محمدرضا مهدویپور/ همانگونه که در بخش نخست این یادداشت به آن اشاره شد؛ «فتنه مهسا» بیش از هرچیز محصول پُررنگ شدن ابعاد درگیری و علنیشدن معارضت «شیاطین» کوچک و بزرگ با «اسلام» است. فتنهای که به عنوان نخستین ثمره مختص و محصول مستقیم برداشت شده از «پروسه اَندَلُسیزاسیون» قلمداد میشود و از این جهت لازم است تا به منظور شفافیت ابعاد آن به مرور چند نکته دیگر در این باره پرداخت:
۱/ مواجهه «دشمن» با «حاکمیت اسلام» و شکلگیری تمدنی برآمده از «سبک زندگی اسلامی و ایرانی» اگر چه موضوعی است که به صورت مشخص در طول ۴۴ سال گذشته و در تمامی فتنههای گوناگون علیه «جمهوری اسلامی ایران» تا به امروز موضوعیت داشته؛ اما این تقابل و جبههبندی همواره از پوشش خاصی برخوردار میبود و طی آن «دشمن» سعی میکرد تا مواجهه خود با اصل «اسلام» و تعالیم صریح «قرآن» را مخفی و به صراحت بیان و آشکار نکند. روشی متداول که در غائله اخیر به کار گرفته نشد و از این جهت فتنه اخیر را از تفاوتهای ویژهای با گذشته برخوردار ساخت. فتنهای که با تمرکز بر «غرائض» و «شهوات» شکل گرفته و سعی میکند تا «حاکمیت جمهوری اسلامی» را به پذیرش رسمی «سکولاریسم» (Secularism) مُجاب ساخته و رسما مجبور به عقبنشینی نسبت به اِعمال یکی از صریحترین قوانین مطرح شده در «شریعت اسلام» نماید. فتنهای که به صورت مشخص آن را میتوان به عنوان نخستین ثمره مختص و محصول مستقیم برداشت شده از «پروسه اَندَلُسیزاسیون» قلمداد نمود.
۲/ یکی از ارکان شکلدهنده و هدایتگر در «فتنه مهسا» را میبایست «سلبریتیهای سینمایی و ورزشی» معرفی نمود. سلبریتیهایی که اساس شکلگیری ایشان در عموم جوامع و تمدنهای مختلف را میبایست قرین با کارکرد «فحشاسالاری» درنظر گرفت. از این منظر «فحشا» از یک سو اصلیترین بستر پرورشدهنده موجودیتی با عنوان «سلبریتی» در جوامع مختلف را پدید میآورد و از سوی دیگر کارکرد سلبریتیها و دلیل سرمایهگذاری بنگاهها و کمپانیهای مختلف بر روی ایشان را در عرصههای مختلف اجتماعی معین میسازد. جماعتی که سالهاست در «ایران» به عنوان عَمله و پیاده نظام «پروسه اَندَلُسیزاسیون» خدمت نمودهاند. سلبریتیهایی که در طی سالهای گذشته یکی از ماموریتهای دانسته و یا ندانسته ایشان را میتوان در غلیان «شهوات» و افزایش سطح تمایلات نفسانی در جامعه ایران قلمداد نمود. جماعتی که به واسطه ایفای نقش رابطگونه سرویسهای امینی غرب به یک اتحاد استراتژیک با «سلبریتیهای خارجی» دست یافته و اکنون به صورتی منسجم نه تنها به میدان تقابل و معارضه با «حاکمیت جمهوری اسلامی» آمدهاند؛ بلکه به نوعی میداندار و سُکاندار مواجهه مستقیم با اصل «اسلام» و تعالیم صریح «قرآن» شده و با استفاده حداکثری از ضریب نفوذ خود در فضای مجازی توانستهاند حجم زیادی از ظرفیت «رسانه» و به تبع آن «افکار عمومی» در ایران و جهان را مشغول خود بسازند و در این میان حتی از ظرفیت رسانهای «سلبریتیهای خارجی» نیز برخوردار شدهاند.
۳/ اگر چه خدمت «سلبریتیها» به صاحبان قدرت و بالاخص سرمایهداران در جهان امروز امری طبیعی است؛ اما متاسفانه در «ایران» این موضوع به نوعی ویژه از کارکرد وماهیت «خیانت» برخوردار شده است. «خیانتی» گسترده و چند بُعدی که وجه آشکار آن را میتوان در همراهی ویژه و سعی گسترده ایشان برای ایفای نقش در مقام «اهرم فشار غرب» مورد ملاحظه قرار داد. اهرم فشاری که در موعدهای مختلفی همچون «فتنه ۱۳۷۸» و «فتنه ۱۳۸۸» و «فتنه ۱۳۹۸» و ... به صورت گستردهای مورد استفاده قرار گرفت. اهرم فشاری که مهمترین کارکرد و اصلیترین وظیفه آن تهییج رسانهای و شوراندن جامعه در راستای سناریوی تعیین شده و اهداف دیکته شدهای بود که در اتاقهای جنگ رسانهای و توسط سرویسهای امنیتی غرب تنظیم شده بود اهداف دیکته شدهای که اگرچه بعضا از سطح سواد و فهم و شعور عموم این «سلبریتیها» بالاتر میبود اما به صورت دیالوگ توسط سلبریتیها از بَر میگردید و در موقعیتهای رسانهای مختلف توسط ایشان فریاد زده میشد! البته دراین میان میبایست بیشترین گلایه و خُرده را به «مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی» گرفت. همان طیف مدیران کوتاه قامتِ جاهل یا خائنی که در طول دهههای اخیر نه تنها قادر به خنثی کردن سناریوهای دشمن نبودند؛ بلکه حتی از بازخوانی سناریوهای طراحی شده ایشان و درک قدرت اثرگذاری «سلبریتیها» بر «افکار عمومی جامعه» و نقش ویژه آنها در عرصه «جامعهسازی» و بالاخص در زمینه «دیپلماسی عمومی» ناتوان بوده و در عملکردی نابخشودنی سعی نمودند تا عرصهی رسانهای کشور را به صورتی کامل در اختیار «چهرههای سینمایی و ورزشی» قرار دهند و ایشان را به الگویی از برای هدایت جامعه مبدل سازند.
۴/ امروزه هدف اصلی دشمنان، چه دشمنان خارجی، چه منافق داخلی، عبارت است از «نفی حکومت دینی» و «حکومت اسلام» . اصل قضیه برای اینها این است و به کمتر از این هم راضی نیستند. اینها میدانند تا وقتی که قدرت در دست «دین» و «احکام دینی» است، تا وقتی که مقررات «مجلس شورای اسلامی» باید طبق «دین» باشد؛ تا وقتی این «قانون اساسی» منطبق بر «دین» است؛ تا وقتی مسؤولان کشور ملزم به پایبندی نسبت به «مبانی دین» و «اسلام و فقاهت» میباشند و ...؛ اینها کاری نمیتوانند بکنند و از این جهت است که میخواهند این پایبندی را از بین ببرند و اساسا هدف اصلی در سرمایهگذاری کلان و پیگیری بُلندمدت «پروسه اَندَلُسیزاسیون» این است.
۵/ «فرهنگ» مثل آب و هواست. «فرهنگ» یعنی همین رسوم و آدابی که بر زندگی من و شما حاکم است. «فرهنگ» یعنی باورها و اعتقادات ما و چیزهایی که زندگی شخصی و اجتماعی و داخل خانه و محیط کسب یک جامعه با آنها روبهروست. «جمهوری اسلامی» فرهنگ غربی را رد کرد و گفت ما «فرهنگ مستقل اسلامی» داریم. «اسلام» تکلیف مسلمانان را در معاشرت، در کیفیت زندگی فردی، در خورد و خوراک، در لباس پوشیدن، در درس خواندن، در روابط با حکومت، در روابط با یکدیگر و در معاملاتشان معین کرده است. ما نمیخواهیم اینها را از غربیها یاد بگیریم و از آنها تقلید کنیم. موضوعی که «جمهوری اسلامی» از اول این را نشان داد. این در حالی است که در غرب ارتباط بیبندوبار زن و مرد، یک کار رایج است و عدم حجاب و واسطه و فاصلهیی بین زن و مرد در معاشرتها، یک کار معمولی است. البته نمیگوییم که در کشورهای غربی، همهی مردان یا زنان فاسدند! نه، چنین ادعایی نمیکنیم، چنین تهمتی نمیزنیم؛ واقعیت هم ندارد. در میان آنان، یقینا مردان و زنان خوب و نجیب هم هستند؛ اما «آزادی جنسی» در جوامع غربی حاکم است. این، در آنجا یک فرهنگ است. در فرهنگ غربی «آزادی شهوات جنسی» یک امر مباح و مجاز و بیقیدوشرط است. بعضی از کشورهای غربی، در این قسمتها خیلی هم پیش رفتهاند و زندگی خودشان را به شکلهای شرمآوری درآوردهاند و آن را به جزیی لاینفک از «سبک زندگی لیبرال» مبدل ساختند. البته غرب این فرهنگ و این خصلت و خو و عادت را به تمام کشورهای دیگر هم صادر کرد. این در حالی است که در کشورهای دیگر، چنین فسادی نبود. در کشورهای اسلامی و حتّی کشورهای غیراسلامی شرق هم، چنین چیزی وجود نداشت؛ این را غربیها وارد کردند و در این میان تنها «جمهوری اسلامی» بود که در مقابل این مفاسد ایستاد و از اول اعلام کرد که به روابط بیبندوبار زن و مرد معتقد نیست؛ معتقد به وجود حجاب و روابط اسلامی میان زن و مرد است، و بر این مساله هم پافشاری کرد. موضوعی که سبب شد تا یک «جنگ فرهنگی» تمام عیار شکل گیرد.
۶/ «فرهنگ» یکی از اصلیترین میادین «جنگ» در طول تاریخ بشر بوده است. این در حالی است که همچنان هستند بعضی افراد کوتهنظر و سطحینگری که اساسا از اسم «جنگ» بدشان میآید؛ افرادی که تا گفته میشود «جنگ اقتصادی» یا «جنگ نرم» یا «جنگ تبلیغاتی» و ... اینها بدشان میآید و میگویند «چرا اینقدر از «جنگ» صحبت میکنید؟ از «صلح» صحبت کنید!»؛ افرادی که بعضا سعی میکنند تا برای اثبات نگرش خود به تحریف واقعیت های تاریخی مبادرت ورزیده و بعضا حتی با ارایه تفسیرهای شاذ، مدعی میشوند که «اسلام» آمد برای اینکه «جنگ» را از بین ببرد! حال آنکه «بعثت انبیا» برای ایجاد یک «جامعهی فاضله» است؛ برای ایجاد یک «تمدّن» است. خب، این «تمدّن» همه چیز دارد؛ در «تمدّن» همه چیز هست؛ هم «علم» هست، هم «اخلاق» هست، هم «سبْک زندگی» هست، هم «جنگ» هست!
۷/ سخن گفتن از «تمدّن اسلامی» و جاری ساختن حرف پیغمبر و حرف خدا و حرف توحید و به ویژه پیگیری ایجاد «حرکت توحیدی» آن هم در قالب یک نظام حاکمیتی منسجم و با عنوان «جمهوری اسلامی» ؛ تماما عواملی بود که موجب شد تا از همان ابتدا، طیفی از انواع مختلف «دشمن» و «دشمنی» علیه «انقلاب اسلامی» موضوعیت یابد و به تقابل و مواجهه آشکار و پنهان نظام «جمهوری اسلامی» با موجودیتی تحت عنوان «نظام سلطه» بیانجامد. جدال و درگیرهایی شدید و بعضا همهجانبهای که در میدانهای گوناگون «جنگ سخت»، «جنگ نیمه سخت» و «جنگ نرم» موضوعیت داشته و به صورت مشخص در هشتسال «جنگ تحمیلی» و همچنین در فرایند فتنههای مختلف صورت پذیرفته در طی ۴۴ سال گذشته قابل مشاهده و مرور تاریخی میباشد.
۸/ «گذشت زمان راههای اصلی برای فاسد یا آباد کردن یک ملت را عوض نمیکند» و از این جهت است که «سیاست اَندَلُسی کردن» یکی از راههای همیشگی «تهاجم فرهنگی» محسوب میشود. سیاستی که «دشمن» مبتنی بر آن سعی میکند تا «جوانان مؤمن» از پایبندیهای متعصّبانه به «ایمان» که همان عواملی است که یک «تمدّن» را نگه میدارد، منصرف کنند. همان کاری که در «اَندَلُس» در قرنهای گذشته کردند و در تاریخ ثبت گردید و مشهور شد که «تمدن اسلامی اَندَلُس» با «شراب» و «زن فاحشه» ساقط شد.
۹/ «دشمن» همان عنصری است که میخواهد یک ملت و یک کشور را از ابزارهای اقتدار و منابع قدرت و ثروت مختص به خود، تُهیدست کند. عنصری که مهمترین مانع برای تحقق اهداف او «ارادهی ملتها» است؛ ملتهایی که این منابع متعلّق به آنهاست و از این جهت لازم است تا «ملت فَلج» شوند. در این میان برای «فلج کردن ملتها» بهترین راه «فلج کردن جوانان» است؛ چون جوانان نیروی فعّالِ هر کشورند. برای «فلج کردن جوانان» بهترین راه آلوده و زمینگیر کردن آنها به وسیلهی «سکس» و «فحشا» و «مستی» و «مواد مخدر» است. اقدامی که بارها و بارها آزموده شده و ابعاد تاثیرگذاری آن در جوامع مختلف و در تمدنهای گوناگون قابل مرور و مطالعه میباشد.
۱۰/ «سیاست اَندَلُسی کردن ایران» یکی از اصلیترین اقدامات «دشمن» برای حذف و اضمحلال «سبک زندگی اسلامی –ایرانی» بوده و است. اقدام آرام و بی سر و صدایی که به صورت ویژه در عصر «پهلوی اول» و با تمرکز بر کلیدوازه «ایران نوین» فصل پُرشتابی را تجربه نمود و پس از فراز و فرودهای بسیاری در عصر «پهلوی دوم» و در قالب سند راهبردی مشخصی با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» مورد پیگیری ویژه واقع شد. سندی در تعارض و تقابل مستقیم با «سبک زندگی اسلامی –ایرانی» و البته منطبق بر آموزههای «سکولاریسم» (Secularism) که مبادرت به ارایه جایگزینی در قالب «سبک زندگی آریامهری» مینمود. از این جهت با مرور اقدامات فرهنگی در پیش از انقلاب میتوان به این واقعیت پیبرد که تبلیغات رسمی و عمومی و همیشگی کشور ما، تبلیغاتی بود که مردم را به فحشا و هرزگی و عیّاشی سوق میداد. حتّی در نقاط فقیر و عقبافتاده و جاهایی که مردم به نان شب محتاج بودند هم به نحوی برای عیّاشی و هرزگی امکاناتی فراهم بود. این امر بهطور عمد در محیطهای جوان مثل دانشگاهها و سربازخانهها و ... نه آن مقداری که مقتضای طبیعی غریزهی جوانی است، بلکه برای سرگرم کردن و فاسد شدن نسل، تشدید میشد. زیرا وقتی که جوانان یک نسل فاسد شدند، دیگر ملتی وجود ندارد و مقاومتی به چشم نمیخورد.
۱۱/ در «حاکمیت اسلامی» انسان آزاد است که به هر مسلک و عقیدهای معتقد باشد و از این جهت تفتیش عقاید اقدامی مغایر با تعالیم شریعت بوده و اساسا در جامعه اسلامی هیچکس اجازه سرک کشیدن در زندگی خصوصی افراد و بررسی اعتقادات و باورهای خصوصی ایشان را ندارد. از این منظر است که اعتقاد به «حجاب» یک باور فردی است که بر اساس معتقدات شخصی شکل میگیرد و «حاکمیت اسلامی» نیز این امر را محترم شمرده و تنها با اقدامات فرهنگی و توسعه میزان عقلانیت در جامعه است که سعی میکند تا بر گستره باورمندان و معتقدان به «حجاب» بیافزاید. اما در این میان لازم است به این مهم نیز توجه داشت که «خط کلی نظام اسلامی، رسیدن به تمدن اسلامی است» و از این جهت مغایر با آموزهها و تعالیم «سکولاریسم» بوده و بر این باور است که اگرچه «حجاب» همانند سایر احکام اسلام امری فردی است، اما اظهار به «بیحجابی» در «حکومت اسلامی» نیز همانند اظهار به «روزهخواری» در «ماه مبارک رمضان» و یا اظهار به «مشروبخواری» و یا اظهار به «زنا» و ... مستوجب مجازات و «برخورد شرعی با اظهارکننده» توسط حکومت است. به عبارت دیگر؛ «حاکمیت اسلامی» مبتنی بر «حدود الهی» عمل نموده و از این جهت نه تنها بر آزادیهای فردی احترام میگذارد؛ بلکه خود را موظف میداند تا هیچگونه دخالتی در زندگی خصوصی افراد نکند و دستور قرآنی «لا اِکْراهَ فِیالدّین» را سرلوحه امور تربیتی و فرهنگی خود در مسیر «تبیّن الرشدُ مِن الغَیّ» قرار دهد و ...؛ اما همین «حاکمیت اسلامی» و مبتنی بر همان «حدود الهی» موظف شده است تا از سرریز و علنی شدن «فساد در جامعه» جلوگیری کند و به هیچ فردی اجازه «اظهار تخطی از حدود الهی» و اظهار عمومی به «بیحجاب» و یا «مشروبخواری» و «قماربازی» و سایر فسادهای پلید شمرده شده در اسلام و اعمال نامشروع را ندهد و با قاطعیت و حتی با «خشونت» رفتار کند و در مسیر پیگیری و تحقق این وظیفه حکومتی خود از اسم «خشونت» به هیچ عنوان نترسد.
۱۲/ «فتنه مهسا» اگر چه میبایست به عنوان یک «تنش امنیتی» و به عنوان ضربآهنگی که حکایت از به ثمر نشستن «سیاست اَندَلُسی کردن ایران» دارد، مورد مطالعه جدی قرار گیرد؛ اما باید توجه داشت که این «فتنه» در بردارنده چند فرصت ویژه برای «نظام جمهوری اسلامی» است. فرصتیهایی که یک از مهمترین آنها در عرصه فرهنگ و هنر ایجاد شده و اکنون این عرصه مهم میتواند با گامهای دقیق و اصولی متولیان امر شاهد یک «انقلاب فرهنگی» گسترده و همه جانبه باشد. انقلابی که در طول ۴۴ سال گذشته به وقوع نپیوست و اکنون زمینههای لازم آن فراهم شده و میتواند مسیر «بازسازی انقلابی» در ساختارهای فرهنگی و هنری کشور را به نحوی تضمین شده و مبتنی بر آرمانهای «انقلاب اسلامی» عینیت بخشد.
ادامه دارد ...
ارسال نظر