به گزارش سینماپرس، خروج، اثر ابراهیم حاتمیکیا در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و مورد استقبال مردم و منتقدان حرفهای و جدی قرار گرفت و در پنج رشته نیز نامزد دریافت سیمرغ شد. فیلمی که میتوانست در شرایط طبیعی در اکران عمومی بیش از ۱۰ میلیارد فروش داشته باشد. قطعاً فیلم دیدن در سالن سینما و روی پرده جذابیت بیشتری دارد، اما باید استقبال مخاطب را از فیلم خروج مورد سنجش قرار داد که اگر این رویه و تصمیم از سوی مخاطب قابلتوجه باشد و از نظر خرید بلیت توجیه اقتصادی داشته باشد، میتوانیم به ادامه آن و استقبال فیلمسازان و سرمایهگذاران از پخش آنلاین امیدوار باشیم، قطعاً این نوع اکران میتواند باعثِ گستردگی جذب مخاطب در آثار سینمایی شود، اما مدیران سینمایی باید تدبیری درباره اکران آنلاین به موازات اکران عمومی در سینماها بیندیشند، مطمئناً با یک تصمیم هوشمندانه سینمای ایران هم میتواند مثل سایر کشورها اکران آنلاین با مخاطب انبوه داشته باشد. یادمان نرود در امریکا و اروپا فیلمها به موازات اکران در سالنهای سینما در ویاودیها پخش میشوند، اما مخاطب ترجیح میدهد فیلم را یکبار در سینما ببیند و بار دیگر در خانه کنار خانوادهاش، اینگونه خانوادهها با بودجه کمتری میتوانند یک فیلم سینمایی را تماشا کنند که همین مسئله رشد مخاطب را به دنبال دارد.
خروج برخلاف فیلم قبلی حاتمیکیا اثر سادهای است، اما باید درباره این سادگی و چیدمان موقعیتهای بحرانی که باعث مهم بودنِ اثر شده حرف بزنیم. سادگی روایی همراه با پیچیدگیهای مضمونی ساختار دلچسبی بهوجود آورده است، بنابراین خروج فارغ از هر لکنتی روان و ساده قصهگویی میکند و فیلمسازش بدونِ هیچ مصلحتطلبی و شوآفهای رایج تو خالی در سینما قهرمان میسازد و این قهرمان مثل همیشه در طلبِ حق اجتماعی دیگران میکوشد. رحمت در «خروج» ادامه همان حاج کاظم است که حالا پس از سالها هنوز برای رسیدن به مطالبهاش تلاش میکند. حبیب رضایی در فیلم «آژانس شیشهای» میگوید: (ما سر زمین کار میکردیم، با تراکتور رفتیم جنگ برگشتیم، باز هم سر زمین کار میکردیم، اما بدون تراکتور) رحمت همان بسیجی رزمندهای است که برای کشورش جنگیده و باز به زمین کشاورزیاش برگشته، اما حالا صدای اعتراضش آنقدر آرام و نحیف است که به جایی نمیرسد. در سکانس اول رحمت در مواجهه با مأمور دولت میگوید: «من با هر کسی کار داشته باشم، میرم دمِ خونش» این جمله نمادین تبدیل به واقعیت میشود. رحمت در همان سکانس اول به رئیسجمهور کمک میکند. او و همراهانش را تا هلیکوپتر میرساند، اما در ادامه رحمت به دلیل گرهی که به دست استاندار میتوانست باز شود، تصمیم میگیرد به خیابان پاستور برود و قبل از آن جنازه پسر شهیدش را که مرزبان بوده به او میرسانند. اساساً موضوع پسر رحمت میتوانست در فیلم نباشد و هیچ آسیبی به اثر نمیرسید، اما حاتمیکیا قصد داشته بگوید رحمت نهتنها خودش برای ایران جنگیده، بلکه حالا پسرش در زمان صلح یک مرزبان است و شهید هم میشود و شهادت پسرش نمیتواند تأثیر منفی روی او بگذارد. رحمت به دلیل کمکاری استاندار یا دولت معیشت خود و همشهریانش را در معرض خطر میبیند، اما از اینکه پسرش در راه حفاظت از کشور به شهادت رسیده خشنود است. خودِ رحمت هم در شرایط فعلی یک رزمنده است که میخواهد از زمین و خاکش دفاع کند، حتی زمانی که رحمت میخواهد به تهران بیاید لباسش به رنگ ارگانی سپاه است و انگار فیلمساز میخواهد روی رزمنده بودن کارگری که معترض وضع موجود است، تأکید کند. کسی که قاعدتاً یک شهروند ایرانی است و دلش برای وطنش میتپد. هدف فیلمساز در ایجاد مضمون کاملاً ملموس است و کشش درام میتواند مخاطب را با جریان قصه همراه کند. نگاه فیلمساز به یک بحران کاملاً به اندازه است و قهرمان فیلم آنقدر شسته رفته در قالب نقشش ظاهر شده که باعث پذیرش این بحران از جانب مخاطب میشود. مخاطب میتواند با هر هشت شخصیت فیلم همراه شود و یادمان باشد که دیالوگنویسیها و موقعیتپردازیها هیچ ربطی به نگاه ایدئولوژیک شخصی یا قبول سفارش از جانب فیلمساز ندارد و آنچه در فیلم شکل گرفته نگاه همیشگی حاتمیکیا به برخی ناکارآمدیهای مسئولان کشور است، بهطوریکه فیلم در هر دورهای میتوانست ساخته بشود؛ چراکه نگرش فیلمساز مربوط به یک دوره خاص نیست و تاریخ انقضا ندارد. خروج با یک عصیان همراه است که ربط اساسی به معیشت یک جامعه دارد، فیلمساز هنوز نگرش فیلم «آژانس شیشهای» را در سر دارد و هنوز نسبت به بیتفاوتیها معترض است. قهرمانش دردمند است و کسی به درد او گوش نمیکند، هنوز هم قهرمان فیلم حاتمیکیا با نیش و کنایه حرف میزند، او مطالبه زیادی ندارد. اگر حاج کاظم سعی داشت همرزمش را برای مداوا از مملکت خارج کند در «خروج» رحمت با دلسوزی تمام باز هم برای حق و حقوق همشهریهای خود جلو میرود او نماینده و ریشسفیدی است که همه او را قبول دارند. قهرمانان فیلمهای حاتمیکیا آدمهایشریف و کمتوقعی هستند و اعتراضها و مطالبات کوچکی دارند که درایت سیاسی میتواند به راحتی این مطالبات کوچک را حل کند، اما مسئولیتنشناسی بحرانساز میشود.
در پایانبندی هم فیلمساز به درستی فیلم را با تصاویر مستند به مخاطب ارائه میکند و این هوشمندی حاتمیکیاست. وقتی داستان فیلم را برای کسی تعریف میکنیم احتمالاً بگوید قصه فیلم از خیال فیلمساز ناشی شده است، اما فیلمساز در تیتراژ روی واقعی بودن قصه تأکید میکند. فیلم در مضمون راهش را درست میرود و در بحث ساختار کمی با ساختههای قبلی حاتمیکیا فاصله دارد. اگرچه در «خروج» هم مانند تمامی آثار حاتمیکیا با فیلمبرداری و قابهای استاندارد مواجه هستیم، اما در بعضی از نماهای فیلم انگار کس دیگری در حال کارگردانی است. موسیقی حماسیگونه متن توسط کارن همایونفر هم توانسته به تأثیرگذاری فیلم شدت ببخشد که البته تداوم موسیقی در بعضی از سکانسها کارکردی ندارد، از طرفی دیگر «خروج» بسیار مدیون بازی فوقالعاده فرامرز قریبیان میباشد و میشود گفت حاتمیکیا جسورانه بازیگران فیلمش را انتخاب کرده است.
حاتمیکیا قصد اضافهگویی و پرداختن به خرده روایت را نداشته و مهمترین نکته در فیلم برای او مضمون و عدالتخواهی در یک جامعه بوده است، برای همین خروج قابلیت جذب مخاطب را دارد و مخاطب میتواند پلان به پلان با فیلم همراه شود.
*جوان
ارسال نظر