؟ آقای جلوه آمد و من به او گفتم من عملا روی کاغذ مینویسم شما ۵ سال دیگر فضا را از دست میدهید و برنامههای ماهواره دارد قائدههای خیلی زشتی را به بچهها یاد میدهد که حتی در انیمیشن هایشان هم وجود دارد. آقای جلوه هم تاکید کرد و گفت این بخش حذف نشود. اما بخش رقص شاطری را ممیزی کردند.
این بازیگر با بیان اینکه من طرفدار همه تیمها هستم اما صنعت نفت را خیلی دوست دارم، یادآور شد: من پرسپولیسیام اما مردمان شهرم مخصوصا فوتبالیستهایمان را خیلی دوست دارم. برای تیم ملی خودم را میکشم اما هرکسی رنگ تیم خودش را خیلی دوست دارد. زرد قناری و طلایی ما و آبادان برزیلته را خیلی دوست دارم.
وی سخت ترین سکانس زندگیاش را با داود میرباقری دانست و افزود: باید در سریال «دندون طلا» با زبان ارمنی صحبت می کردم، ۲۰ برداشت گرفتیم و داشتم میمردم. مونولوگ طولانی بود که سر یک کلمه عروسی خیلی به من فشار میآمد.
سلیمانی ادامه داد: بعد از این سختترین سکانس زندگی ام در کار «سنتوری» ساخته داریوش مهرجویی بود. دو برادر وقتی به هم میرسند، بهرام رادان میگوید چه داری؟ حین حرف زدن باید دو ساندویچ هم میخوردیم، آقای مهرجویی میگفت از اینجا برو ساندویچ، کچاپ و فلفل را بردار و این را هم بگو. این خیلی برای من سخت بود. حین این کار فکر کنید مثلا فلفل زدن یادم میرفت. او میگفت از اول! این سکانس هم به جایی رسید که آقای مهرجویی گفت میخواهید یک قهوه به سلیمانی بدهید قدری استراحت کند. این جمله خیلی مرا عصبانی کرد. آنقدر عصبانی شدم که نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. استرس هم گرفته بودم. صدایم شروع به لرزیدن کرد.
این بازیگر ادامه داد: این سکانس که تموم شد و فیلم یک اکران خصوصی داشت، آقای مهرجویی خندید و من گفتم سر آن سکانس دعا کردم خدا از روی زمین برت دارد! من خیلی راحت حرف می زنم. گفت چرا؟ گفت آخر چه بلایی سر ما درآوردی، برای یک دانه فلفل! گفت می دانی چرا اینکار را کردم؟ گفت نه. گفت تو داشتی بازی می کردی اما کسانی که دارو مصرف می کند و قرص های شیمیایی مثل متادون می خورد، اعتماد به نفسشان کم است من هم استرس را به جانت خریدم و در نهایت آن سکانس خیلی خوب از آب درآمد.
وی زیباترین دیالوگ را مربوط به یکی از آثار بهرام بیضایی در نمایش «پهلوان اکبر» معرفی کرد: بزن نی زن که من هم چون تویی بودم غلامانش گرفتندم ببستندم به زیر تیغ کردند، دم تیغ است و خون من شده جاری.
سلیمانی در بخش دیگری از سخنانش بیان کرد: به خاطر فیزیکم شده که نقشی را از دست بدهم و برای بازیگران از این اتفاقات زیاد میافتد. تا به حال دیدهاید یک آدم چاق را برای نقش عاشق پیشه بگذارند؟ چرا این اتفاق نمی افتد؟ درست است تیپ کنار دیالوگ و نقش می آید و زیبایی میآفریند، اما قائله شکاندن دقیقا مرز سینما است. هر وقت قائده هایی که همه رفتند شکاندی و پا فراتر گذاشتی، یک درجه سینمایت را جلوتر بردی. اما این جرأت را اکثر به خاطر پول ندارند و میگویند آدم چاق نمیفروشد.
وی در پایان گفت: زمانی که «ساعت خوش» به پایان رسید فهمیدم مشهور شدهام و اولین درآمد را خرج خانواده ام کردم.
ارسال نظر