به گزارش سینماپرس، «فصل ماهی سفید» اولین فیلم سینمایی قربان نجفی در مقام کارگردان است که به تازگی در سینماهای کشور در حال اکران است. نجفی در اولین تجربه کارگردانی خود از نمایشنامه معروف «باغ آلبالو» اثر آنتوان چخوف اقتباس کرده و به دغدغههایی اجتماعی و فرهنگی پرداخته است.
محمدرضا فروتن، لادن مستوفی، میلاد کیمرام، بیژن بنفشهخواه، شقایق دهقان، بهزاد خداویسی، ژاله علو، المیرا دهقان و رها خدایاری بازیگران بازیگران این فیلم سینمایی هستند. به بهانه اکران «فصل ماهی سفید» با قربان نجفی گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح آن را میخوانید:
«فصل ماهی سفید» اقتباسی از «باغ آلبالو» ی آنتوان چخوف است که بیش از صد سال پیش نوشته شده، چه نسبتی بین فضای این اثر و جامعه امروز ما میبینید؟
رسیدن به «باغ آلبالو» ی چخوف اینگونه نبود که من نمایشنامه را بخوانم و بخواهم از آن اقتباسی داشته باشم. در واقع من درباره تغییر کاربریهای شالیزارهای شمال قصهای داشتم و به قطعه قطعه شدن زمینها، تغییر کاربری، از بین بردن زمینها که دامنهاش به جنگلها رسیده، پرداختم. به دلیل اینکه به ادبیات نمایشی آشنا هستم و تئاتر خواندهام و خودم هم در «باغ آلبالو» بازی کردهام، به ذهنم رسید که چقدر قصه من میتواند در قالب «باغ آلبالو» قرار بگیرد. در واقع رسیدن به این نمایشنامه بالعکس بود، من قصه را داشتم و فکر کردم میتوانم قالب قصهام را از «باغ آلبالو» بگیرم و فکر میکنم واقعاً انتخاب خوبی بود و قصه با قالب این نمایشنامه هماهنگ است.
پس میتوان «فصل ماهی سفید» را یک اقتباس آزاد دانست.
قطعاً «فصل ماهی سفید» یک اقتباس آزاد از «باغ آلبالو» است. من با نگاهی آزاد به این نمایشنامه پرداختم و خیلی از کاراکترهایی که در فیلم حضور دارند در اثر چخوف وجود ندارند. صحنهها و فضایی که در فیلم وجود دارد تفاوت چشمگیری با «باغ آلبالو» دارد و اختلاف فرهنگی و حتی اختلاف زمانی ما با این اثر باعث شده در موقعیتها هم تفاوتهایی به چشم بخورد و صحنههایی در فیلم وجود دارد که به هیچوجه در «باغ آلبالو» نمیتوان آنها را دید. با این حال قالب را از اثر چخوف گرفتهام و اگر کسی این اثر را به خوبی خوانده باشد و با جزئیات آن آشنا باشد میتواند متوجه این شباهت بشود.
دغدغه تغییر کاربری زمینهای شالیزار در شمال کشور چگونه در ذهن شما شکل گرفت و ترجمه آن به زبان تصویر چه چالشهایی برای شما داشت؟
این مسئله به نوعی مبتلا به جامعه است. نسبت من با طبیعت یک نسبت فامیلی است. کسی که در طبیعت زندگی کرده باشد میتواند نسبتی ملموس با طبیعت داشته باشد و وقتی درختها، زمینهای شالیزار، کوه و دشتی که مورد تجاوز قرار میگیرند دل هر کسی به درد میآید و در کنار این، اتفاقات عجیبی رخ میدهد و فاجعهای به بار میآید؛ خاطرات و نسلهایی را از بین میروند اصالتهایی نابود میشوند و از بین میروند و انسانهای بیریشهای میآیند و چنین فجایعی در جامعه رقم میزنند. در کنار این اتفاق متأسفانه دستهای آلودهای هم هستند که از این جریانها و اتفاقات حمایت میکنند و واقعاً نقش تأثیرگذاری در این نابودی دارند.
وقتی به دستهای آلوده اشاره میشود معمولاً انتقادی سیاسی مطرح است اما چرا بیشتر از اینکه نگاه انتقادیتان معطوف به سیاست باشد، نگاهتان بیشتر فرهنگی است؟
بستگی به این دارد که سیاست را چگونه تعریف کنید. وقتی صبح از خواب بیدار میشوید و میخواهید برای صبحانه پنیر بخورید، آن پنیر تحت تأثیر تصمیمات و اتفاقات سیاسی قیمتش تغییر میکند و به این شکل میتوان حتی پنیر خوردن را هم عملی متأثر از سیاست دانست که فکر میکنم همه متوجه این موضوع هستند ولی من مسئلهای که در «فصل ماهی سفید» مطرح میشود را بیش از هر چیز یک مسئله اجتماعی و فرهنگی میدانم و معتقدم که پرداختن به آن وظیفه اجتماعی و فرهنگی هر کسی است.
ما داشتهها و سرمایههایی داریم که آنها سرمایهها فرهنگی، انسانی و طبیعی هستند و نمیتوان آنها را متعلق به شخصی خاص دانست. این نگاه که من بگویم امروز آب وجود دارد، پس مصرف میکنم و سالهای بعد برایم اهمیتی ندارد، نگاهی است که آسیبهای جبرانناپذیری به ما زده و به نظر من واپسگرایانه است، ما باید دیدمان را بزرگ کنیم؛ اگر من یک هندوانه میخرم و در یخچال میگذارم، مصرف نمیکنم و با بیاعتنایی آن را دور میریزم باید بدانم که برای یک هندوانه حدود پانصد لیتر آب مصرف شده و من در قبال استفاده درست از همین هندوانه هم مسئول هستم. اگر ما چنین احساس مسئولیتی داشته باشیم در برابر درختها، جنگلها و کوهها هم احساس مسئولیت خواهیم داشت. آنهایی که چنین مسائلی را سیاسی میکنند میخواهند جلوی پرداختن به این مسائل را به دلیل منفعتهای شخصی بگیرند.
اگر عاملین نابودی طبیعت دست در قدرت داشته باشند و تصمیمگیرنده باشند قطعاً باید مورد انتقاد قرار بگیرند، رفتارها و کارهای آنها باید تحلیل شوند تا جامعه آگاه شود اما قضاوت کردن هیچگاه کار یک هنرمند نیست. من به عنوان یک فیلمساز میتوانم این مسائل اجتماعی را ببینم و تشریح کنم ولی از این مرحله به بعد هنرمند نباید مثل یک قاضی قضاوت کند و بهتر است قضاوت را به بینندگان اثرش بسپارد. به نظر من تفاوت یک هنرمند با یک قاضی در همین مسئله است.
چخوف در «باغ آلبالو» گذار از فئودالیسم را به شکلی انتزاعی روایت میکند. آیا میتوان جامعه امروز ما را هم در این مرحله گذار یا مرحلهای مشابه آن دانست؟
ما همیشه در حال گذار هستیم و جامعه نمیتواند متوقف شود، اگر ایستایی ایجاد شود جامعه شکست خورده است؛ عوض شدن شرایط یک جامعه با جامعهای دیگر متفاوت است. آنچه که در «باغ آلبالو» میبینیم روایت یک شرایط جهانی است. انسانها در حال انفعال نشستهاند و این حالت گذار را از فئودالیته به سرمایهداری یا جهان صنعتی را نگاه میکنند، در آنچه که تعریف میشود کارگر تا امروز در مزرعه ارباب کار میکرده و از فردا باید در کارخانه کارگر باشد و جایگاهش تغییری نکرده و فقط شکل قالبش متفاوت است. چرخهای گذار برخی افراد را لِه میکند و برخی را به سود میرساند و برخی را هم در همان حالت ثابت نگه میدارد که این شرایط را هر زمان در هر جامعهای که دچار ایستایی نیست، میتوان دید.
چخوف «باغ آلبالو» را اثری کمدی میداند اما «فصل ماهی سفید» هیچ نشانی از فضای کمدی ندارد.
در این فیلم صحنههایی برای نفس کشیدن و لذت بردن تماشاچی وجود دارد، سعی ما بر این بود تصاویر دلنشین و زیبایی داشته باشیم. دو کاراکتر در این فیلم وجود دارد که حال و هوای نسبتاً طنزی دارند که آقای بنفشهخواه و خانم دهقان آنها را ایفا میکنند. کاملاً درست است که چخوف «باغ آلبالو» را اثری کمدی میدانست اما مطمئناً این کمدی با تعریفی که امروز در سینمای ما از کمدی میشود، متفاوت است. با این حال به نظر من «باغ آلبالو» به تراژدی نزدیکتر است.
چهار سال از زمان ساخت «فصل ماهی سفید» میگذرد. چرا امروز را برای اکران این فیلم انتخاب کردید؟
قرار بود قبل از کرونا فیلم اکران شود اما همان روزها اعلام شد که به دلیل شیوع این ویروس سینماها تعطیل هستند و ما هم از اکران «فصل ماهی سفید» صرف نظر کردیم.
امروز جامعه به سمت و سویی هدایت شده و عادت اجتماعی برای فیلم دیدن به گونهای تربیت شده که به فیلمهای اجتماعی کمتر بها داده میشود. متأسفانه متولیان سینما و فرهنگ خود را ملزم به تبلیغ فیلمهای اجتماعی نمیدانند و فیلمهای کمدی را بیشتر تبلیغ میکنند. ترویج فیلمهای کمدی باعث شده که مردم کمکم حوصله دیدن فیلمهای فرهنگی و اجتماعی را نداشته باشند. کمتر شدن مخاطبان سینمای اجتماعی به دلیل عدم جذابیت این آثار نیست؛ اتفاقاً فیلمهای اجتماعی حاوی تنوعی هستند که میتوانند بسیار جذابتر باشند اما به نظر میرسد که سینما فقط به محلی برای خندیدن تبدیل شده و متأسفانه این جمله را ترویج دادهاند که امروز چون حال جامعه خوب نیست بهتر است مردم در سینما دقایقی بخندند و شاد باشند. من این جمله را قبول ندارم، اگر قرار است مردم در سینما فقط بخندند باید منتظر اتفاقات بد در جامعه باشیم، ما به انسانهایی نیاز داریم که تفکر کنند و به تفکر اهمیت دهند؛ ما به جوانانی احتیاج داریم که صاحب تفکر باشند.
من با نگاهی به یک اثر کلاسیک سعی کردم جامعه امروز خودم را تعریف کنم و در کنار آن یک نمایشنامه را که آغازگر سبک ناتورالیسم است را ایرانی کرده و به جامعه معرفی کردهام. این کار میتواند مفید باشد و به نظر من هر کس که میخواهد فیلم اجتماعی بسازد باید مطالعه داشته باشد تا بتواند به جامعه محصولی ارزشمند ارائه دهد، نابودی سینمای اجتماعی کلیت سینمای ایران را به نابودی میکشاند و اگر شرایط امروز ادامه داشته باشد مطمئن باشید همه ضرر میکنیم. فیلم ما نه از گذر زمان که از این شرایط ضربه دید.
فیلم «فصل ماهی سفید» در واقع یک اقتباس آزاد از اثری کلاسیک است، اثر کلاسیک مربوط به یک دوره یا زمان خاص نیست و همه جا عمومیت دارد. وقتی شما از یک دغدغه انسانی و جهانی میگویید در همه زمانها میتوان این دغدغه را مطرح کرد. امیدوارم مردم به فیلمهای اجتماعی توجه کنند، باور کنید من به فکر فروش فیلم نیستم و فقط دغدغه این را دارم که فیلم توسط مردم دیده شود. امیدوارم شرایطی وجود داشته باشد که مردم اگر فیلمی کمدی میبینند یک فیلم اجتماعی یا در ژانری دیگر را هم مشاهده کنند.
ارسال نظر