محمدرضا مهدویپور/ بیتردید از «جان مارتین فینی» میتوان به عنوان یکی از چهرههای برجسته و شاخص هنری غرب نام برد. شخصیتی که نقش بسزایی را در پیشبرد «اهداف رسانهای نظام لیبرالیسم» ایفا نمود و به اسطورهای در «صنعت سینمای آمریکا» مبدل گردید؛ اسطورهای همچنان الهامبخش که متولد سال ۱۸۹۴ میلادی است و برای نخستینبار در سن ۲۰ سالگی و در سال ۱۹۱۴ میلادی به «صنعت سینمای آمریکا» قدم نهاد و با نام هنری «جک فورد» (Jack Ford) فعالیت سینمایی خود را آغاز نمود و به سرعت و با بازی افتخاری در فیلم سینمایی «تولد یک ملت» (The Birth of a Nation) اعتبار یافت. فیلمی که به خوبی معادلات قدرت و حضور در عرصه سینما را به او نشان و ایشان را به یک درک عمیق از ظرفیت عظیم رسانهای «هنر هفتم» از برای دروغگویی و بالاخص جعل تاریخ رساند و بازنویسی هر دروغی را به واسطه «نور» (Light) به او آموزش داد.
«تولد یک ملت» (The Birth of a Nation) عنوان جنجالیترین اثر سینمایی ساخته شده در «ایالات متحده آمریکا» و سرزنش آمیزترین «فیلم نژادپرستانه» (Racism Film) در «تاریخ سینمای هالیوود» است. فیلمی «صامت» که در سال ۱۹۱۵ میلادی و به کارگردانی «دی. دبلیو. گریفیث» (David Wark Griffith) منتشر شد؛ فیلمی تعیین کننده در «تاریخ سینمای جهان» که با مدت نمایش اولیه بیش از سه ساعته خود به عنوان یک اثر عظیم در سینمای آن دوران مطرح شد و با مونتاژ دقیق و دکوپاژ ی پرتحرک و با شتاب، موفق شد تا به دوران استفاده از قوارهها و بکارگیری شیوههای تیاتری در سینما پایان دهد و مفهومی با عنوان «فُرم سینمایی» را با تکیه بر « «پرفورمنس» (Performance) جدید پدید آورد و تحول سینمایی بزرگی را پایه گذاری نماید. فیلم سینمایی «تولد یک ملت» اگر چه نخستین اثر سینمایی بلند «دیوید گریفیث» محسوب میشود؛ اما باید توجه داشت که «گریفیث» به هیچ عنوان «کارگردانی فیلم اولی» محسوب نمیشود و او پس از ساختن حدود پانصد فیلم کوتاه و فعالیت مستمر سینمایی در طی سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ میلادی بود که این چنین مورد اعتماد ویژه واقع میشود و «مدیریت فرهنگی آمریکا» برای تولید این اثر سینمایی، تمامی امکانات تولید و پخش وابسته به کمپانیهای آن روز سینمای آمریکا را در اختیار ایشان میگذارد! فیلم سینمایی «تولد یک ملت» نه تنها یک اثر سینمایی مهم در «صنعت سینمای آمریکا» است؛ بلکه یک فیلم شاخص و تاثیرگذار بر صنعت سینمای جهان محسوب میشود که برای نخستینبار تعیین کرد که «سینما» تنها ابزاری برای «سرگرمی» (Entertainment) نیست و نمیتوان آن را صرفا یک «هنر» و یا «صنعت» قلمداد نمود؛ بلکه «سینما» موجودیتی است که علاوه بر دارا بودن تمامی این وجوه، به عنوان یک «رسانه» (Media) به شدت قدرتمند میتواند مورد شناسایی واقع شود. رسانهای که از زبان و بیانی مختص به خود برخوردار است و به خوبی میتواند جای «کلمه» (Word) و «کلام» (Speech) را برای تودههای مختلف اجتماعی بگیرد و برای مخاطبان عمومی و گسترده خود، نوعی از «باورسازی» (Believing) را به واسطه استفاده همزمان از «نور» (Light) و «حرکت» (Motion) و «موسیقی» (Music) رقم زند. اتفاقی که چند سال پس از تولید «تولد یک ملت» و با پایان دوران و عصر «فیلمهای صامت» توانست عنصر جامع «صدا» (Sound) را هم به خدمت درآورد و با تلفیق «نور» و «صدا» و «حرکت» هر آنچه که میخواهد را به عمق جان مخاطبان سینمایی خود حقنه نماید. فیلم سینمایی «تولد یک ملت» را میتوان یک پروژه سینمایی کاملا «سفارشی» قلمداد نمود. اثری که با حمایت مادی و معنوی «حزب دموکرات امریکا» (Democratic Party) و شخص «وودرو ویلسون» (Thomas Woodrow Wilson) در مقام «بیست و هشتمین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا» فرایند تولید آن در «صنعت سینمای آمریکا» رقم خورد. اثری که فیلمبردای آن با بودجه مصوب ۴۰ هزار دلاری و دقیقا در سالگرد «روز استقلال ایالات متحده آمریکا» (Independence Day)، یعنی «چهارم جولای» سال ۱۹۱۴ میلادی آغاز شد و حدود سه ماه به طول میانجامد و در نهایت در اکتبر سال ۱۹۱۴ میلادی و با صرف بودجهای ۱۰۰ هزار دلاری به پایان رسید و حدود چهار ماه بعد و در ۸ فوریه ۱۹۱۵ میلادی فرایند اکران عمومی آن با نام ابتدایی «مرد فرقه» (The Clansman) در بزرگترین شهر «ایالت کالیفرنیا» (California) یعنی «لس آنجلس» (Los Angeles) شروع شد؛ نامی که از عنوان رُمان مورد اقتباس قرار گرفته توسط این اثر، یعنی «مرد فرقه: عاشقانه تاریخی کوکلوکس کلان» (The Clansman: A Historical Romance of the Ku Klux Klan) وام گرفته شده بود. رُمانی که در سال ۱۹۰۵ میلادی نوشته شده بود و نویسنده آن یعنی «توماس دیکسون» (Thomas Frederick Dixon Jr.) در مراسم نخستین اکران عمومی اثر حضور داشت و پس از شگفت زده شدن نسبت به خروجی سینمایی کتاب خود، تلاش نمود تا « گریفیث» را به تغییر نام اثر قانع سازد و اینگونه بود که نام این اثر سینمایی پس از همان اکران نخستین عوض گردید و پس از آن به عنوان «تولد یک ملت» خوانده شد. |
«جک فورد» به سرعت توانست خود را به «جامعه یهودیان» به عنوان طبقه ذینفوذ در سینمای آمریکا مرتبط سازد و یا شخصیتهای سینمایی مشهوری همچون «توماس آلوا ادیسون» (Thomas Alva Edison) و «ژرژ ملییس» (Marie-Georges-Jean Méliès) و «توماس اچ. اینس» (Thomas Harper Ince) و ... در صدها «فیلم سینمایی صامت» همکاری نماید و آنچنان قدرتمند پیش رود که سرانجام پس از تولید چند فیلم کوتاه، نخستین فیلم بلند سینمایی خود را در سال ۱۹۱۷ میلادی بسازد. فیلمی ۵۷ دقیقهای و مبتنی بر قوارههای «سینمای صامت» که با عنوان «تیراندازی مستقیم» (Straight Shooting) و در «ژانر وسترن» تولید شده بود و توانست از حضور فوق ستارههای سینمای صامت آمریکا و همراهی بازیگرانی همچون «هری کری» (Harry Carey) به خوبی بهرهمند شود و ...
همین شناخت صحیح و دقیق از معادلات قدرت و ثروت در «صنعت سینمای آمریکا» بود که جایگاه «جک فورد» در «هالیوود» را تعیین نمود و اسباب پیشرفت او را آنچنان فراهم ساخت که در طی دهه نخست از دوران فیلمسازی خود توانست ۶۰ فیلم صامت را کارگردانی کند و به صورت متوسط هر سال با حدود ۶ فیلم، حضور خود را در سینمای آمریکا تثبیت سازد.
«جان مارتین فینی» در اوایل دهه ۱۳۲۰ میلادی و پس از کارگردانی فیلم سینمایی «کامئو کربی» (Cameo Kirby) بار دیگر اسم هنری خود را تغییر داد و این بار خود را با عنوان «جان فورد» (John Ford) خواند. نامی که در سال ۱۹۲۴ میلادی و با تولید فیلم سینمایی «اسب آهنین» (The Iron Horse) به عنوان یک اثر عظیم و «بیگ پروداکشن» (Big Productions) در حافظه تاریخی «سینمای صامت» ماندگار شد و ارتباط مادامالعمر «جان فورد» را با «ژانر وسترن» در حافظه تاریخ سینمای جهان رقم زد.
«جان فورد» با هوشمندی و شناخت صحیح از حرکت رو به پیشرفت «صنعت سینما» و برآورد دقیق نسبت به افول «سینمای صامت» و نیاز مبرم مخاطبان سینما برای دریافت عنصر «صدا» بود و کارکرد ویژه این عنصر در «دروغگویی رسانهای» و باورپذیر شدن هرچه بیشتر «دروغ» بود که در سال ۱۹۲۹ میلادی و با تولید فیلم سینمایی «ساعت مشکی» (The Black Watch) نخستین حضور صدادار خود را در سینما به ثبت رساند. حضوری که پس از یک دهه فعالیت مستمر و تولید فیلمهای گویا و صدادار، در اواخر دهه ۱۹۳۰ میلادی، توسط «جان فورد» متحول شد و این بار او به سراغ استفاده از عنصر جدیدالورود «رنگ» (Color) در صنعت سینما رفت و با استفاده از شیوه «تکنیکالر» (Technicolor) نخستین فیلم رنگی خود را با عنوان «طبلها با چرخش پا» (Drums Along the Mohawk) در سال ۱۹۳۹ میلادی تولید نمود.
سالها فعالیت و حرکت پویا و گسترده در «صنعت سینمای آمریکا» بود که «جان فورد» را به درک صحیحی از «کارکرد رسانهای سینما» رساند و ایشان را به استفاده حداکثری و همزمان از قابلیت سه وجهی این پدیده در قاعده «هنری» و «صنعتی» و «رسانهای» باورمند ساخت و به شخصیتی اسطورهای مبدل نمود. شخصیتی ویژه که نه تنها با ساخت ۱۱۲ فیلم بلند همچنان عنواندار «پُرکارترین کارگردان سینمای جهان» است؛ بلکه توانست نقش موثر در احیای دوباره «ژانر وسترن» در دهه ۱۹۳۰ میلادی ایفا نموده و الهامبخش طیف گستردهای از سینماگران جدید و قدیم شود و شخصیتهای برجستهای همچون «اورسن وِلْز» (George Orson Welles) و «اینگمار برگمان» (Ernst Ingmar Bergman) و ... و نسل پس از ایشان و افرادی همچون «مارتین اسکورسیزی» (Martin Charles Scorsese) و «استیون اسپیلبرگ» (Steven Allan Spielberg) و ... را وامدار فهم خود از «هنر-صنعت-رسانه سینما» سازد.
بر این اساس «جان فورد» را میتوان به عنوان نمونهای واضح و قابل مطالعه از یک «افسر جنگ نرم» معرفی نمود. شخصیتی که بیش از هر کارگردان دیگری در تاریخ سینمای جهان «فیلم وسترن» ساخت و نقش بیبدیلی در تثبیت و تکامل این ژانر سینمایی ایفا نمود. ژانری که زاییده «تفکر لیبرالیسم» است و از قابلیت گستردهای برای جعل حقایق و واقعیتسازی از هر نادرستی برخوردار میباشد و به خوبی میتواند در پیشبرد «اهداف رسانهای نظام لیبرالیسم» و حقنه هر «دروغی» به عمق جان مخاطبان سینما موفق عمل نماید. از این جهت است که «آکادمی علوم و هنرهای سینما» (Academy of Motion Picture Arts and Sciences (AMPAS)) با اعطای پرزرق و برق چهار «جایزه اسکار بهترین کارگردانی» (Academy Award for Best Director) او را به الگو و سرمشقی مبدل ساخت.
«جان فورد» برای چهار فیلم سینمایی بلند خود یعنی «خبرچین» (The Informer) در سال ۱۹۳۵ میلادی، «خوشههای خشم» (The Grapes of Wrath) در سال ۱۹۴۰ میلادی، «چه سرسبز بود دره من» (How Green Was My Valley) در سال ۱۹۴۱ میلادی و «مرد آرام» (The Quiet Man) در سال ۱۹۵۲ میلادی توانست «جایزه اسکار بهترین کارگردانی» را کسب کند و توانست نام خود را همچنان تا به امروز در صدر فهرست موفقترین کارگردان جهان ثبت نماید و از جایگاهی تکرار نشدنی برخوردار گردد. |
ادامه دارد...
ارسال نظر