به گزارش سینماپرس، آدمی پناه میخواهد. پناه دردها و سیلیهای مهلکِ روزگاری که اربابانِ خودخواندهاش، آدمیانِ بیپناه را با جبرِ مهندسیشده و نامحسوس، به دوری از فطرت وا میدارند؛ فطرتی که ازوست و دستِ آخر به سوی او بازمیگردد؛ اویی که پروردگار است. بنی بشر به خودی خود به ارزشهای الهی گرایش دارد؛ خواه سطحی، خواه عمیق؛ انکار و اغراق هم وارد نیست. نمود و نماد است اینجا که رَختِ تفاوت به تن میکند؛ برای من، مسجد و منبر و روحانی و برای پیروانِ مسیح کلیسا، صلیب وکشیش. اینان برای آدمی امید میشوند در روزگار نومیدی و پناه در پی پناهی.
گویی فیلم دو پاپ تولید سال ۲۰۱۹ تمایل دارد از گسستهای موجود بین کلیسا و مردم بگوید. از درد مردمی که کلیسا پناه بیپناهیشان بوده و طبق روایت و ماجرای فیلم حالا دیگر نیست اما کدام گسست؟ کدام مردم؟ کدام درد؟ گسست و درد و مردمی که در طول فیلم نهایتا تا سر حد اشاراتی در قالب دیالوگهای
شبه اعتراضی نمود دارند، نه بیش ازین. «دو پاپ» قصهای است مبتنی بر واقعیت و روایت روی کار آمدن دو پاپ اعظم واتیکان بلافاصله پس از یکدیگر. دو پاپی که اولی با انتخابات و سازوکارهای خاص درون واتیکان پاپ اعظم میشود و روی کار آمدن دیگری که در عین اهمیت در قصه اما باز به درستی به آن پرداخته نمیشود. یکی سنتگرا و محافظهکار است و دیگری بهروز، مردمی و اهل تغییرات اساسی. دو پاپِ فیلم با یکدیگر اساسا متفاوتاند؛ تفاوتهای خاص و جدی. از منش، مسلک، خوی معاش تا برداشتهای کاملا متضاد ایدئولوژیک. این تقابلهای متضاد که در قالب دیالوگهای پینگپنگی (پِی در پِی و سرِ ضرب) در طول فیلم شاهد آن هستیم عملا مهمترین و تقریبا بهترین نقطه قابل اتکای فیلم است؛ دیالوگهایی با رنگ و بوی انتقاد از ساختار کلیسا و فاصله جدیای که با مردم پیدا کرده که اما در نهایت، دیالوگ دو پاپ هستند. خودِ این مردم در فیلم در حد سیاهی لشکر هم ظهور و بروز ندارند و به بیانی دقیقتر حرفشان شنیده نمیشود؛ از این رو فضا و حسی ساخته نمیشود و مخاطب در تله دیالوگهای شبهانتقادی یک پاپ به پاپ دیگر، گرفتار میشود. تلهای که حتی از جنس تابوشکنی است. بلاشک ورود دوربین سینما برای روایت این گونه داستانی به داخل کلیسا و واتیکان تابوشکن است اما الزاما و به خودی خود، سازنده و انتقادی نیست. تنها توجیه جدی و قابل اتکای طرفداران فیلم صرفا به دیالوگهای خاص بین دو پاپ و تابوشکنی سوژه فیلم محدود میشود، نه بیش از این. از این رو مخاطبان و خصوصا طرفداران فیلم در تله دیالوگها و تابوشکنی فیلم گرفتار شدهاند.
داستان فیلم با روایت بیرون از واقعه و فرم مستند خبری آغاز میشود و بعد با اجرایی بیمنطق در کارگردانی و دوربینی گیج و شلخته، عملا به مستند پرتره تغییر فرم میدهد، گریزی شبهمستند به تاریخ میزند و مجددا به قصهگویی رویگردان میشود. دوربین در شمار زیادی از سکانسها به طرز عجیبی، غریب با هر نوع منطقی در کارگردانی و اصول بصری عمل میکند. دوربینی که بعضا بیدلیل روی دست است و بیجهت قابِ کج و معوج دارد، حتی در بعضی پلانها به شکل عصبانیکنندهای شخصیتها از قاب بیرون میزنند و داخل میآیند. صحبت از ماجرا و قصهای است مستند و تاریخی. منطق درست روایی در سینما میگوید بهترین نوع روایت در اینگونه فضاها روایت از بیرون به واقعه است، یعنی مخاطب از دور شاهد ماجراست. چیزی که در چند سکانس فیلم بیشتر مشاهده نشد؛ سکانسهایی که فاصله دوربین با شخصیتها زیاد است. مثال جدی و موفق این سبک از روایت در سینمای ایران فیلمهای ایستاده در غبار، ماجرای نیمروز و رد خون مهدویان است. القصه با همه تفاسیر، دو پاپ فیلم مهمی میتواند باشد اما با استانداردهای سینمایی یک فیلم خوب فاصله دارد.
*صبح نو
ارسال نظر