به گزارش سینماپرس، محمد معتمدی از خوانندگان مطرح موسیقی ایرانی است که در سالهای اخیر تلاش داشته کاراکتری متفاوت از آنچه در دهههای پیشین از هنرمندان حوزه موسیقی میشناختیم، از خود ارائه دهد. شخصیتی که ضمن اتکا بر توانمندیهای موسیقایی در مواردی کارکرد اجتماعی هم پیدا کرده و او را تبدیل به یکی از هنرمندان پرحضور در فضای رسانهای کرده است.
معتمدی به واسطه کسب این شهرت و جایگاه علاوه بر حضور در برنامههای مختلف تلویزیونی، توانسته همواره به یکی از هنرمندان صاحب نظر برای گفتگوهای رسانهای، تشریحی و تحلیلی به حساب آید، شرایطی که بیگمان بسیاری از هنرمندان و خوانندگان هم نسلش با وجود تواناییهای عجیب و غریب فنی، قادر به هدایت و مدیریت آن نیستند.
این خواننده موسیقی ایرانی در بخش اول گفتگوی مشروح خود با مهر ضمن ارائه توضیحاتی از روند فعالیتهای موسیقایی خود طی روزهای کرونایی، به آسیب شناسی شرایط موجود موسیقی اصیل ایرانی در روزگار معاصر اشاره کرد و سپس به بیان نقطه نظرات خود درباره نفوذ موسیقی بیهویت و غیرفرهنگی در گوش شنیداری مخاطبان ایرانی به ویژه نسل نوجوان و جوان، نقش هنرمندان در این حوزههای فرهنگی و مرزبندیهای میان خلاقیت و نوآوری در حوزه موسیقی ایرانی پرداخت.
این خواننده شناخته شده موسیقی ایرانی که طی سالهای اخیر به همراه تعداد اندکی از هم صنفیهایش از جمله علیرضا قربانی، همایون شجریان، سالار عقیلی، حسین علیشاپور، وحید تاج، پوریا اخواص فعالیتهای ثمربخشی را برای جذب مخاطبان و شنوندگان بیشتر موسیقی ایرانی به ویژه در ردههای سنی نوجوان و جوان جامعه انجام داده، در بخش دوم و پایانی گفتگویش با گروه هنر خبرگزاری مهر درباره آسیب شناسی جریان مدیریت حوزه موسیقی به بیان نقطه نظرات خود درباره این شرایط و دیگر مسائل مبتلا به موسیقی کشور پرداخت که خواندنش با توجه به حال و هوای این سالهای موسیقی کشور، خالی از لطف نیست.
آنچه در ادامه میخوانید بخش دوم از گفتگوی مشروح خبرگزاری مهر با محمد معتمدی این خواننده صاحب سبک موسیقی ایرانی است؛
* یکی از موارد مهمی که در بخش اول گفتگو به آن اشاره شد، بحث بیساز و کاری در جریان فعالیتها و تولیدات موسیقی ایران است که طی سالهای اخیر درباره آن توسط هنرمندان حوزههای مختلف موسیقی، نهادها و البته مجموعههای مرتبط با این جریان صحبتها و نظرات زیادی در رسانهها و نشستهای تخصصی منتشر شده، فرآیندی که در مقاطع مختلفی موجب واکنشهای تندی هم از سوی چهرههای مطرح شد؛ تصور میکنید فارغ از اما و اگرهای همیشگی که در فرآیند تولید، بازاریابی و سیاستگذاری مدیریت فرهنگی کشور در بخشهای کلان آن وجود دارد، چه سرفصلها و رویکردهایی موجب پدید آمدن این الگوهای مدیریتی در حوزه موسیقی کشور میشود؟
البته من همواره در تلاشم که مواضع تندی نداشته باشم، ولی اینها به اعتقاد من مواضع تندی نیستند، اینها مواضعی است که واقعاً از سر دلسوزی است. زیرا وقتهایی هست که آدمی پیرامون یک موضوع دلسوزیهای زیاد دارد، اما پیش خودش میگوید: «اگر لحن موضع تغییر کند و این موضع با صدای بلندتری گفته شود شاید توجه بیشتری به این معضل شود.» وگرنه همین مسائلی که شما به عنوان «ناملایمات» یا «فاجعه» در حوزه موسیقی نام میبرید، در همین چند ساله اخیر هم بسیاری از بزرگواران و هنرمندان صاحب درجه حوزه موسیقی و هم بنده، در مصاحبهها و گفتگوهای متعدد درباره آنها حرف زدیم اما متاسفانه نتیجه چندانی نداشته است.
ببینید ما یک سری خسارتهایی فیزیکی مانند بمباران، سیل، زلزله، آتش سوزی و مسائلی از این دست داریم که شما به عنوان یک شهروند آنها با را چشم میبینید. اما قطعاً خسارت فرهنگی را با چشم نمیتوان دید و همه کَسی هم این قدرت را ندارد که تشخیص بدهد این خسارت فرهنگی یعنی چه و اساساً چه اتفاق بدی در حال افتادن است؟ به هر حال بسیاری از ما متوجه این شدیم که این خسارت فرهنگی اتفاق افتاده و نمود خود را هم در روابط خانوادگی، روابط فرهنگی، روابط اجتماعی، آداب و رسوم و اعتقادات نشان داده است. شرایطی که چه بنده و چه بسیاری از بزرگان عرصه فرهنگ و هنر اینها را بارها گوشزد کردند اما متاسفانه گوش شنوایی نبود.
الان هم میدانم که اگر تدبیر جدیتری در این زمینه اتخاذ نشود قطعاً ما دچار آسیبهای زیادی به ویژه در حوزه موسیقی خواهیم شد چرا که همه میدانیم موسیقی چقدر حوزه تاثیرگذاری میتواند باشد. کما اینکه همیشه بر این باور بوده و هستم که آدمها و افراد یک جامعه شبیه موسیقی میشوند که مشغول گوش دادن فرهنگ آن موسیقی هستند.
*البته به اعتقاد من بسیاری از مردم و مخاطبان شبیه آن موسیقی که به آن اشاره کردید، شدند. نمود آن هم تسلط بی چون و چرای موسیقیهای بدون هویت و نشات گرفته از ابتذالی است که در فضای مجازی، فارغ از مزیتها و امتیازات این بسترها اتفاق افتاده و من مایلم از نگاه یک خواننده مهم این روزگار بدانم که مقصر اصلی این رویکرد شنیداری چه افراد یا چه مجموعههایی هستند؟ آیا در میان جامعه هنرمندان، جامعه تهیهکنندگان، دولتها و مدیریتهای متغیرش میتوان به نقطهای دست پیدا کرد که قصور یکی بر دیگری ارجحیت داشته باشد؟
به اعتقاد من در این شرایط، سه ضلع هنرمندان، حاکمیت و مردم مقصر هستند و اگر بخواهیم اینگونه ارزیابی کنیم که کدامیک بیشتر از بقیه مقصر بوده، باید بگویم اگر بخواهیم عادلانه و منطقی به ماجرا نگاه کنیم و چنین رویکردی داشته باشیم که نظر ما خوشایند کسی نباشد، من مقصر اصلی را هر سه ضلع میدانم که به یک اندازه مقصر بودند. البته ممکن است یک باوری هم در جامعه ما وجود داشته باشد که همه تقصیرها به گردن حاکمیت بیندازیم، که اگر چنین رویکردی داشته باشیم به اعتقاد من فرار از مسئولیت است. زیرا منِ محمد معتمدی هم به عنوان یک فرد در جامعه و هم به عنوان یک هنرمند در آنچه به عنوان یک وظیفه فرهنگی و شهروندی به عهده داشتم خطا و کوتاهی کردم که میتواند از جهات مختلفی مورد بررسی قرار گیرد.
داستان ما در حوزه موسیقی که هنرمندان، مردم و دولتمردان را با چالش مواجه ساخته، حکایت همان داستان معروف «انگور» مولاناست که ما در حوزه موسیقی با اختلافات و شرایط مختلف و متفاوت بیانش میکنیم بنده معتقدم در این شرایطی که میتوانیم به نقد چنین فرآیندی که شما به آن اشاره داشتید، بپردازیم باید گفت که کوتاهی نقش حاکمیت در انجام وظایف فرهنگی خود بیشتر از هنرمند و مردم جامعه نمود پیدا کرده و تاثیرات بیشتری هم دارد. در این راه اگر ما به عنوان هنرمند هم بخواهیم نقش سازندهای ایفا کنیم، «زمین بازی» نداریم. ما دائم ادعا میکنیم که باید فلان کار و بهمان کار در حوزه موسیقی انجام پذیرد، اما وقتی من به عنوان یک خوانندهای که بیشتر از بیست سال است در حوزه موسیقی فعالیت میکند، اما محلی مستقل برای عرضه درست آثارش و تقدیم آن به مردم ندارد، پس چطور میتوانم به شیوهای درست و منطقی به اشاعه فرهنگ شنیدن موسیقی خوب به مردمم عمل کنم؟
شما مطمئن باشید که بنده و همکارانم در این سالها بسیار دغدغهمندتر از آنچه تصورش را بکنید، دغدغه فرهنگی داشتیم، دغدغههایی که به اعتقاد من با وجود تصوری که میشوند، همسو با دغدغههای فرهنگی حاکمیت است. منتها تصور میکنم داستان ما در حوزه موسیقی که هنرمندان، مردم و دولتمردان را با چالش مواجه ساخته، حکایت همان داستان معروف «انگور» مولاناست که ما در حوزه موسیقی با اختلافات و شرایط مختلف و متفاوت بیانش میکنیم. من همچنان معتقدم اگر ما امکانات و زمین بازی داشتیم واقعاً میتوانستیم جریان و قطار موسیقی را به جایی ببریم که خیلی بیشتر از آنچه اتفاق افتاده، منطبق با خواست و اراده یک جامعه فرهنگی در کشور ایران باشد. منتها باید پذیرفت اهالی موسیقی امکان حضور در عرصه فرهنگ سازی را ندارند.
* و البته از حق هم نگذریم که در میان اهالی موسیقی چشم و هم چشمیها و اختلافات بسیار زیادی وجود دارد که مانع از رشد چنین رویکردی که شما به آن اشاره کردید، شد؟ فضایی که باعث میشود که بسیاری از هنرمندان دغدغه مند در این حوزه عطای حضور و تاثیر در چنین فرآیندی را به لقایش بخشیده و بروند دنبال کار خودشان و یا حتی به موضوع مهاجرت فکر کنند؛ چارچوبی که مایلم بدانم آیا محمد معتمدی آن را تجربه کرده است؟
حضور هنرمندان در کشورهای دیگر پس از مهاجرت و ماجراهای مرتبط به آن را میتوان در اشکال مختلفی بررسی کرد که اگر بخواهم درباره جزییات آن صحبت کنم وقت زیادتری میطلبد. اما در همین چارچوب میتوانم به چند نکته اشاره کنم که فعالیت یک هنرمند در خارج از ایران به این شکل است که برخی از آنها به واسطه حضور تهیه کنندگان ایرانی برای مخاطبان ایران در خارج از ایران کنسرت میدهند. برخی هم هستند که به واسطه حضور کمپانیهای بینالمللی و همکاری مستمری که در این زمینه وجود دارد برای مخاطبان غیر ایرانی هم کنسرت میدهند. بعضی از هنرمندان هم هستند که در قالب نوازنده جذب برخی گروهها و مجموعههای معتبر موسیقی خارج از کشور میشوند و همکاری شان به این شکل پس از مهاجرت آغاز میکنند. شرایطی که برای بسیاری از آنها نیز نتایج مثبتی داشته و توانستهاند همکاریهای خوبی در این زمینه داشته باشند. اما من معتقدم اگر هنرمندی میداند که نوع موسیقی و آنچه ارائه میدهد، مخاطب خارجی ندارد، به طور حتم مهاجرت کار بسیار اشتباهی است. من با پیش آمدن چنین فرآیندی بر این باورم که مهاجرت این هنرمند فقط نوعی «قهر» یا «اعتراض» است که خودشان هم میدانند غیر از ایران مخاطب ندارند.
اما لطفاً یک نکته را بدانیم اغلب هنرمندانی که از ایران به کشورهای دیگر مهاجرت میکنند، قبل از مهاجرتشان خواسته زیادی ندارند، آنها فقط بستر و زمینه میخواهند که کارهای خود را انجام دهند. کارهایی که بسیاری از آنها ایده آل های فرهنگی داخل کشورمان است که حالا به گونهای دیگر مطرح شده است. پس اگر خواننده یا هنرمندی در اینجا موسیقی درستی ارائه میداده اما در اینجا امکانات و ابزاری در اختیارش قرار نمیگرفته، این شرایط را حق خود میداند که به کشور دیگری مهاجرت کند. من اصلاً نمیگویم کار درستی است که مطمئنم ضررها و زیانهای زیادی را متوجه هنرمندان خواهد کرد، اما این طبیعی است که در صورت رسیدن به این نتیجه، صدا اعتراض را با مهاجرت همسو کند.
* محمد معتمدی در این فرآیند تجربهها و انگیزههای این چنینی داشته که او را از ادامه کار مایوس کند؟
من اصلاً آدم منفی بافی نیستم، الان هم نمیخواهم مدعی شوم که بسته به شرایط موجود میخواهم موسیقی را به طور کامل کنار بگذارم. نه قطعاً اینطور نیست. ولی باید بگویم روند بازنشسته شدن خودم را شروع کردم، چون واقعاً خسته شده و توان دورانی را که ۲۴ ساعته موسیقی کار میکردم، ندارم. من اکنون وارد دهه پنجم زندگیام شده و جوان پرتاب و توان گذشته نیستم. من هم بریدم و خسته شدم چون معتقدم در حوزه مدیریت موسیقی کشورمان دیگر ساز و کاری وجود ندارد که حرفها و پیشنهادات من و سایر همکارانم برایشان ارزشی داشته باشد.
البته همه مدیران همه حرفهای شما را میشنوند و همه هم میگویند: «چه نظرات درستی»؛ اما بعد این حرفها، خداحافظی میکنند. نمیدانم چه شکلی است که همه موافق حرفهای ما هستند اما بازهم هیچ چیزی اتفاق نمیافتد. چرا؟ چون ساختار دارای اشکال است و کسی هم نیست که این ساختارها را تغییر دهد. مثلاً در همین حوزه موسیقی هرچه دولتها عوض میشوند این ساختارها هم عوض نمیشوند. یعنی همه شوراها و هیات امناها که بخش زیادی از ساختار موسیقی کشورمان را همین هیات امناها تشکیل میدهند، همانی هستند که بودند. یعنی همه حرف از تغییر میزنند اما بازهم هیچ اتفاقی نمیافتد. انگار این قطار در همین چارچوب میخواهد حرکت کند و تغییری هم نداشته باشد. من و همکارانم هم نمیتوانیم مسیر این قطار را عوض کنیم چون نه زیرساختی برای این تغییر وجود دارد و نه کسی به نظرها و پیشنهادات ما اهمیتی میدهد.
من هم بریدم و خسته شدم چون معتقدم در حوزه مدیریت موسیقی کشورمان دیگر ساز و کاری وجود ندارد که حرفها و پیشنهادات من و سایر همکارانم برایشان ارزشی داشته باشد میخواهم یک مثل برایتان بزنم. از همین تلفن همراهی که پیش شماست هر از چندگاهی از سوی کارخانه سازنده، پیامی برای «بهروزرسانی» یا «آپدیت» دستگاه میآید و به شما اعلام میکند: «آیا میخواهی الان به روز رسانی کنی یا بعداً؟». این اعلام یعنی چه؟ این اعلام یعنی باگ ها و معایبی در نرم افزار دستگاه شما وجود دارد که یا استفاده کنندگان یا کارشناسان شرکت سازنده تلفن همراه آنها را در پروسه زمانی مشخص دریافت کرده و حالا در سر تاریخ مشخص با عیبیابی و اصلاح آنها از استفاده کنندگان میخواهند که با زدن گزینه آپدیت نسبت به رفع این معایب و بهروزرسانی تلفن همراه خود اقدام کنند.
حالا پرسش من با ذکر این نمونه اینجاست. اینکه ما این همه در موسیقی اشکال داریم. اما واقعاً چه زمانی موسیقی مان را به روز رسانی کردیم؟ واقعاً آخرین آپدیت موسیقی ما در چه زمانی روی داده است؟ اساساً آیا نرم افزاری در موسیقی ما وجود دارد که بخواهیم آن را به روز رسانی کنیم؟ اصلاً تازهترین «آپدیت» ما در فرهنگ و هنر ایران عزیزمان چه زمانی بوده است؟
آیا میدانیم همه مناسبات و زمین بازی و شکل بازی عوض شده؟ آیا به این موضوع فکر میکنیم که ما در این تغییر چه کردهایم؟ اصلاً د راتاق فکرمان برای به روزرسانی برنامهای داشتهایم؟ اصلاً اینکه دائم بگوییم فرهنگ و هنر ما نیازمند تغییر و دگرگونی و همه هم بابت این چارچوب ناراضی و ناراحت باشند، اما در اجرا و میدان عمل کاری نکنیم همه چیز خود به خود درست میشود؟ ما این همه نهاد و شورا داریم که میگویند وضعیت موسیقی در کشورمان خراب است. اما پرسش من این است که آیا اتفاقی را رقم زدهایم، آیا حداقل کاری کردهایم که حتی بگوییم همین کار هم اشتباه بوده است و بابت همین هم خوشحال باشیم که کاری انجام دادیم؟
* آیا براساس همین نگرش فکری است که وارد رویدادهای مهمی چون جشنواره موسیقی فجر نمیشوید؟ به هر حال جشنوارهای چون جشنواره فیلم فجر اگر نگوییم به طور کامل اما بخش زیادی از ساز و کار تولیدات سینمایی ایران در طول سال را تعیین میکند، یا در جشنواره تئاتر فجر شرایط به گونهای رقم خورده که بخش زیادی از هنرمندان فعال این عرصه چه در گذشته چه در دوران فعلی این رویداد را به رسمیت شناخته و آن را محملی برای ورود به گستره بیشتری از آنچه در آن فعالیت میکنند، میپندارند. شرایطی که متاسفانه در جشنواره موسیقی فجر غیر از یکی دو مورد آنچنان که باید مورد وثوق هنرمندان موسیقی نیست و فضا را به سمت و سویی برده که شاید ریشه در صحبتهای شما داشته باشد.
من اعتقاد دارم جشنواره موسیقی فجر به طور کلی در یک بستر سنتی و قدیمی جریان موسیقی اداره میشود، شرایطی که واقعاً حضور در این رویداد را برای هنرمندان سخت میکند و شاید به جهت همین نگاه و نگرش مدیریتی است که نمیتواند موفقیت کسب کند. من بر این باورم این رویداد باید با مشارکت بخش خصوصی برگزار شود چرا که اکنون فضای حرفهای فعالیتهای موسیقایی در همه گونههای آن به شکلی است که در رویداد مهمی چون جشنواره موسیقی فجر فضاهای مشارکتی و مدیریتی جدیدی تجربه شود که بتواند هم تراز با دیگر جشنوارههای ملی حرکت کند.
وقتی یک هنرمند انگیزه حضور در جشنواره موسیقی فجر را پیدا میکند، چه مفهومی دارد؟ به طور حتم این انگیزه برای برگزاری کنسرت است. ولی وقتی هنرمند و گروه شرکت کننده حرفهای میبیند همان کنسرتی را که در جشنواره با بلیت مثلاً ۲۰ هزار تومانی پیش روی مخاطبان قرار میدهد، در طول سال و ایام خارج از جشنواره با قیمت بلیت ۱۰۰ هزار تومان به فروش میرساند، طبیعتاً برای اینکه ظرفیت فروش بلیتش را برای یک فصل کاری از بین نبرد، در جشنواره شرکت نمیکند، زیرا بخش مالی جشنواره حتی پاسخگوی یک پنجم دستمزد گروه و هنرمند نیست. بنابراین طبیعی و منطقی است که به همین یک دلیل انگیزهای برای حضور در جشنواره نداشته باشد. بهبود نسبی چنین شرایطی نیازمند یک مدیریت درست است و شما اطمینان داشته باشید اگر چنین مدیریتی در ساختار جشنواره وجود داشته باشد، قطعاً هنرمندان شناخته شده و مطرح نیز در این رویداد حضور پیدا میکنند.
کمکم به فکر بازنشستگی هستم و میخواهم زندگیام را از موسیقی مستقل کنم. نه اینکه خسته شده باشم، نه واقعاً خسته نشدم، فقط دیگر توانش را ندارم. زیرا یا باید سوار قطاری باشم که مسیرش بر خلاف اعتقادات من است اما اینکه چرا خودِ من در جشنواره موسیقی فجر حضور پیدا نمیکنم هم باید بگویم من سالها بدون هیچ چشمداشت مالی در جشنواره حضور پیدا میکردم و تلاش داشتم با یک نگاه فرهنگی فضایی را به سهم خودم ایجاد کنم که مخاطبان این رویداد تماشاگر و مخاطب رویدادی فرهنگی باشند. اما از یک سالی متوجه شدم از این حضور فرهنگی من و تعدادی از همکارانم استنباطهای اشتباهی میشود که گویی نشانه ضعف ما یا کم کاری ما در حوزههای مختلف موسیقی تلقی میشود. متاسفانه در این چارچوب هم برخوردهای خارج از شأنی میشد که واقعاً انگیزه مرا برای شرکت در جشنواره موسیقی فجر کمتر کرد. البته همان طور که گفتم بنده کم کم به فکر بازنشستگی هستم و میخواهم زندگیام را از موسیقی مستقل کنم. نه اینکه خسته شده باشم، نه واقعاً خسته نشدم، من باید بگویم دیگر توانش را ندارم. زیرا یا باید سوار قطاری باشم که مسیرش آنی نیست که اعتقاد دارم، یا اینکه باید این قطار را به سمت دیگری ببرم که تغییر مسیرش واقعاً در توان فردی نیست.
* این قطاری که در مسیر فکری شما نیست، اکنون در روزگار ما به کدام سمت و سویی در حرکت است؟
این مسیر یک جریان تقریباً قدیمی است که به صورت تشکیلاتی و هیات امنایی روی موسیقی ما نشسته است. این جریان صلاح و مصلحتهای خودشان که عمدتاً هم اقتصادی است دارند و طبیعتاً اگر کسی در این حلقه نباشد، برای موفق شدن در این فضا از فروش بلیت گرفته تا تبلیغات کنسرتها باید مسیر پراصطکاکی را پشت سر بگذارد. شرایطی که تا یک جایی میتوان آن را ادامه داد.
تصمیم من برای بازنشستگی از موسیقی هم مربوط به یک سال و دو سال آینده نیست. من فقط گاز را کم کرده و به فعالیتهای دیگرم میپردازم. اینکه فکر کنید میخواهم موسیقی را به طور کلی کنار بگذارم اصلاً نیست. من چنین شعاری نمیدهم، من هیچ وقت شعار مهاجرت و قهر کردن هم نمیدهم. چون نه به مهاجرت و نه به قهر و نه به ترک وطن فکر میکنم. البته که زندگی من همیشه در سفر بوده است. اما آنچه قرار است اتفاق بیفتد کم کردن فشار فعالیتهایی است که در این سالها انجام دادهام.
* میدانیم فرآیند اقتصادی موسیقی ایران در تناسب بسیار گستردهای وابسته به «ساختار» نیست، بلکه وابسته به «اشخاص» است. شرایطی که به شدت نظام تولید، بازاریابی و عرضه و فروش محصولات مرتبط با حوزه موسیقی را دچار سو تفاهمها و آشفتگیهای زیادی کرده که مدیریت دولتی حوزه موسیقی نیز نتوانسته برای ساماندهی آن دستاورد چشمگیری داشته باشد. شرایطی که لازم است با حضور هنرمندانی چون شما کمی از این آشفتگی رهایی پیدا کرده و مخاطب را به سمت و سوی «شنیدن موسیقی خوب» به دور از کلید واژههایی چون «مافیای موسیقی» و عباراتی از این دست هدایت کند. این هدایت و راهنمایی هم دربرگیرنده رعایت برخی مولفه ها به دور از برخی حاشیهها و مبارزه با نفوذ بی امان موسیقی مبتذل و سخیف است که مایلم شما درباره آن حرف بزنید.
من در جواب سئوال شما دوباره نکتهای را مطرح میکنم. اینکه منِ محمد معتمدی یک فرد هستم. و طبیعتاً مفهوم «سیستم» با «فرد» فرق میکند، حتی مجموعهای از افراد هم، تعریف سیستم را ندارد. سیستم یعنی مجموعهای از افراد که به شرط اینکه طبق ضوابطی مشخص با هم در تشکیل سازوکاری مشخص همراهی داشته باشند تا یک ورودی مشخص، خروجی مشخصی داشته باشد. این یعنی سیستم. اما منِ محمد معتمدی و دیگر همکارانم، یک فرد هستیم، پس هرگز از فرد انتظار تاثیرگذاری که از سیستمها انتظار میرود نداشته باشید. مثل این میماند که شما یک پلیس را بیاورید و به او بگویید: شما در سطح کلان چه کاری میتوانید انجام دهید که مشکل ترافیک کل کشور حل شود.» واقعاً این آقای پلیس چه کاری میتواند بکند؟ شاید بتواند فقط یک چهار راه را سرو سامان دهد.
ما در اغلب موارد فقط دروازه بی پناهی به نام دفتر موسیقی وزارت ارشاد را پیدا کردیم که هر وقت هر مدیری پشت صندلی مدیریتش مینشیند، در سیبل همه حملهها قرار میگیرد و همه از او انتظار داریم در این شرایط شقالقمر کند پس مساله اصلی اول فرهنگ است. فرهنگ سیستم عامل است و بقیه حوزهها در بهترین شکل ممکن، نقش اپلیکیشن را داشته که روی این سیستم عامل کار میکنند. بنابراین باید اول فرهنگ درست شود. وقتی فرهنگ به وجود نیامده باشد هیچ اتفاقی هم نمیافتد. ما اگر خواهان تحول مثبت در حوزه موسیقی هستیم باید اول فرهنگ را ترمیم کرده و بعد از خودمان کارها را آغاز کنیم. وقتی از خودمان کارها را شروع کنیم اتفاقات خوبی هم میافتد. ما همیشه از دولت انتظار داریم که قدمهایی را برای بهبود ماجرا بردارد اما بسیاری از اهالی موسیقی هم حالی برای قدم برداشتن ندارند. وقتی ما به سیستمهای معیوب عادت میکنیم با آن هم انس میگیریم و چون حال اصلاح این سیستم معیوب را به سهم خودمان نداریم، دیگر کاری به بهبود ماجرا هم نداریم.
*به اعتقاد من سلیقه طیف گستردهای از مخاطبان با بهتر بگویم گوش شنیداری جامعه ایرانی در حوزه موسیقی در بدترین شکل ممکن خود قرار گرفته است، فضایی که بسیاری از خوانندگان ما را هم به واسطه این تشتت و آشفتگی در زد و بندهای اقتصادی قرار داده که بعید میدانم نتیجه درخشان و درستی در انتظارشان باشد. در این مجال شما، هنرمندان و دولت باید چه مولفههایی را در غیرشعاری ترین شکل ممکن خود در نظر بگیرید تا حداقل آیندگان وقتی تاریخ این روزهای موسیقی را مطالعه میکنند، از من به عنوان یک خبرنگار حوزه موسیقی تا شما به عنوان یک هنرمند فعال و جریان ساز رضایت نسبی از آنچه انجام دادهایم داشته باشند.
- من چندی پیش طرحی را به نام «هنر برای همه» پیشنهاد داده و بر اساس آن چند برنامه را در شهر تهران همراه با تعدادی دیگر از هنرمندان عزیز کشورمان اجرا کردیم. خوشبختانه این طرح در شکل و شمایلی اجرا شد، که توانست با استقبال خوب شهروندان تهرانی هم مواجه و آنها را با نوعی از ارائه موسیقی آشنا کند که نمیخواهم ادعایی برای خوب بودن آن داشته باشم، اما حداقل شرایطی را برای گوش شنیداری آنها ایجاد کرد که استقبال خوبی از این آثار انجام دادند.
اما غیر از همان چند اجرا که به اعتقاد من در صورت استمرار میتوانست تبدیل به جریان مهمی در حوزه موسیقی کشورمان شود، چه کسی از آن حمایت کرد؟ متاسفانه در همین چارچوب کار در برخی نقاط به جایی رسید که من به غیر از خوانندگی باید به کارهای دیگر هم میرسیدم. در حالی که کار من خواندن است و همه میدانیم در یک شرایط حرفهای به دنبال ابزار و ادوات صدابرداری و اسپانسر رفتن اصلاً در چارچوب کارهای یک خواننده نیست، شرایطی که متاسفانه در این چارچوب مجبور به انجام آنها شدم تا یک کنسرت ۲۰۰ هزار تومانی به یک کنسرت ۲۰ هزار تومان تبدیل شود.
اتفاقاً شاید یکی از دلایل خسته شدنم از فضای موسیقی همین باشد. شاید برای شما جالب باشد بنده به جهت همین پروژههایی که اشاره کردم الان بدهی مالیاتی شخصی دارم. این یعنی چه؟ یعنی اینکه ساز و کاری در فضا وجود ندارد که من به سهم خودم بخواهم در تزریق موسیقی که بد نیست چارچوب بی دردسری داشته باشم. پس من بهترین کاری که میتوانم انجام بدهم این است که در پست خودمان خوب بازی کنیم. یعنی خوب تولید کنیم، خوب کار کنیم و البته امید داشته باشیم تا روزی یک جایی برای سیاستگذاری حوزه موسیقی ایجاد شود. جایی در آن برخورد قهری و مدیریت قدیمی نداشته باشند و به جای این روش قدیمی مجوز ندادنها که همیشه هم برعکس جواب داده، به فکر ایجاد شرایطی باشند که مردم به جای شنیدن موسیقیهای بد و مبتذل، موسیقی خوب گوش کنند.
ببیند همه ما از من خواننده تا شما به عنوان خبرنگار و دیگری به جای مدیر همه و همه میخواهیم موسیقی خوب گوش کنیم. اما آیا میدانیم ساز و کار این نوع شنیدن چیست؟ ما در اغلب موارد فقط دروازه بی پناهی به نام دفتر موسیقی وزارت ارشاد را پیدا کردیم که هر وقت هر مدیری پشت صندلی مدیریتش مینشیند، در سیبل همه حملهها قرار میگیرد و همه از او انتظار داریم در این شرایط شقالقمر کند. در حالی که او نه بودجهای دارد، نه قدرتی برای تصمیمگیری دارد و نه قدرتی برای سیاستگذاری که بخواهیم همه گناهان و قصورات در موسیقی را گردن او بیندازیم.
واقعاً این آرزوی قلبی من است که در این کشور جایی درست شود که در آن سیاستگذاری درستی تدوین و در آن بذر درستی کاشته شود که ما اهالی موسیقی بتوانیم از آن برداشت درستی داشته باشیم. به اعتقاد من این سیستمی که فقط کارش ممیزی و بردن این هنرمند و آن هنرمند در زیرزمین و بعد از آن به سمت آن سوی آبهاست دیگر نمیتواند کارایی داشته باشد.
ما باید بستر مناسبت داشته باشیم و شکوفایی این دیدگاه هم کاملاً در گروی قرار گرفتن در یک سیستم است که طبق یک الگوریتم مشخص به هم مرتبطند که اتفاقاً خروجی مشخصی هم دارد. ما در ایران عزیزمان این همه فکر خوب داریم، این همه برنامهنویس زبده داریم، این همه جامعه شناس کاربلد و آگاه داریم که از پس نظرات و آرای آنها میتوانیم در کنار طیف گستردهای از هنرمندان شریف و متخصص موسیقی کشورمان برای موسیقی برنامه نویسی کرده و آن را به روز کنیم. البته این را هم بگویم تا دلتان بخواهد از این برنامهها روی کاغذ وجود دارد که برای آنها هم جلسه پشت جلسه برگزار شدهاند، اما حیف که نتیجه عملی برای موسیقی نداشتهاند.
ارسال نظر