جمعه ۴ مهر ۱۳۹۹ - ۱۰:۱۷

زنده‌یاد «رسول ملاقلی‌پور»؛

عکس های جنگ از زوایه دوربین آقای کارگردان

 « رسول ملاقلی پور» کارگردان سینمای ایران

سینماپرس: زنده‌یاد «رسول ملاقلی‌پور» را با فیلم‌های دفاع مقدسی‌اش می‌شناسیم اما او حضوری پررنگ در جبهه‌های حق علیه باطل داشت و از نخستین روزهای آغازین جنگ تحمیلی، عکس‌های بسیاری ثبت کرده است.

به گزارش سینماپرس، «رسول ملاقلی‌پور» نویسنده و کارگردان سینمای دفاع مقدس بود و بارها با آثارش نامزد دریافت سیمرغ بلورین فیلم فجر شد و با «پرواز در شب»  سیمرغ بلورین بهترین فیلم را در سال دریافت کرد.

او نخستین فیلم دفاع مقدسی خود به نام «نینوا» را در سال ۱۳۶۲ مقابل دوربین بود اما پیش از آن هم در جبهه‌های حق علیه باطل فعالیت داشت و به عکاسی و مستندسازی اتفاقات جنگ مشغول بود.

ملاقلی‌پور در نخستین روزهای جنگ به عنوان عکاس و خبرنگار در خرمشهر حضور پیدا کرد و تا زمان سقوط شهر و تبدیل آن به خونین‌شهر به عکاسی از حوادث و مقاومت‌های مردمی می‌پرداخت.

در ادامه برخی از عکس‌های این سینماگر فقید را مرور می‌کنیم که برخی از آن‌ها به تازگی در نمایشگاه عکس «تصویر مقدس» به نمایش در آمده است.


انبارهای بندر خرمشهر، مهر ۱۳۵۹، سوختن کالاها در اثر گلوله باران و حملات ارتش عراق


خرمشهر، خیابان فخر رازی، جنب مدرسه مهرگان، ۱۰ مهر ۱۳۵۹، تکاوران نیروی دریایی مشغول مبارزه با دشمن


خرمشهر، منازل مسکونی اداره برق، مهر ۱۳۵۹، پیوستن قهرمانان ارتش به مردم در دفاع از شهر


استراحت رزمندگان در خرابه‌های شهر خرمشهر، پاییز ۱۳۵۹


مقاومت نیروهای بسیجی، کنار رود کارون

تخریب راه آهن خرمشهر بر اثر بمباران در نخستین روزهای جنگ تحمیلی


پشت‌بام خانه‌ای در خرمشهر، مقاومت نیروهای داوطلب و ارتشی مقابل دشمن بعثی


حمله زمینی عراق به محوطه گمرک خرمشهر، مهرماه سال ۱۳۵۹؛ رزمنده‌ای که در تصویر دیده می‌شود، مرتضی کاظمی است که بعدها به شهادت رسید.

رسول ملاقلی‌پور در جبهه از معاشرت با دو نفر بیشترین تأثیر را پذیرفته بود؛ بهروز مرادی و حسن شوکت‌پور که هر دو بعدها به شهادت رسیدند. او زمان عکاسی با «بهروز مرادی» آشنا می‌شود و بعدها در فیلم‌هایش به نوعی این شخصیت را بازنمایی می‌کند. مرادی هم عکاس و نقاش بود روی هنرمندانی نظیر «کاظم چلیپا» هم اثرگذار بوده است.

رسول ملاقلی‌پور در خاطراتش می‌گوید: خرمشهر در حال سقوط بود، فقط مسجدجامع باقی مانده بود. رزمندگان نه فشنگی داشتند و نه ما فیلم برای عکاسی داشتیم؛ دیدم بهروز روی دیوار مسجدجامع که پر از ترکش بود نقاشی می‌کند. گفتم بهروز چکار می‌کنی؟ مسجد را دارند با تانک می‌زنند! بهروز گفت: رسول این‌بار که آمدی، بیشتر با خودت فیلم بیاور! چون این جنگ تمام می‌شود و ما پیروز می‌شویم و همین عکس‌ها، فیلم‌ها و نقاشی‌ها از آن باقی می‌ماند.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.