محمدرضا مهدویپور/ در آستانه «عید سعید فطر» قرار داریم. عیدی با عظمت که بیش از هر چیز انسان مسلمان را متوجه «فطرت الهی» خود ساخته و به عنوان یک روز شاخص در طی هرسال، یادآور میشود که عامل تمامی انکارها، تردیدها و انحرافات موجود در جوامع بشری، عدم حرکت آدمی بر اساس «فطرت الهی» خویش است. یادآوری ویژهای که قطعا به سبب وقایع و اتفاقات صورت گرفته در طی «رمضان ۱۴۰۰» هجریشمسی (۱۴۴۲ هجریقمری) میتواند منشاء تحولی عظیم در «جامعه ایران اسلامی» محسوب گردد. تحولی بنیادین که میتواند به ایجاد جنبشی فراگیر در عرصههای مختلف اجتماعی و بالاخص در عرصه فرهنگ و هنر منتج شده و زمینههای لازم از برای تشکیل دولت اسلامیِ به معنای واقعی و سپس جامعهی اسلامیِ به معنای واقعی و سپس تمدّن اسلامیِ به معنای حقیقی را به وجود بیاورد.
در این میان شاید بزرگترین اتفاق و حادثه صورت گرفته در طی رمضان ۱۴۰۰ هجریشمسی را بتوان در سرفصلی کُلی با عنوان «زایل شدن چهره نفاق» از صورت بخشهای مختلف جامعه معرفی نمود. نفاقی عمیق و تا حدودی نهادینه که سالهای بسیاری است در میان طیف خاصی از مسئولان و «مدیران جمهوری اسلامی ایران» متداول گردیده و به تبع آن در بخشی از اجزا و ارکان مختلف جامعه رسوخ نموده و در این میان، حتی میتوان سطح دورویی نهادینه شده در بدنه مریض و معیوب شبه روشنفکری در جامعه ایران را معلول چنین نفاقی دانست.
اقرار صریح و با ادبیات کاملا واضح «وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی» به «لیبرال» بودن و معرفی خود به عنوان یکی از مُریدان «جان لاک» و معتقدان او به عنوان «پدر لیبرالیسم کلاسیک» را میتوان به عنوان یکی از دهها اتفاق مهم در رمضان ۱۴۰۰ هجریشمسی قلمداد نمود. اقراری که پس از گذشت ۴۲ سال از حاکمیت جمهوری اسلامی و تصاحب مصادر و جایگاههای مدیریتی کلان توسط فردی همچون جناب ایشان صورت پذیرفته و میتواند مصداقی بارز از کیفیت و سطح «دورویی» طیف خاصی از مسئولان و «مدیران جمهوری اسلامی ایران» قلمداد گردد. مدیرانی که از نظایر بسیاری در عرصههای مختلف اجرایی کشور و بالاخص در میان متولیان عرصه فرهنگ و هنر برخوردار میباشد. مدیرانی که با ظاهر موجه و یا حتی انقلابی خود، اسباب نهادینه سازی مولفههای غربگرایی، ترویج زندگی سکولار در جامعه اسلامی ایران و اباحی گرایی و ... را از یک سو فراهم ساخته و از سوی دیگر موجب فراگیر شدن بی توجهی به استقلال فرهنگی، اقتصادی و نظامی کشور، عدم ارتقای فرهنگ عمومی جامعه و پیگیری آرمان های انقلاب مردم ایران و ... در عموم تولیدات فرهنگی و بالاخص تولیدات تصویری و عمده خروجی فیلمها و سریالهای پدید آمده در ساحت فرهنگ و هنر نظام جمهوری اسلامی شدند.
البته باید توجه داشت که بیان فوق به این معنی نمیباشد که این طیف خاص از مسئولان و «مدیران جمهوری اسلامی ایران» همگی عضو «جریان نفاق» میباشند؛ جریانی که در درون نظام اسلامی و به عنوان مجموعهای زیر پوشش حق بجانب شکل گرفته و بوجود آمده و بدون اینکه این شجاعت را داشته باشند که صریحاً اعلام کنند ما «دشمنیم» در صدد ضربهزدن و مخالفتکردن و توطئهکردن و ... میباشد. بلکه ممکن است که بسیار و یا حداقل بخشی از ایشان نسبت به کیفیت دورویی و نفاق خود ناآگاه بوده و اساسا التزام عقیدتی خود به مبانی «نظام لیبرالیسم» و پیادهسازی الگوهای رایج در چنینساختاری را نه تنها امری قبیح نپندارند، بلکه تصور کنند که ترجمه آموزههای «لیبرالیسم» و حقنه آن به عنوان مبانی ساختاری «نظام جمهوری اسلامی» اقدامی ضروری و در راستای «منافع ملت مسلمان ایران» است و یا حتی برخی از ایشان ممکن است برای چنین اقدامی، تصور «ثواب» داشته و خود را مُحق اجر معنوی در پیشگاه خداوند بدانند!
قطعا بسیاری از این طیف خاص از مسئولان و «مدیران جمهوری اسلامی ایران» نه جاسوس هستند و نه بیدین و لامذهب. بلکه میتوانند مدیرانی مسلمان و یا حتی با ظاهر مذهبی و البته با این باور باشند که «اقتصاد اسلامی» ، «سیاست اسلامی» و «هنر اسلامی» و به طور کلی «علوم انسانی اسلامی» نداریم. جماعتی که بعضا ممکن است به این باور رسیده باشند که: «اصلا اسلام نیامده است که علم بیاورد. ما خیال میکنیم پیغمبر اکرم، کارل مارکس هست! جای کارل مارکس نشسته است، جای فریدمن نشسته است. پیغمبر اکرم، جای ابوعلی سینا نشسته است، طبیب است، نه! نیامده که طب بیاورد، نیامده که اقتصاد بیاورد. پیغمبر یک مرشد معنوی هست. آمده ارزشهای معنوی جامعه را بالا ببرد» . مدیرانی که حتی ممکن است پس از ادای فریضه نماز و یا در شرایط روزه اقدام به الگوبرداری از مبانی «نظام لیبرالیسم» و حقنه الگووارههای رایج آن به عنوان «الگوی مطلوب توسعه در جمهوری اسلامی ایران» نموده و از برای چنین اقدامی خود را در نزد خداوند و ائمه اطهار علیهم السلام ماجور پندارند!
دکتر حسنِ روحانی، ریاست محترم جمهور، چند سال قبل از حضور در عرصهی ریاست جمهوری، به شرح افکار و اصول حکومتداری از نگاه مطلوب خویش مبادرت ورزیده که از جمله کتابی با عنوان امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران میباشد؛ ایشان در صفحهی ۷۸۲ از این کتاب به عنوان جمع بندی، به صراحت بر باورهای خود تصریح نموده و مکتب الگو و مطلوب خویش را بیان میفرمایند: بعد از بررسی اسناد بالا دستی و سند چشم انداز و سیاستهای کلی ابلاغی در برنامه چهارم و پنجم توسعه به ویژه سیاستهای کلی اصل چهل وچهار، به نظر میرسد مکاتب نهادگرایان و کینزیهای جدید با الگوی مطلوب توسعه در جمهوری اسلامی ایران قرابت بیشتری داشته باشد. البته این نتیجه گیری در ویراستهای منتهی به انتخابات ۹۲، با کمی تغییرات به صفحهی ۷۸۵ نقل مکان نمود و همچنان به عنوان سندی از برای عمق فکری و مشی مکتبی دولت یازدهم و دوازدهم قابل پیگیری میباشد. |
پس اگر چه برخی از این طیف مسئولان و «مدیران جمهوری اسلامی ایران» در طی ۴۲ سال گذشته، به صورتهای مختلف بر التزام عقیدتی خود به مبانی «نظام لیبرالیسم» اقرار نموده و از بیان آن ابایی نداشتند؛ اما فریاد زدن واضح چنین دیدگاهی و ابراز گله عمومی و شکایت از طیف مدیرانی که به هژمونی «لیبرالیسم» و لزوم التزام «جمهوری اسلامی ایران» بر سیطره چنین الگویی باور ندارند و ... موضوعی کم سابقه و یا حتی به نوعی بیسابقه بود که انتشار آن در طی رمضان ۱۴۰۰ هجریشمسی رقم خورد و با معرفی مصداقی «شهید سلیمانی» و گله و شکایت از اقدامات این شهید بزرگوار به عنوان شاخصه چنین مدیرانی، سبب شد تا تمایزات نهفته در بدنه حکمرانی کشور هویدا گردد و مشخص شود که چرا پس از گذشت ۴۲ سال از تاسیس «جمهوری اسلامی» همچنان «دولت اسلامی» تشکیل نشده و وضعیت اقتصاد و فرهنگ و سیاست ما این چنین است!
از همان اوان کار، تلاش برای تشکیل دولت اسلامی شروع شد. بعضیها میگویند شما بعد از ۲۷ سال میخواهید دولت اسلامی تشکیل دهید؟ نه، تلاش و اقدام برای تشکیل دولت اسلامی از روز اول شروع شد؛ منتها افت و خیز داشته؛ پیشرفت و عقبگرد داشته؛ در جاهایی موفق بودیم، در برههیی موفق نبودیم. بعضی از ماها وسط راه پایمان لغزید؛ بعضی از ماها در اصل هدف مردد شدیم؛ بعضی از ماها نتوانستیم خود را نگه داریم؛ دلبستهی به رفتارهای طاغوتی شدیم. اسم ما که دولت اسلامی باشد، کافی نیست؛ والّا قبل از ما چند دولت جمهوری اسلامیِ دیگر در منطقهی ما و آفریقا و جاهای دیگر وجود داشته و الان هم هست. قبل از انقلاب، در جایی دولتی تشکیل شد که ما شوخی میکردیم و میگفتیم جمهوری اسلامی امریکاییِ فلان جا! آن دولت با نام جمهوری اسلامی هم بود. بنابراین اسم ما دولت اسلامی باشد، کافی نیست؛ باید عمل و جهتگیری ما اسلامی باشد. اگر در اینها اختلال پیدا شد، حرکت مستمر و مداوم و پویندهیی که لازم است تا دولت اسلامی به صورت کامل شکل بگیرد، دچار نُکث میشود و طبعاً کار عقب میافتد. (بیانات امام خامنهای- ۱۳۸۴/۰۶/۰۸) |
«زایل شدن چهره نفاق» این طیف خاص از مسئولان و «مدیران جمهوری اسلامی ایران» در طی رمضان ۱۴۰۰ هجریشمسی سبب شد تا به بسیاری از دغدغههای ۴۲ ساله پاسخ داده شود و چرایی عدم تطابق بسیاری از ساختارهای کشور با آرمانهای مصرح در «انقلاب اسلامی» معین گردیده و به عنوان مثال در عرصه فرهنگ و هنر مشخص شود که چرا هیچ دغدغه لازم و ساختارمندی از برای ثبت و ضبط چهل و دو سال «مقاومت ملت مسلمان ایران» وجود ندارد و در مقابل چرا هر ساله این حجم از تولیدات هنری مجعول و کممایه که اسباب تحریف و حتی وارونه نشان دادن «میراث ماندگار ملت ایران» را در منظر مخاطب فراهم ساخته و آنچنان در این امر وقیحانه عمل مینمایند که گویی از جانب اجنبی به چنین امری مامور شدهاند! با حمایت مادی و معنوی این طیف از «مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی ایران» و در اکثر مواقع با ارتزاق کلان از بودجه عمومی کشور تولید و به جامعه عرضه میشود.
قطعا پس از رمضان ۱۴۰۰ هجریشمسی دیگر نمیتوان ضمن مرور تولیدات حمایت شده در بخشهای مختلف «سازمان سینمایی» ، از تولید فیلمهای سینمایی «تی تی» و «یوا» و « زالاوا» و «مسیرمعکوس» و «رمانتیسم عماد و طوبی» و ... با حمایت مالی مستقیم «بنیاد سینمای فارابی» گرفته تا تولید آثار مجعولی همچون «مامان» با بودجه حمایتی «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» و یا صدور مجوز تولید آثار سخیفی همچون پنجاه کیلو آلبالو و رحمان ۱۴۰۰، هجوم، عرق سرد، خانه دختر و ...، کثرت و فراگیری چنین تولیداتی را تنها محصول «ولنگاری» موجود بر عرصه مدیریت فرهنگی قلمداد نمود؛ بلکه لازم است تا عامل اصلی چنین سیطره مبتذل فرهنگی در ساختار تولیدات سینمایی کشور را محصول حضور همان طیف خاص از مسئولان و «مدیران جمهوری اسلامی ایران» معرفی نماییم که معتقد به مبانی «نظام لیبرالیسم» میباشند.
از این جهت است که واقعیت حمایت معنوی و گسترش عرضه عمومی تولیداتی همچون «بیهمه چیز» در فضای سینمایی کشور و یا ترسیم فلاکت مطلق مردم ایران و توهمانگاری آینده امید بخش در «روشن» و تولید آثار مجعولی همچون «شیشلیک» و ... را میبایست در حاکمیت یک رویکرد فکری منحط در میان طیفی خاص از مسئولان و «مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی ایران» ارزیابی نمود. طیفی که معتقد به مبانی «نظام لیبرالیسم» میباشند و البته بررسی ابعاد گستردگی ایشان در اریکه مدیریتی کشور مجال مختص به خود را میطلبد. مدیرانی که رسانهملی را رسما به تسخیر هجویاتی همچون «پایتخت ۶» و «صفر بیست و یک» و «بیگانهای با من است» و «نون. خ ۲» و «احضار» و ... و تولیدات فیلمفارسی شاخصی همچون «یاور» و ... درآورند و در عین حال تولیدات خارج از سازمانی همچون «گاندو» را با آنچنان مهجوریتی در پخش مواجه سازد که نیمهکاره رها شود و یا سیر اقتدار و غرور آفرینی «بچه مهندس» را به آنچنان سطحی از نچسبی فروکاست دهد که تنها یک درام عاشقانه و بعضا مبتذل را در ذهن مخاطبان خود ترسیم مینماید و ...
البته باید توجه داشت که رقم خوردن چنین شناخت عمیقی در سطح تودههای اجتماعی آن هم در طی رمضان ۱۴۰۰ هجریشمسی، به گسترش «شفافیت» بر فضای عمومی جامعه منجر گردید و سبب شد تا امام امت در جایگاه رهبری انقلاب اسلامی بتوانند بار دیگر و به صراحت بیشتر اعلام فرمایند که: «فردی که معتقد است نمیتوان از لحاظ دفاعی، سیاسی، اقتصادی و تولیدی کاری در داخل انجام داد، لایق حکمرانی بر مردم نیست» .
قطعا این فرمایش امام خامنهای در ارتباط تصویری ۲۱ اردیبهشت نمایندگان تشکلهای دانشجویی با ایشان را میبایست سرفصلی جدید در عرصه مدیریت کشور قلمداد نمود. سرفصلی تازه که در آستانه «عید سعید فطر» رقم خورد و مخاطبان خود را متوجه «فطرت الهی نظام جمهوری اسلامی» ساخته است. پس باید به دقت توجه داشت که مبتنی بر فرمایش صریح و «حکم حکومتی» معظم له، دیگر هیچ مدیر معتقد به مبانی «نظام لیبرالیسم» حق حضور در هیچ یک از اریکههای مختلف مدیریتی در کشور را ندارد! خواه این مدیر مسلمان باشد و بر انجام فرایض شخصی خود اعم از نماز و روزه و ... مقید باشد و مصداقی باشد برای «سبحه بر کف، توبه بر لب، دل پر از ذوق به غرب و ...»!
ارسال نظر