حسین پورقادری/ بیش از دو ماه است که واژه «قطببندی» به کلمهای پُرکاربرد در ادبیات برخی مسئولان مبدل گردیده است. کلمهای که استفاده نابجا و تعمیم اشتباه آن به شرایط امروز جامعه اگر چه کمبضاعتی گوینده را هویدا میسازد اما در عین حال سبب ذوقزدگی تنظیمکنندگان اخبار و استخراج تیترهای جذاب نیز میگردد. در این میان تکلیف اهالی سیاست در باب چرایی استفاده از این واژگان مشخص است؛ اما به واقع استعمال نابجای این واژه توسط «مدیران فرهنگی» موضوعی است که مورد سوء استفادههای بسیاری واقع و بیش از هر چیز افسوسبرانگیز بوده و از این جهت لزوم بازخوانی و مرور چند نکته مهم را ضروری میسازد:
۱/ بقای هر جامعه و تمدنی وابسته به «قطببندی» است. از این جهت یکی از اصلیترین وظایف «رسانه» در «حاکمیت اسلامی» را میبایست در تبیین «قطبیت» معرفی نمود. وظیفهای واجب که موجب تجهیز آحاد مردم به «قوه شناخت» برای تشخیص «حق» از «باطل» و تمیز میان «خودی» و «غیر خودی» میشود.
۲/ «قطبیت» عنوان واژهای پُراستفاده در فیزیک و شیمی و زیستشناسی و تقریبا تمامی «علوم ریاضی و تجربی» میباشد. از این جهت است که فهم و شناخت «قطبیت شیمیایی» (Chemical polarity) و یا «قطبیت الکتریکی» (Electrical polarity) و یا «قطبیت سلولی» (Cell Polarity) و ... از جمله موضوعاتی است که فراگیری آن در ابتدای ورود به هر یک از این رشتههای تخصصی موضوعیت دارد. همچنین «قطبیت» در زیر شاخههای «علوم انسانی» نیز به اشکال و عناوین مختلف مطرح گردیده و عموما از آن با عنوان «مترادف» و «متضاد» یاد میشود.
۳/ وجود «حق» و «باطل» و یا «خودی» و «غیرخودی» و بسیاری از مفاهیم دیگر محصول نگاه «قطبیت» است. نگاهی که نادیده انگاشتن آن نه تنها در تعارض آشکار با مبانی «شریعت اسلام» قلمداد میشود و بستری برای ایجاد نحلههای کفرآمیز فراهم میسازد؛ بلکه موجب میشود تا آدمی به «پوچگرایی» رسیده و با انکار معنی و ارزش برای هستی جهان خواسته یا ناخواسته در مسیر «هیچ اِنگاری» قرار گرفته و دچار «نیهیلیسم» (Nihilism) شود.
۴/ اصلیترین وظیفه تمامی «انبیای الهی» را میتوان «تبیین قطبیت» و راهنمایی انسانها برای تشخیص «حق» و «باطل» و یا «خودی» و «غیرخودی» دانست. کارویژهای که با حضور «پیامبر خاتم» و نزول راهنمای کامل و جامع «قرآن کریم» به غایت خود رسید و منجر به «تَبَیّن الرّشدُ مِن الغیِّ» گردید. تبیینی که محصول نگاه «دوقطبی» میباشد و پیروان «الله» را در برابر پیروان «طاغوت» قرار میدهد و به صراحت بیان میفرماید که «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لَا انْفِصَامَ لَهَا». از این جهت است که میتوان خطاب آیه شریفه «وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» را متوجه منکران این تصور و آنانی دانست که به دنبال نفی «قطبیت» میباشند!
۵/ هر جامعهای نیازمند «قطببندی» و تفکیک میان «خودی» و «غیرخودی» است و این ربطی به «اکثریت» و یا «اقلیت» بودن پیروان «حق» و یا «باطل» ندارد. از این جهت است که به عنوان مثال در جامعهای که «حضرت لُوط علیهالسلام» در آن زندگی میکرد و «قوم لُوط» به عنوان «اکثریت باطل» در این جامعه اصرار بر انجام گناه و نافرمانی الهی داشت و ...، «اقلیت حق» اقدام به ایجاد یک «قطببندی» بسیار شفاف در این جامعه نمود. در این میان حتی آن هنگام که «قطب حضرت لُوط» نتوانست رفتار اکثریت را به عنوان «قطب مقابل» خود اصلاح کند و منجر به ترک رفتارهای ناپسند قومش شود از خدا درخواست عذاب برای «قطب مقابل» را نمود و آنچنان شد که در «قرآن کریم» شرح داده شده است.
۶/ پُرواضح است که اساس وجود «اعتقاد» و باور به پیگیری نوعی خاص از «سبک زندگی» منجر به شکلگیری «قطبیت» میشود و مفهوم «خودی» و «غیرخودی» را موضوعیت میبخشد. نگرشی که مختص به جامعه «اسلامی» نبوده و در هر تمدنی و با هر خاصیت فکری و عقیدتی مخصوصی وجود دارد. البته باید متذکر شد که در «تفکر اسلامی» به واسطه آنکه «حق» معیار شناخت افراد بوده و افراد غیرمعصوم نمیتوانند معیار شناخت «حق» و «باطل» باشند؛ این «دوقطبی» منجر به گسترش «فساد» و توجیهکننده «ظلم» به سبک «تفکرات مادی» و بالاخص نظامات برآمده از «تفکرات بشرمحور» و اعتقادات شکل گرفته بر بستر «اومانیسم» (Humanism) نمیشود.
۷/ ۴۵ سال حاکمیت «جنگ سرد» (Cold War) و بروز فجایع انسانی گسترده و جنگهای بسیاری همچون ۲۰ سال «جنگ ویتنام» (Vietnam War) از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ میلادی؛ ۹ سال «جنگ افغانستان» (Soviet–Afghan War) از سال ۱۹۸۸ تا ۱۹۸۹ میلادی؛ ۳ سال «جنگ کره» (Korean War) از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ میلادی و «بحران موشکی کوبا» (Cuban Missile Crisis) در اوت ۱۹۶۲ میلادی و درگیریهایی همچون ۲۸ سال تنش «دیوار برلین» (Berlin Wall) که از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹ میلادی جریان داشت و صدها جنگ و درگیری دیگر در سطح جهان را میتوان به عنوان بخشی از واقعیت «دوقطبی» به وجود آمده بر بستر «اومانیسم» (Humanism) و نظامات برآمده از «تفکرات بشرمحور» معرفی نمود. نظاماتی که در یک سوی آن «لیبرالیسم» (Liberalism) و در سوی دیگر آن «سوسیالیسم» (Socialism) قرار داشت و «جهان دوقطبی» را با پیداش «بلوک شرق» (Eastern Bloc) بر محور ابرقدرتی «اتحاد جماهیر شوروی» و تشکیل «بلوک غرب» (Western Bloc) به رهبری «ایالات متحده آمریکا» موجودیت بخشید. «قطبیت» ویژهای که سبب شد تا جهان در حدود نیم قرن شاهد جنگ و نزاع میان دو ابر قدرت «شوروی» و «امریکا» باشد و امروزه نمودهای مختلف این درگیری نه تنها در قالب مختلف «تقابلات سخت» (Warfare Hard) نظامی و تسلیحاتی و همچنین «نیمه سخت» (Semi Hard Conflict) اقتصادی و سیاسی؛ بلکه در عرصهی «تقابلات نرم» (Soft Conflict) به عنوان عرصهی اصلی و جنگ رسمی میان این دو ابر قدرت قابل مشاهده و پیگیری تاریخی باشد.
۸/ اگر چه «ایالات متحده امریکا» توانست در عرصهی «تقابلات نرم» و در درگیری رسانهای و تبلیغاتی بر حریف خود برتری یابد و ارکان قدرت «اتحاد جماهیر شوروی» را در سال ۱۹۸۹ میلادی متزلزل و نهایتا ابرقدرت رقیب خود را در سال ۱۹۹۱ میلادی به فروپاشی بکشاند و «جهان دوقطبی» را از منظر خود به «جهانی تکقطبی» مبدل سازد. اما واقعیت آن بود که این یکپارچگی «قطبیت» در نظامات برآمده از «تفکرات بشر محور» محقق شد و اساسا هیچ تغییری در حذف و یا تعدیل مفهوم «حق» و «باطل» و برونداد اجتماعی آن در قالب «استکبار» و «استضعاف» به عنوان «قطبیت اصلی» ننمود. البته حذف و اضمحلال قدرت «استکبار شرق» موجب ایجاد شفافیت برای تشخصی «دوقطبی» واقعی میان «مستضعفان» و «استکبار غرب» گردید.
۹/ در «ایران اسلامی» یک «دوقطبی» وجود دارد؛ «دوقطبی انقلاب و استکبار». در این میان آن کسانی که تفالههای بازماندهی از دوران غلبهی استکبارند و هرکسی که دنبال آنها است، همفکر آنها است و ...، اینها با انقلاب بدند؛ این «دوقطبی» هست. امّا قاطبهی ملّت ایران، قاطبهی انقلابی، علاقهمند به نظام اسلامی، عاشق امام و خاطرات امام، آنهایی که امام را حتّی یک لحظه هم ندیدند و بعد از رحلت امام به دنیا آمدند و فرمایشات امام، صدای امام، توصیههای امام و اصولی که امام پایهگذاری کرده هستند؛ قاطبهی ملّت ایران به اینها علاقهمندند. از این جهت بین آن کسانی که به امام علاقهمندند، به انقلاب علاقهمندند، با کسانی که اصل انقلاب را قبول ندارند، اصل نظام را قبول ندارند، البتّه یک «دوقطبی» اینجوری هست.
۱۰/ در تبیین «قطبیت» و تفکیک جامعه به «خودی» و «غیرخودی». لازم است تا به دقت به این مهم توجه داشت که اگر بخواهیم «ملت مسلمان ایران» را حساب کنیم، نه؛ آحاد ملت همه خودیند. اما جریانات سیاسی، بله؛ جریان خودی داریم، جریان غیرخودی هم داریم. «خودی» کیست؟ «خودی» آن است که دلش برای اسلام میتپد؛ دلش برای انقلاب میتپد؛ به امام ارادت دارد؛ برای مردم به صورت حقیقی و نه ادّعایی احترام قائل است. غیرخودی کیست؟ «غیرخودی» کسی است که دستورش را از بیگانه میگیرد؛ دلش برای بیگانه میتپد؛ دلش برای برگشتن امریکا میتپد. «غیرخودی» آن کسی است که از اوایل انقلاب در فکر ایجاد رابطهی دوستانه با امریکا بود. به امام اهانت میکرد؛ اما برای امریکا اظهار علاقه مینمود! کسی به امام اهانت میکرد، ناراحت نمیشد؛ اما اگر کسی به دشمنان بیرون از مرز یا همدستان آنها اهانت میکرد، ناراحت میشد! اینها غریبهاند. اسمشان چیست، هرچه باشد؛ چه کسی هستند، به ما ربطی ندارد که حالا بخواهم اسم کسی را بیاورم. هر کس اینطور باشد، غریبه است!
۱۱/ بیتردید آن کسانی که اصل «اسلام» و «حکومت اسلامی» را قبول ندارند (البته اینکه میگوییم اصل اسلام را قبول ندارند، بهعنوان یک مذهب نمیگوییم؛ خیلی از اقلیتهای دینی در کشور ما هستند که اسلام را قبول ندارند؛ اما راه ملت ایران را قبول دارند و با ملت همراهند) شاخصهای انقلاب و شاخصهای خط امام را قبول ندارند، اصلا منکرند و منتظرند از بیرون این مرزها کسی بیاید و زمام امور کشور را در دست گیرد، منتظرند بیگانه بیاید، منتظرند اوضاع قبل از انقلاب تکرار شود، اینها غریبهاند. غریبههایی که هر چند ممکن است به زبان فارسی تکلم کنند و در جامعه ایران زیست نموده و اوراق هویتی ایرانی داشته باشند و ... اما در واقع «بیگانه» بوده و «غیرخودی» محسوب میشوند. بیگانگانی که بخشی از عقبافتادگی کشور در عرصههای مختلف اقتصادی، فرهنگی و ... محصول حضور قدرتمند ایشان حتی در برخی مصادر اجرایی کشور بوده و تشخیص ایشان تنها از مسیر «قطببندی» ممکن است.
۱۲/ لزوم توجه و ضرورت ایجاد «قطببندی» به این معنی نمیباشد که کسی که «دشمن نظام اسلامی» است، نمیتواند در این نظام زندگی کند؛ نه! «مخالفان اسلام» میتوانند در این نظام زندگی کنند؛ کسانی هم که «اسلام» را اصلا قبول ندارند، میتوانند در این نظام زندگی کنند. اسلام نگفته که هر کس در «ظل نظام اسلامی» زندگی میکند، باید معتقد به اسلام و مبانی اسلام باشد؛ نه! زندگی کنند و از «حقوق شهروندی» و «امنیت» و ... هم برخوردار باشند. از این جهت است که در «نظام اسلامی» اگر دزدی در خانهی یک غیرمسلمان را بشکند و برود دزدی کند، آن دزد را هم مجازات میکنند. در مجموع، بین کسانی که به نظام معتقدند و کسانی که مخالف نظامند، در «حقوق شهروندی» تفاوتی نیست. میتوانند زندگی کنند؛ اما حق معارضه و مبارزهی با «نظام اسلامی» را ندارند. حق تیشه برداشتن و زدن به ریشهی نظام را ندارند. در اینجا نظام باید جلو آنها را بگیرد.
۱۳/ اگر نخواهیم از عنوان «خیانت» برای نامیدن مسئولانی استفاده کنیم که به بهانه مقابله با «قطببندی اجتماعی» به دنبال کمرنگ نمودن مرز میان «خودی» و «غیرخودی» هستند! لازم است تا ایشان را جاهلانی تصور نماییم که به دلایل متعدد میخواهند بیایند با کسانی که نظام را قبول ندارند و عازم بر معارضهی با نظامند، روزبهروز مرزهای خود را کمرنگ کنند! پس حماقت محض آن است که بخواهیم برای جلوگیری از «قطببندی» بنشینیم بحث کنیم که معنای «براندازی» چیست؟ آیا فلان مرحله جزو براندازی هست یا نه؟ کلمهی براندازی که از آسمان نازل نشده است. کسی که با نظام معارضه میکند، باید در این معارضه به او کمک نکرد و جلوی او را گرفت و اگر عمل او مصداق یکی از عناوین جرائم قانونی است، او را مجازات کرد. همه باید در این معنا متفق باشند.
۱۴/ «امام خمینی» به ما یاد دادند که هرچه فریاد دارید، بر سر امریکا بکشید؛ اما عدهای فریادهای خود را بر سر خودیها کشیدند؛ به دیگران هم یاد میدهند که بر سر همدیگر فریاد بکشند! این در حالی است که «امام خمینی» در وصیتنامه و در تعلیمات دوران حیات بابرکت خود تکرار میکردند که از غریبهها و نامحرمها و نفوذیها برحذر باشید. مراقب باشید تا کسانی که با این انقلاب و این نظام و این اسلام و با منافع مردم هیچ میانهی خوبی ندارند، در ارکان تصمیمگیری کشور نفوذ نکنند. مسألهی غریبهها و نااهلها و نامحرمها را، اول «امام خمینی» مطرح کردند. اینها در مقابل آن جهت و آن خط روشن، میگویند از دوستان و از خودیها برحذر باشید و پرهیز کنید. اینها را با نامهای گوناگون و تعبیراتی مطرح میکنند که ملت ایران و علاقهمندان به انقلاب و مؤمنان و وفاداران به مصالح عمومی این ملت و این کشور را به جبهههای مختلفی تقسیم میکند. «امام خمینی» میگفتند ایران یکپارچه، ملت متحد و همزبان؛ اما عدهای سعی میکنند طبق خواست و میل و صلاحدید دشمنان این ملت، جهات غیرعمومی مانند قومیتها را در میان مردم رایج کنند و یکپارچگی مردم و آن وحدتی را که میتواند ایران اسلامی را از لابلای طوفانها عبور دهد، به هر شکلی دچار انشقاق و پراکندگی کنند.
۱۵/ «طبقهبندی اجتماعی» و دستهبندی میان «ملت مسلمان ایران» اگر چه موضوعی متفاوت از «قطببندی اجتماعی» است؛ اما به عنوان «دوقطبیهای کاذب» از چنین امکانی برخوردار است که میتواند به مسالهای تبدیل شود که منجر به ظهور «دوقطبیهای القائی» در جامعه گردد و حتی «دوقطبی واقعی و ضروری انقلاب و استکبار» را تحت شعاع خود قرار دهد و مضمحل سازد. موضوعی که قطعا جامعه را دچار مشکلات عدیدهای خواهد کرد و حتی میتواند منجر به استهلاک و «فروپاشی تمدنی» گردد.
۱۶/ در «قطببندی اجتماعی» معنای «غیرخودی» این نیست که او نباید در این کشور زندگی کند؛ نه. «غیرخودی» هم زندگی کند؛ منتها معلوم شود که او با نظام میانهای ندارد؛ برای اینکه او در مواردی منشأ اثر خواهد بود. مرز حفظ شود، حرف او تکرار نشود، کار او مورد تأیید قرار نگیرد. این اساس قضیه است. جالب اینجاست، خیلی از کسانی که گله میکنند که چرا «قطببندی اجتماعی» صورت میگیرد و ادبیات «خودی» و «غیرخودی» بکار گرفته میشود، خودشان مسؤولان نظام و مردم مؤمن را خودی نمیدانند و غیر خودی میدانند و به آنها اعتماد نمیکنند! عملا خود آنها عامل به تقسیم افراد به خودی و غیرخودیاند! میگویند چرا به مردم میفهمانید که ما غیرخودی هستیم!؟
۱۷/ یکی از کارکردهای اصلی «فتنه» را میتوان در ایجاد «دوقطبیهای کاذب» و برهم زدن «قطببندیهای اصیل اجتماعی» و جرح و تعدیل و جابجایی مرزهای «خودی» و «غیرخودی» دانست. اتفاقی که خوشبختانه در واقعیت عرصه فتنه اخیر به وقوع نپیوست. از این جهت بزرگترین ویژگی «فتنه مهسا» آن است که سطح تقابل و تعارض خود را به سرعت به اصل «اسلام» و «حاکمیت اسلامی» و «احکام شریعت» کشاند و در یک اشتباه راهبردی «فضای فتنه» را به یک فضای صاف و روشن و بدون غبار مبدل نمود. فضایی که «دوقطبیهای کاذب» در آن امکان شکل گرفتن ندارد. در این میان اگر چه این اشتباه راهبردی را میتوان بیش از هر چیز محصول «آمایش ناصحیح اجتماعی» و اشتباه محاسباتی سرویسهای امنیتی غرب در پایش جامعه ایران و اعتماد به گزارشهای تهیه شده توسط مشتی مُزدور و پروژهبگیر از فراوانی درصد بیرغبتی جامعه ایران به «اسلام» و «حاکمیت اسلامی» قلمداد نمود؛ اما در مجموع توانست بهترین موقعیت را در اختیار «ملت مسلمان ایران» قرار دهد تا ماهیت واقعی «خودی» و «غیرخودی» را مبتنی بر برونریز مواجهه و پیگیری در صحنه درک و ضعفها و کاستیهای خود را مرتفع سازد.
۱۸/ دوران دشوار هر «انقلابی» آن دورانی است که «حق» و «باطل» در آن ممزوج بشود و این دقیقا زمانی است که یک «فتنه» شکل میگیرد و از این جهت بسیاری در دوران «فتنه» واقعا میلغزند. زیرا «فتنه» مثل گرد و غبار است؛ وقتی «دوقطبیهای کاذب» ایجاد میشود و دو دسته به جان هم میافتند و گرد و غبار تمام فضا را فرا گرفت، تازه وارد نمیتواند بفهمد دوست کدام است و دشمن کدام است؛ غالبا فریب میخورند و این گونه میشود که دشمن در «فتنه» میتواند شبهات جدیدی مطرح ساخته و حتی یک حاکمیت را به فروپاشی بکشاند. اما «فتنه مهسا» به سبب مواجهه رسمی خود با «اصل اسلام» و «احکام و حدود الهی» به سرعت از این حالت عبور کرده و اکنون صفوف حاضر در میدان بسیار صریح و روشن است. آن طرف، مُشتی «سلبریتی پولپرست» در کنار جماعتی از کفار و تروریستها گردآمده و جملگی خواستار براندازی «حاکمیت دینی» هستند؛ کسانی که یک یک ملت مسلمان ایران از آنها خاطره داشته و بر میزان و گستره «خیانت» و «دنیاپرستی» ایشان واقفند. توطئهگران «پولپرستی» که عموم مردم ایران از پیر و جوان و زن و مرد سالهاست که با توطئههای آنها آشنا میباشند و از این جهت امروزه غباری در صحنه نیست و بنابر این در چنین شرایطی نه تنها «جنگ» آسان است، بلکه «حفظ ایمان» و عبور از «فتنه» نیز آسان است. اما این آسانی و سهولت به شرطی محقق خواهد شد که برخی مدیران اجرایی و متولیان امر دچار فریب نشوند و دچار آفت «تکرار ادبیات مد نظر دشمن» نشوند.
۱۹/ تکرار واژه «قطببندی» و سخن گفتن در مذمت مطلق آن قطعا «خواست دشمن» است. خواستی که از کارکرد کمرنگ نمودن مرزهای «خودی» و «غیرخودی» و مهیا ساختن فضا برای ادامه فعالیت اغتشاشگران برخوردار بوده و متاسفانه از دهان برخی مسئولان و متولیان اجرایی کشور شنیده میشود! پس امید است تا با هوشیاری و دغدغه موجود در قاطبه مدیران «دولت سیزدهم» چنین ادبیاتی اصلاح گردد.
ارسال نظر