به گزارش سینماپرس در این یادداشت آمده است: مستندها غالبا تلاش دارند تا وجهی ناشناخته برای جامعه را پیش روی مخاطب بگذارند، حال این قصه کمتر دیده شده ممکن است حقیقتی درباره یک شخصیت تاریخی باشد و روایتی حقیقی از مشکلات زیست محیطی دنیای پیرامون باشد و یا موارد دیگری از این دست. اما در این میان هستند آثاری که جدای از روایت حقایق پنهان برای مخاطب، وظیفه دیگری نیز بر دوش دارند و بناست تبدیل شوند به برگی از تاریخ.
فرض کنید اگر ۵۰ سال بعد کسی بخواهد درباره حاج قاسم سلیمانی پژوهش کند، باید منابع گوناگونی از رسانهها و کتب خاطرات را ورق بزند از نخست وزیری وقت عراق یعنی عادل عبدالمهدی تا شخصیتهایی مثل نوری مالکی و دیگران. او نیاز داشت تا صحبتهای یاران نزدیک حاج قاسم در سپاه قدس ایران و حشدالشعبی عراق و حزب الله لبنان را پیدا کند. تازه این در شرایطی است که آنها در این زمینه مصاحبهای کرده باشند و یا چند خطی روایت خاطرات را نگاشته باشند. قطعا یافتن این گنجینه برای آن پژوهشگر امری نزدیک به محال است.
از این منظر، "۷۲ ساعت" برگی از تاریخ ایران و حتی کشورهای منطقه است. برگی که با مصاحبههای نابی از عادل عبدالمهدی و نوری مالکی مستند شده و با گفتگوهایی بینظیر با یاران نزدیک ابومهدی و حاج قاسم مثل علی خفاف قوام یافته است. بدون شک در این میان نمیتوان از نقش موثر مصاحبه با نیروهای مستشاری ایران در عراق و سوریه برای قویتر شدن این مستند گذشت، آنجا که روایت آخرین دستخط حاج قاسم پیش از پرواز آخرین برای مخاطب بیان میشود که الهی مرا پاکیزه بپذیر، مشتاق دیدارت هستم...
اما جدای از نقش مصاحبههای ناب، نمیتوان درباره کارگردانی ویژه این اثر سخن نگفت. "۷۲ ساعت" به کارگردانی مصطفی شوقی تولید شده و مطابق آنچه مهدی مطهر تهیه کننده در مراسم رونمایی اثر بیان داشته، تولید آن ۲ سال به طول انجامیده است.
مخاطب "۷۲ ساعت" گرچه باید یک اثر مستند مواجه است اما همچون یک فیلم از سینمای داستانی پابهپای کارگردان پیش میآید، درگیر عواطف و احساسات میشود و در نقطه اوج اشک میریزد. این اتفاقی است که حتی در سینمای داستانی که تمام وجوه کار مثل موم در دست کارگردان است هم سخت شکل میگیرد، چه برسد به اثری از سینمای مستند.
البته در این میان از نقش کاریزماتیک سوژه نمیتوان گذشت، اما خط روایی مستند نیز طوری طراحی شده که مخاطب قدم به قدم پیش بیاید و تا لحظه آخر درگیر کار باشد. مثلا اینکه کارگردان سعی نداشته تا با وصله کردن یک نریشن تفکرات خود را به خورد مخاطب بدهد و تماما حرفهایش را از دل صحبتهای اطرافیان سوژه بیرون کشیده است. یا مصداقی دیگر صحنه شهادت حاج قاسم است.
تمام مخاطبان از ابتدا انتظار دارند تا کارگردان با استفاده از تصاویر آرشیوی دوربینهای مدار بسته، با چاشنی کردن یک آب و تاب ویژه صحنه ترور حاج قاسم را ببینند یا مثلا هواپیمایی که او را ترور کرده مشاهده کنند، اما کارگردان برای اوج داستان مسیر دیگری دارد. نمایش صحنه ترور قطعا مخاطب را درگیر میکند اما چندان روی احساسات او اثری ندارد. کارگردان بوسیله یک مصاحبه ناب که با علی خفاف دستیار ویژه ابومهدی گرفته روایت لحظات شهادت را پیش روی مخاطب میگذارد. این دقایق از کار آنقدر خوب از کار درآمده که کمتر کسی از دوستداران حاج قاسم ممکن است آن را ببیند و چشمانش از اشک نمناک نشود.
در ادامه نیز کارگردان مخاطب را در اوج احساس رها نمیکند و با زیرکی او را همراهی میکند و پیام کار را به او میرساند. شاید این نقطه از کار که هدف از ترور حاج قاسم چه بود و آمریکا از این قمار دنبال چه بود را بتوان مهمترین پیام این اثر دانست.
دست آخر آنچه به ذهن میرسد همان است که مهدی مطهر به عنوان تهیه کننده به زبان آورد که خدا میداند چند مورد دیگر از این ۷۲ ساعتها در زندگی حاج قاسم وجود دارد که باید برای مخاطب روایت شود. آری، "۷۲ ساعت" از منبع غنی از سوژههای مختلف یکی را گفت و هزارش باقی است. به امید آنکه بیان حقایق بیش از پیش قوت بگیرد و روز به روز بر رونق این بازار افزوده شود.
ارسال نظر