به گزارش سینماپرس، جابر قاسمعلی فیلمنامه نویس و مدرس فیلمنامه نویسی و سینما ۲۷ شهریورماه با حضور در برنامه «بی چارچوب» درباره بحث اقتباس سینمای ایران از ادبیات و موفقیت در این حوزه گفت: اگر بخواهم به طور کلی نظر دهم، در این حوزه هم موفق بودیم و هم خیر. اگر در یک نگاه کلی به سینمای ایران نگاه کنیم، میگویم این اتفاق نیفتاده است. اما اگر بخواهیم به تلاشهای فردی یک فیلمساز و فیلمنامه نویس نگاه کنیم باید بگویم که اقتباسهای موفق داشتهایم.
وی ادامه داد: موفقیت این محصولات تلاش خود فرد بوده، یعنی خود فیلمنامه نویس و فیلمساز به واسطه تعلق خاطری که به ادبیات داشته و به واسطه علاقه به بحران داستان گویی در فیلمنامه سعی کرده است این خلا را با داستان گویی پر کند و تجربههایی را کسب کرده که بعضی از آنها ناموفق و بعضی از آنها هم تجربههای موفقی بوده است.
قاسمعلی با اشاره به اینکه ما در سینما صنعت نداریم، اظهار کرد: زمانی که چیزی به نام صنعت سینما وجود نداشته باشد، امر اقتباس تبدیل به یک امر جاری در سینما نخواهد شد. بنابراین به تجربههای پراکنده فیلمسازان و فیلمنامه نویسان متکی خواهد شد.
این فیلمنامه نویس پیشکسوت درباره طرح جدید بنیاد سینمایی فارابی مبنی بر خرید تعدادی رمان و تبدیل آنها به فیلمهای سینمایی و تحولی جدید در گره خوردن ادبیات و سینما بیان کرد: در یک نگاه دراز مدت، این حرکت بنیاد فارابی اتفاقی بافایده است، اما در کل من این موضوع را خیلی نمیپسندم.
او اضافه کرد: امر اقتباس بخش نامهای نیست؛ من تلاشهای بنیاد فارابی را میپسندم و از آنها قدردانی میکنم اما معتقدم که اقتباس از دل نشات میگیرد.
زمانی که یک نهاد دولتی متولی این کار میشود این سوال پیش میآید چه بازخوردهایی در میان مردم دارد و چه کسانی با چه سلایقی آنها را گزینش و انتخاب کرده است؟
قاسمعلی در ادامه این بحث اضافه کرد: به طور مثال فردی مانند کیومرث پوراحمد «قصههای مجید» را از هوشنگ کرمانی مرادی میخرد، آن را تبدیل به سریال تلویزیونی میکند و بسیار هم موفق است به این دلیل که یک فاکتور مهم در داستان وجود دارد که کیومرث پوراحمد توانسته است آن را به مدیوم فیلم و سریال انتقال دهد و آن ایرانی بودن داستان است. داستان «قصههای مجید» به شدت بومی و ایرانی است و حتی الان هم در سیطره شبکههای مجازی اگر فیلمی قدیمی که پرداخت خوبی به آن شده، وجود داشته باشد همچنان میتواند مخاطب خود را پیدا کند. کیومرث پوراحمد دست روی داستانی گذاشت که میدانست مخاطب دارد.
این فیلمنامه نویس سینمایی با اشاره به اینکه ادبیات ساختار دو سویه دارد، مطرح کرد: مخاطب پذیری به این معناست که کتابی باشد که در مرحله اول داستان تعریف میکند و در مرحله دوم این داستان در میان مخاطب خودش اقبال پیدا کرده و هرچند با تیراژ اندک خوانده شده باشد که در نهایت فیلم به داستان کمک کرده و آن را در تیراژ وسیعتر به عرصه و نمایش میگذارد.
وی درباره این دیدگاه که سینما نمیتواند راوی خوبی برای یک داستان باشد و همیشه رمان و ادبیات جلوتر از سینما هستند، توضیح داد: ادبیات یک مدیوم است با مختصات خودش و فیلم یک مدیوم دیگری است. مدیوم ادبیات یک مدیوم خلوت است و فیلم مدیوم جَلوت است. ادبیات مدیوم شخصی است و به همین دلیل آشکارا و هنرمندانه است، در حالی که فیلم یک مختصات دسته جمعی و گروهی در تولید دارد و به همین دلیل صنعتی است، البته مواردی را هم داریم که از صنعت به هنر هم میانجامد.
قاسمعلی درباره صحبت داریوش مهرجویی مبنی بر اینکه «من از ادبیات اقتباس نکردم و آن را تصرف کردم» گفت: در واقع اتفاقی که در فرایند چالش بین فیلمنامه نویسان و داستاننویس اتفاق میافتد، به نظرم همین است و در واقع تصرف است. برای مثال ناصر تقوایی بر رمان «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی خیز و آنچه را که به درد بخور بوده را برداشته و به فیلم «ناخدا خورشید» تبدیل کرده است.
او در پاسخ به این سوال که نویسنده یک رمان چه میزان در فرایند تبدیل رمان به فیلمنامه حق دخالت دارد؟ توضیح داد: وقتی ساختار صنعتی باشد، من به عنوان نویسنده میدانم که سر جای خودم هستم و آن داستاننویس هم میداند که سر جای خودش باشد. بنابراین وقتی حق کپی رایت از نویسنده خریداری شود، حق دخالتی در روند فیلمنامه نویسی و فیلمسازی ندارد، دو مدیوم جداست که حق اعتراض ندارد.
ارسال نظر