به گزارش سینماپرس، تجربهگرایی در اثر هنری اگر به برآیندی مثبت نیانجامد میتواند به حس تدافعی مخاطب در برابر هر آنچه تجربهگرایی است منجر شود. گفتههای برخی طرفداران سریال کمبیننده «سرباز» و همچنین برخی عوامل تولید آن درباره تجربهگرا و خاص بودنش را نمیتوان به کلی رد کرد و سریال امتیازاتی هم دارد ولی در کشور ما صدا و سیما با بودجه دولتی و بیتالمال دست به تولید، سفارش یا خرید سریالها میزند، حتی اگر سرباز به کیفیت هنری مطلوبی میرسید (که نرسیده) به علت عدم موفقیت در جذب تعداد قابل قبولی از بینندگان، باید آن را شکستی بزرگ تلقی کرد. تولید سرباز بین سالهای ۹۶ تا ۹۹ طول کشیده، ۵۰ قسمت دارد و مدتزمان تقریبی هر قسمتش ۵۰ دقیقه است، پس بیشک با اثری کمهزینه مواجه نیستیم. اگر به جای یک سریال، این تجربهگرایی در یک فیلم سینمایی کمخرج یا یک سریال جمع و جورتر (با هزینه خود کارگردان یا یک تهیهکننده خصوصی) صورت میگرفت، میشد صرف این تجربهگرا بودن را ستود ولی پول ملت نباید صرف اثری شود که عوامل تولیدش برای دیده شدن یا نشدنش توسط همان ملت، نگران نیستند!
«سرباز» خوب و نویدبخش شروع میشود. صدای راوی در کنار صدای ذهنی شخصیتها، ما را به دیدن اثری متفاوت و در عین حال جذاب، دلگرم میکند ولی دیری نمیپاید که افراط در استفاده از صدا، مخاطب را پس میزند. استفاده از راوی و تعدد صداهای ذهنی، با توصیف درونیات شخصیتها از طریق کلام، منجر به نزدیک شدن اثر به ادبیات داستانی شده است، اما همین را میشد با تمهیدی هوشمندانهتر وارد اثر کرد، مثلاً شخصیت اصلی نویسنده میبود یا دستی در نوشتن میداشت. ضربه مهلک، اما از این جهت بر سریال وارد شده که میتوان داستانش را بدون تصویر تا حد زیادی متوجه شد ولی بدون صدا، خیر!
آرش مجیدی بازیگر نقش یحیی، گذشته از اینکه سن و سالش به یک پزشک وظیفه نمیماند، زبان بدنش مشکل دارد و دیالوگها را خوب ادا نمیکند. وقتی صدای ذهنی یحیی، پیامهای صوتی او در شبکههای اجتماعی یا صدایش را پای تلفن میشنویم، انگار که اغلب اوقات، بازیگر مشغول خواندن طوطیوار و عاری از احساس از روی کاغذ است و فقط برخی از حروف را به شکل خاصی تلفظ میکند! این مشکل در مورد اغلب بازیگران نیز صادق است ولی اولاً عملکردشان در حد مجیدی بد نیست و دوماً نقش اصلی نیستند! الیکا عبدالرزاقی در نقش یلدا، پذیرفتنیتر است که البته به پرداخت بهتر این شخصیت در فیلمنامه هم برمیگردد. اما در کل، دیگر بازیگران سریال (مثلاً علی عاملهاشمی، سیاوش خیرابی و حتی برخی نابازیگران) نقشآفرینی بهتری دارند تا دو بازیگر اصلی.
نام سریال سرباز است ولی آنگونه که باید و شاید به سربازان و مشکلاتشان نمیپردازد. میدانیم قرارگاه مهارتآموزی ستاد کل نیروهای مسلح در تولید اثر نقش داشته و منظور از نشان دادن مشکلات، سیاهنمایی نیست بلکه استفاده از حداقل مشکلات دراماتیک برای باورپذیری اثر است. مثلاً پایگاهها اغلب برنامه ساعت یگان نظامی (سین) دارند که شامل زمانبندی مخصوص برای ساعت بیداری و خواب (خاموشی، قُرُق و بیدارباش)، نظافت شخصی و عمومی، تمرینات ورزشی و کلاسهای مختلف است. بعد از دوره آموزشی نیز سربازان وظایف مشخص روزانه دارند. مرخصی گرفتن نیز از مشکلات بزرگ سربازان در طول خدمت است و مثالهایی از ایندست، ولی سریال «سرباز» به هیچ یک از موارد یاد شده به طور جدی نمیپردازد و مواردی مثل مشکلات یحیی با فکور یا شراکت دو سرباز بعد از پایان خدمت، پرداخت ضعیفی دارند و دردی را دوا نمیکنند. با وجود تمام ضعفهای ذکر شده، نباید کتمان کرد که اثر از شیوه نادرست تولید هم ضربه خورده است. این درست که ساختن سرباز سه سال طول کشیده است ولی فیلمنامه و کارگردانی تمام قسمتها بر عهده یک نفر بوده است، در حالی که در سریالهای خوب نسبتاً طولانی خارجی از یک خالق (creator) استفاده میشود که بر کار گروه کارگردانی و گروه نویسندگان نظارت دارد، البته این مهم باز هم نافی کارگردانی بدون خلاقیت هادی مقدمدوست نیست؛ واقعاً نه به جلوهگریهای امثال سیروس مقدم و نه به دوربین ایستا و نگاه خنثی نسبت به سوژه از طرف مقدمدوست.
*جوان
ارسال نظر