به گزارش سینماپرس، سینمایی که قهرمانپردازی و داستانپردازی را سرکوب میکند چارهای ندارد که به دام مینیمالهایی بیفتد که جز تصاویری تیره و نهایتاً خاکستری از آدمهایی منفعل ارائه نکند؛ اینکه چه کسی و با چه دستورکاری قهرمانپردازی را سرکوب کرد به امروز و دیروز بازنمیگردد و برای غور بر عاملان باید به دهه ۶۰ برویم، یعنی زمانی که بانیان سینمای گلخانهای روی کار بودهاند.
بانیان سینمای گلخانهای در اشتباهی مهلک و به جای استفاده از ظرفیت سینمای قهرمانپردازانه عامهپسند تا توانستند سینمای قهرمانانه را بایکوت کردند و فعالان این سینما را به انحای مختلف تحقیر کردند تا رفتهرفته سینمای قهرمانپردازی که امید میداد و آرامش جز به شکل جعلی در آثار مبتذل حیات نداشته باشد و به جایش آثار روشنفکرنمایانهای بر صدر نشستند که اغلب حتی از روایت یک داستان ساده هم عاجز بودند.
آن پایههای کج و معوج بود که سینمای ایران را در آستانه۱۴۰۰ به وادی فیلمهای ضدخانواده انداخت، فیلمها و سریالهایی است که نه تنها داستانپردازی قدرتمندی ندارند بلکه با پایانهای باز و فقدان شخصیتپردازی دقیق فقط رگههایی از سینمای حرفهای را پیشرو میگذارند.
اگر کمدیهای به اصطلاح خالتور را کنار بگذاریم در همین شش ماه اخیر فیلمهای مختلفی در اکران آنلاین یا سینماها روی پرده رفتهاند که همگی در یک کلیدواژه که نداشتن روایت داستانی اخلاقی و در عین حال منسجم است، مشترکند. «مهمانخانه ماه نو»، «تیغ و ترمه»، «بهت»، «لتیان» و «هفت و نیم» ازجمله آثار سینمایی هستند که هیچ یک نه تنها قهرمان ندارند که تصویری کدر از مختصات زندگی ایران و ایرانی ارائه میدهند.
تنزل دادن مادر ایرانی!
فقط تصور کنید یکی از این آثار فیلمی است که مادر ایرانی را در حد یک فاحشه تنزل داده و دیگری فیلمی است که لهله زدن چند زن ایرانی اعم از متأهل تا مجرد را برای مردی از فرنگ برگشته تصویر میکند. فیلمی دیگر- که از قضا برادران افغانی تولید کردهاند و همه جوره در ایران تحویل گرفته شدهاند- زنان ایرانی را گرفتار سرکوب در انحای مختلف نشان میدهد و قسعلیهذا...
در سریالهای شش ماه اخیر اعم از سریالهای تلویزیونی یا شبکه خانگی باز به جز مواردی معدود که با رعایت حرمت خانواده ایرانی تولید شده مابقی بیش از آنکه برای خانوادهها الگوساز باشند، فقط و فقط روایتگر ناهنجاریهای خانوادگی هستند. از «پایتخت۶» و «پرگار» گرفته تا «همگناه» و این اواخر «آقازاده» اغلب گرفتار نوعی تصویرسازی تیپیکال مشتمل بر ناهنجاریهای اخلاقی از خانواده ایرانی هستند، البته نمونههای معدودی نظیر سریال «نون. خ» یا فیلمهایی مانند «شنای پروانه» و «پسرکشی» را هم داشتهایم که سازندگان در عین روایت دردها در حد خود کوشیدهاند قهرمانانی طغیانگر در برابر تیرگی را هم به تصویر درآورند ولی حیف که چنین نگاهی به کل محصولات سینما و تلویزیون راه نمییابد.
یادمان نمیرود که مدیریت دولتی وقت بر سر سازندگان فیلمهایی مثل «تاراج» و «عقابها» که به زیبایی بر ارائه قهرمانان کنشگر سمپاتیک تمرکز میکردند و اتفاقاً حسابی هم مخاطب جلب کردند، چه آورد. سازندگان چنین آثاری مدتها گرفتار بیکاری یا کمکاری تحمیلی شدند و آنقدر زجر کشیدند که به دیار باقی شتافتند.
این سالها هر چند مدیران سینمایی هیچ فیلمسازی را به خاطر ارائه تصویر قهرمانانه از مرد یا زن ایرانی، بایکوت یا ممنوعالفعالیت نمیکنند ولی باز به سان سه دهه قبل آنقدر این فیلمسازان را در انزوا قرار میدهند و حداقل حمایتها را نصیبشان نمیکنند تا راه باز باشد برای ترکتازی مینیمالسازانی که حتی در همان حیطه کاری خویش نیز بیکمترین بدعتی فقط کپیکاری را بلدند.
موج شخصیتهای منفعل و بیهویت
فقط کافی است به سیاهه فیلمسازانی که در شش سال اخیر مشمول حمایتهای هنگفت دولتی شدهاند، نگاهی بیندازیم تا مشخص شود سینمای خانوادگی چقدر مهجور است. متأسفانه مدیران سینمایی حتی اگر از فیلم ژانر جنگ یا تاریخی حمایت میکنند به جای قهرمانپردازی یکسری پرسوناژ منفعل گرفتار موج انفجار یا شخصیتهایی درگیر انتحار را در برابر مخاطب میگذارند.
مدیریت فعلی، معلول مدیریت دهه ۶۰ است و ساختاری که برای سینمای ایران چیدند، چنان تثبیت پیدا کرده که اگر همین حالا وارد شوراهای بزرگترین و پرهزینهترین زیرمجموعه دولتی سینما شوید، باید با کارشناسانی سروکله بزنید که همچنان مدعی هستند ایرادی ندارد، سینمای فرهنگی مخاطب نداشته باشد!
چنین کارشناسانی در هیچ جای دنیا به منصب تصمیمگیری نمیرسند، چون هیچگاه نتوانستهاند جز در ساختارهای هزینهزای دولتی، مشقی کرده و خود را نشان دهند. مصداق میخواهید؛ یک مدیر میانی دهه ۶۰ اخیراً فیلمی تولید کرد که بعد از دو سال پشت خط اکران ماندن نتوانست حتی هزینه ناهار عوامل را از گیشه استحصال کند و آن مدیر هم در توجیه ضعفها زمین و زمان را به هم دوخت و مدعی شد، چون فیلم فرهنگی ساخته، تحویلش نگرفتهاند.
فیلم فرهنگی یعنی چه برادر؟ فیلم هنروتجربه یعنی چه برادر؟ کدام هنرمندی است که با این نیت فیلم بسازد که مخاطب نداشته باشد؟ با اینکه برخی آثار تأمل بیشتری برای ارتباط میخواهند، کاری نداریم ولی گافهای روایی فراوان یک فیلمساز پیشکسوت که مادر ایرانی را به لجن کشیده ولی جهت بالانس و حتی مبتنی بر الگوهای کلاسیک روایت، یک مادر مثبت را نشان نداده، کجای دلمان بگذاریم؟
اگر فیلمهای سینمایی یا سریالهای این سالهایمان از ساختن قهرمان عاجزند و اگر با انبوه آثاری مواجهیم که یک تصویر تازه و حسنه از خانواده و سلوک پسندیده بینخانوادهای ارائه نمیکنند، بلاشک دهها دلیل دارد ولی اصلیترین دلیلش، همان مدیرانی هستند که همه جوره سینما را در چنگ خود گرفتهاند ولی توانایی خطدهی به جریانی را ندارند که ولو در اقلیت کوشیده از کیان خانواده ایرانی دفاع کند! نمونهاش را میخواهید؟ به جشنوارههای دولتی این سالها مراجعه کنید و ببینید چگونه آثار قهرمانپردازانه و خانوادهپسند، طرد شدهاند تا خردهپیرنگهایی که پر از ادابازی (!) هستند بر صدر بنشینند.
سینمای ایران در پساکرونا بیش از هر چیز به مدیرانی نیاز دارد که فرصت رشد همه نوع سینما و به ویژه سینمای خانوادهمحور را فراهم کند یا آنکه کلاً سینمای ایران را از شر مدیران بالادستی اشتباهی رها کنند و به دست صاحبان واقعی این سینما یعنی دلسوزان و دغدغهمندان واقعی فرهنگ و هنر ایرانزمین بدهند.
*جوان
ارسال نظر