به گزارش سینماپرس، سید حامد حسینی تهیهکننده سینما که ساخت فیلمهایی چون «سرو زیر آب» و «سینما متروپل» و سریالهای «آتش در گلستان» و «طوبی» را در کارنامه خود دارد در گفتگو با ایلنا به نقد و بررسی سینمای دفاع مقدس در سالهای اخیر پرداخت که در ادامه مشروح این گفتگو را میخوانید:
سینمای دفاع مقدس را در چند سال اخیر به لحاظ کیفی در چه سطحی میبینید؟
آنچه که جای خوشحالی و امیدواری دارد این است که همچنان فیلمسازانی هستند که در حوزه سینمای دفاع مقدس کار میکنند و از طرفی همچنان برای این سینما سرمایهگذاری میشود اما آنچه که باید به آن توجه شود عمق موضوعات است. ما خیلی وقتها قصهها، موضوعات و کاراکترهایی در فیلمها داریم که این قصهها و کاراکترها در درام عمیق نمیشوند و دلیلش هم این است که گویا سازندگان در تحقیق و پژوهش که پیشنیاز تولید است آن جهانبینی عمیقی که برای ساخت اثری سینمایی نیاز است را در نظر ندارند و ما نمیبینیم که مسائل را از سطح کلان به سمت جزئیات ببرند و کاراکتری عمیق خلق کنند.
حس میکنم دلیل این اتفاق این است که ما بیشتر به خود سینما اهمیت میدهیم و کاراکترها، موضوعات، درامها و مقاطع تاریخی که انتخاب میکنیم در سطوح پایینتر اهمیت قرار دارند. وقتی مخاطب، یک فیلم سینمایی میبیند توقع دارد با یک کاراکتر عمیق روبرو شود که خودش لایههای این کاراکتر را باز کند و به این نتیجه برسد که اگر شخصیت مدنظر به شخصیتی خاص تبدیل شده، توجه جلب کرده و اتفاق بزرگی رقم زده لایههای پنهان عمیقی داشته است؛ به نظر میرسد که سازندگان آثار دفاع مقدس در سالهای اخیر نمیخواهند این کشفیات را در فیلمهایشان داشته باشند یا حداقل دغدغهشان چنین مسئلهای نبوده است و فقط به درام فکر میکنند.
البته که درام در جایی شکل میگیرد که شما یک آدم خاص و جالب را با موضوعی جالب میخواهید بررسی کنید و در اینجاست که هنرمند تمرکز میکند بر اینکه به مخاطبش از دلایل ویژه بودن آن آدم و آن اتفاق بگوید و جهانبینی خاص او را معرفی کند. ما معمولاً به موضوعات دم دستی آدمها میپردازیم، آدمهایی که اگر حائز ویژگیهایی دم دستی هستند نمیتوانند ویژه باشند و خیلیها را میتوان با این ویژگیها دید.
بنابراین شما یکی از ضعفهای سینمای دفاع مقدس در سالهای اخیر را شخصیتپردازی میدانید و معتقدید که این فیلمها نتوانستهاند که شخصیتهایی ویژه خلق کنند؟
بله، شخصیتهایی که در این فیلمها میبینیم ویژه نیستند و اگر اینگونه است و این شخصیتها اینقدر دم دستی بودند و به وفور میتوان نمونههایی از آنها را دید، پس نیازی نیست ما قصههای خاصی هم از آنها تعریف کنیم.
اگر این شخصیتها توانستهاند اتفاقاتی خاص در تاریخ معاصر ما رقم بزنند به این دلیل است که آنها انسانهایی خاص بودند. به عنوان مثال مواردی مثل اینکه یک شخصیت به اطرافیانش کمک میکند، احترام به پدر و مادر را در نظر دارد و خانوادهدوست است ویژگیهایی هستند که یک شخصیت را ویژه نمیکنند، ما چنین آدمهایی را بسیار میبینیم. آن اتفاق خاصی که علیرغم این ویژگیها یک فرد را به شخصیتی خاص تبدیل کرده و باعث شده تا او لحظاتی عجیب و بزرگ را رقم بزند باید کشف شود و در معرض دید مخاطب قرار بگیرد.
مسئله دیگر این است که ما خیلی وقتها وقتی به سراغ یک شخصیت میرویم، بَدمنهایمان مهمتر و قویتر از شخصیت اصلی فیلممان میشوند و به نظر میرسد که فیلمساز از ابتدا این هدف را داشته که شخصیت مثبت را به مذبح ببرد تا به مخاطبش بگوید که شخصیت مقابل او انسانی پلید و بد است. ما در سالهای اخیر چنین نمونههایی داشتیم که فیلم درباره یک شهید بود اما فیلمساز آنقدر درگیر این بود که شخصیت منفی قصهاش را بد نشان دهد و بر بد بودن او تأکید کند که اصلاً از کاراکتر خاص فیلمش غافل شده بود و بیشتر سعی داشت از یک شخصیت در خدمت تخریب یک شخصیت دیگر استفاده کند.
آیا بروز چنین نگرشی در آثار دفاع مقدس به این موضوع مربوط نمیشود که فیلمهای دفاع مقدس ما امروز بیش از همیشه رویکرد سیاسی دارند؟
هم وجوه سیاسی در این فیلمها پر رنگ شده و هم قرائت وجوه سیاسی پر رنگ شده است. ما خیلی وقتها قرائت وجوه سیاسیمان را یا تغییر میدهیم یا تقویت میکنیم و وقتی میخواهیم این تغییر سهلتر شود از کاراکترهای خاص و شناختهشده استفاده میکنیم. به عنوان مثال ما وقتی در نگرش سیاسیمان میخواهیم به تغییر در موردی خاص اشاره کنیم به تاریخ معاصرمان رجوع میکنیم تا شخصیتی خاص و مورد تأیید ذهن مخاطب را پیدا کنیم و از طریق آن این تغییر یا حتی تأکید را توجیه کنیم.
به نظر شما چنین استفادهای از شخصیتهای ویژه تاریخ معاصر کشورمان که مورد تأیید ذهن مخاطب هم هستند، نمیتواند موجب بدبینی مخاطب نسبت به تولیدات سینمایی و حتی مفاهیم مدنظر این فیلمها شود؟
نتیجه خیلی واضح است. به نظر میرسد که ما بخشی از تاریخمان را حذف و بخشی را اضافه میکنیم و میخواهیم برای اثبات آنچه که در نظر داریم از آدمهای شناختهشده ذهن مخاطب استفاده میکنیم. به نظر من این رویکرد در فیلمهای تاریخیمان هم دیده میشود.
بنابراین چنین رویکردی را در سینما تاریخیمان یک اپیدمی میدانید؟
من فکر میکنم در سیاست زیرساختی سینما این اتفاق در حال رخ دادن است. ما وقتی میخواهیم یک سری رفتارهای اقتصادی امروزمان را توجیه کنیم به سراغ کنکاش در تاریخ میرویم و از دل آن یک سری فکتها پیدا میکنیم، پرورشش میدهیم تا توجیه و سند تاریخی برای رفتار امروزمان ایجاد کنیم. در بسیاری مواقع سفارشها و فیلمنامهها به سمتی میرود که گویی ما تلاش داریم تا وضعیت سیاسی و اقتصادی امروز را توجیه کنیم و به همین دلیل از موضوع اصلی جا میمانیم.
البته باید تأکید کنم که چون چنین رویکردی را به وفور میبینم این نگرش را در سیاستهای زیرساختی سینمایمان غالب میدانم وگرنه نمیتوان آن را به همه فیلمهای سینمایی دفاع مقدس یا تاریخیمان تعمیم داد.
آیا چنین نگرش توجیهکنندهای باعث شده که ما در سالهای اخیر بیش از همیشه به سراغ ساخت فیلمهای پرتره از شخصیتهای حقیقی تاریخ معاصرمان برویم؟
نشانهها و ارزشهایی برای ذهن مخاطبهای عام این جامعه باقی مانده که یکی از آنها شهدا هستند. متأسفانه به نظر میرسد مسئله ما آن شهدا نیست، مسئله امروز ما استفاده ابزاری از آن شهدا برای توجیه برخی از رفتارهایمان یا احیای محبوبیت است. ما برای خودمان ویترینی درست میکنیم تا بگوییم که ما هم از آنها هستیم درحالیکه اینگونه نیست.
دلیل این استفاده ابزاری به نظر من این است که هنوز آن جایگاه ویژه و آن قداست نسبت به شهدا در ذهن مخاطب عام باقی مانده و ما چون مثل آنها نیستیم رفتارها و کنشهایی از آنها را استخراج میکنیم که در خودمان وجود دارد و در واقع خودمان و ویژگیهای خودمان اصل ماجراست نه ویژگیها و فکتهایی که مربوط به شهدا میشود.
آیا ساخت پرترهها نمیتواند حداقل الگوسازی کند و توجه جامعه را به شناخت شهدا بیشتر کند؟
الگوسازیهای ما بر اساس ذائقه خودمان است. در فیلمها میبینیم که یک سری رفتارهای آشنا که امروز شاهد هستیم را در شهدا در معرض نمایش میگذارند تا کاری کنند که مخاطب احساس کند تصمیمگیرندگان امروز هم شبیه شهدا هستند در حالیکه اینگونه نیست.
ما به وجوهی از شهدا که امروز مطلوب نگاه سیاسی غالب نیست، نمیپردازیم و آنها را نادیده میگیریم و فقط به وجوهی از این شخصیتها توجه میکنیم که امروز به نفعمان است. نمونههایش در فیلمهای پرتره سالهای اخیر هم کاملاً مشهود است.
این نگرش را در سینمای دفاع مقدس و تاریخی ما تا چه اندازه غالب میدانید؟
من آن را در اکثریت آثار میبینم و باید بگویم که نگاه غالب همین است.
بنابراین میتوان گفت که جریانی آگاه این نگرش غالب را به وجود آورده است؟
میتواند اینگونه باشد یا شاید هم ما دچار خودبینی شدیدی شدیم، وقتی که از قهرمانهایمان اینگونه استفاده ابزاری میکنیم قطعاً یک صفت رذیله در ما تقویت شده است. گویی ما به درست بودن کارهای خود بدبین هستیم و سعی میکنیم فکتهایی تاریخی پیدا کنیم تا این دلخوشی را به دست بیاوریم که مشغول انجام کار درست هستیم.
وقتی که ما نسبت به یک سری موضوعات ایدئولوژی، اعتقاد، تعلق خاطر یا تعصب داریم در تاریخ دست به جستجو میزنیم تا بلکه نشانهای از تأیید اعتقادمان پیدا کنیم و بگوییم که مثلاً ائمه اطهار هم چنین کاری کردهاند، پس کار ما درست است و من هم هنوز پیرو این شخصیتهای بزرگ هستم درحالیکه پیدا کردن این فکت از خودبینی ماست وگرنه دیگر وجوه را هم میدیدیم و به بررسی تمام آنچه که پیدا کردیم، میپرداختیم. برای الگو گرفتن از یک شخصیت باید مقطع تاریخی و موقعیتی که این شخصیت در آن دست به اقدامی مشابه زده را هم در نظر بگیریم و صرفاً به تشابه اکتفا نکنیم تا خیالمان راحت شود.
چنین رویکردی اگر ادامهدار باشد و پر رنگتر شود چه نتیجهای خواهد داشت؟
کوچکترین اتفاق این است که ما همه قهرمانهایمان را از دست میدهیم و جامعهای که خالی از قهرمان شود، جامعهای خطرناک است.
زمانی که ما به اصالت شهدا واقف شویم و از آنها استفاده ابزاری نکنیم میتوانیم نجات پیدا کنیم و جلوی چنین اتفاقی را بگیریم. تا زمانیکه دنبال استفاده ابزاری از شهدا برای توجیه رفتارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خودمان باشیم نه تنها خودمان نجات پیدا نمیکنیم بلکه یک سری قهرمان را هم از دست میدهیم.
اگر بخواهیم نمونههای برجسته و درخشانی از سینمای دفاع مقدس نام ببریم، از نظر شما کدام فیلمها را میتوان آثاری دانست که با نگرشی اصیل به شهدا و موضوع دفاع مقدس پرداختهاند؟
من «آژانس شیشهای» را چنین فیلمی میدانم، چند فیلم از مرحوم رسول ملاقلیپور هم واقعاً چنین آثاری هستند.
بهتر است در اینجا به این نکته اشاره کنم که به عقیده من قطعاً سینما به تقویت محبوب بودن شهدا در این جامعه کمک کرده و این اتفاق زمانی رخ داده که سازندگان فیلمها در آن زمان حالشان بهتر بوده است. ما درباره هر موضوع خاص یا بزرگی که صحبت میکنیم باید این نکته را هم در نظر داشته باشیم و از آن غافل نشویم که در این موقعیت لازم است که از خودمان هم خیلی محافظت کنیم تا آن جهانبینی را پیدا کنیم و بتوانیم آن را در سینما جا بیندازیم و سینما را ابزاری برای بیان آن جهانبینی اصیل کنیم.
تا زمانیکه سازندگان به موضوعات اصلی فیلمهایشان وفادار نباشند و در راستای آن موضوع روی خودشان کار نکنند، مطمئن باشید که اتفاق خاصی رخ نخواهد داد و تنها اتفاقی که رخ میدهد این است که ما نفر به نفر قهرمانهایمان را از دست میدهیم.
با توجه به اینکه سالها از ساخت «آژانس شیشهای» و فیلمهای رسول ملاقلیپور گذشته، به نظر شما از چه زمانی رویکرد ابزاری در جهت توجیه برخی نگرشها در سینمای دفاع مقدس غالب شد؟
علاوه بر سینمای دفاع مقدس و سینمای تاریخی باید بگویم که در سینمای معناگرا هم این اتفاق در حال رخ دادن است و فیلمسازان صرفاً سوژههایی معناگرا پیدا میکنند تا حداقل خود را حاوی جهانی معنایی نشان دهند. این اتفاق زمانی رخ داد که ما از خودمان غافل شدیم.
رویکرد غالبی که وجود دارد شاید از عدم امکان پرداختن به وجوه مختلف جنگ است. آیا به طور کل در سینمای ایران امکانی برای پرداختن به وجوه مختلف جنگ تحمیلی و قهرمانهای آن وجود دارد؟
مفاهیم و معانی بسیاری وجود دارد که اصلاً اجازه نمیدهند به آنها بپردازید. بعید میدانم اجازه دهند کسی درباره عملیات کربلای ۴ یا اتفاقاتی که از پس تصور و اقدام برای فتح بصره پدید آمد، فیلم بسازد.
قهرمانهایی که امروز در سینمای ما ساخته میشوند به واقعیت آن شخصیتها نزدیک نیستند، ما فقط یک شخصیتی در ذهنمان بوده که ویژگیهایی قهرمانانه هم به او دادهایم و اسم یکی از شخصیتهای واقعی خودمان را روی او گذاشتهایم. ما وقتی به تحقیق و پژوهش درباره شهدا میرویم با شخصیتهایی روبرو میشویم که در فیلمها اصلاً آن شخصیتها را نمیبینیم و فقط با یک تشابه اسمی روبرو هستیم.
با یک تحقیق ساده میتوان فهمید که چند کاراکتر خلق شده در سینمای این سالهای ما در ذهن مخاطبان باقی مانده، من بعید میدانم ماندگار بودن این شخصیتها در ذهن مخاطب به یک ماه برسد درحالیکه حاج کاظم «آژانس شیشهای» یا کاراکتر میلاد کیمرام در «ملکه» سالهاست در ذهن مخاطبش باقی مانده است چون فیلمساز یک جهانبینی را با مخاطبش در میان میگذارد و میداند که آن جهانبینی است که کاراکتر را میسازد.
آیا چنین وضعیتی را نمیتوان حاصل فیلمسازی نسل جدید دانست که جنگ را ندیده و آن شخصیتها را هم نمیشناسد؟
نه تنها نسل جدید که نسل قدیم هم امروز همینطور است و من نمیتوانم دلیل این وضعیت را در سینمای دفاع مقدس مربوط به فیلمسازان نسل امروز بدانم. فیلمسازان نسل قدیم ما هم امروز دچار یک روزمرگی شدهاند که گویی از آن عمق فاصله گرفتهاند.
شما به عنوان فیلمساز میتوانید به یکباره بر یک موضوع، یک جهانبینی یک اتفاق یا حتی یک نگرش در یک قهرمان متمرکز شوید و وقتی این اتفاق رخ داد گفتگو شکل میگیرد و فیلمساز میتواند زوایای مختلفی را ببیند و آن را در فیلمش منعکس کند. تا زمانی که این گفتگو بین فیلمساز و سوژه شکل نگیرد نمیتوان انتظار تولید فیلمی عمیق در سینما داشت همانطور که فیلمهای ما امروز هیچ گفتمانی ایجاد نمیکنند.
در شرایطی ایدهآل آیا میتوان انتظار داشت از دل قهرمانهای دفاع مقدس کاراکترهایی سینمایی خلق کرد که نسل امروز ما یا همان نسل Z با این کاراکترها ارتباط برقرار کند؟
بلاشک میتوان چنین ارتباطی شکل داد و مطمئن باشید که قهرمانان جنگ ما میتوانند برای نوجوانان امروز ما هم قهرمان باشند و توجه آنها را به خود جلب کنند. اگر ما به اصالت جهانبینی و قهرمانی آنها و همچنین به همه زوایای رفتار آنها وفادار باشیم و برشی مطلوب نظر و سلیقه خودمان را برای روایت انتخاب نکنیم مطمئن باشید که قهرمانهای دفاع مقدس ما میتوانند برای نسل امروز و نسل Z قصهگوها و راویهای بزرگی برای تغییر در مسیر باشند، به شرطی که در اصالت آنها و همچنین پرداختن به همه زوایای زندگی آنها وفادار باشیم.
با فرض بر اینکه همه تولیدات سینمای دفاع مقدس از کیفیتی نسبی برخوردار باشند. آنچه که مشخص است به لحاظ کمی در سالهای اخیر با افزایش تولیدات سینمای دفاع مقدس روبرو هستیم. این افزایش کمی را چطور میبینید؟
مسئولان فرهنگی ما به طور کل یک موضوع بسیار اساسی را فراموش کردهاند و آن این است که زندگی از همه موضوعات مهمتر است. ما به این دنیا آمدیم تا زندگی کنیم و اگر بعضیها دین را انتخاب میکنند دلیلش این است که معتقدند با دین میتوانند زندگی بهتری بسازند و اگر کسی هم چنین انتخابی نکند، کسی زندگی را از او نمیگیرد.
مسئولان فرهنگی ما همه موضوعات را فقط به آن بخشی معطوف میکنند که از عالم فهم کردهاند درحالیکه اگر یک نفر مسئول فرهنگی است باید به این نکته توجه داشته باشد که بودجه باید برای همه موضوعاتی که ذیل زندگی تعریف میشود، تخصیص داده شود، نه اینکه بودجه را فقط به موضوعاتی تخصیص دهیم که ذیل ایدئولوژی تعریف میشود. مسئول فرهنگی کسی است که مأموریت دارد تا از ابزارهای فرهنگی استفاده کند تا آدمها بتوانند زندگی بهتری داشته باشند، پس بودجه فرهنگی باید در تمام حوزههای زندگی تعریف شود. حتی مسئول سینمای دفاع مقدس هم باید ملزم به این باشد که به موضوعاتی بپردازد که میتوانند زندگی آدمها را بهتر کنند نه آنچه که فقط باب میل و سلیقه خودش است.
به عقیده من مسئله اصلی قهرمانهای معاصر ما مبارزه با استکبار نبوده، بلکه مسئله اصلی آنها این بود که میخواستند جهان را برای زندگی به جای بهتری تبدیل کنند. آنها برای زندگی اقدام میکردند و شاید در برشی از زندگیشان رسیدن به این هدف را در راستای مبارزه با استکبار میدیدند.
ما هر جا از اصلِ زندگی غافل شویم قطعاً شکست خوردهایم و دچار تعصب میشویم و وجوه دیگر زندگی را نادیده میگیریم و این اتفاقی است که حاصلش وفور فیلمهای سینمایی با یک نگاه و یک موضوع شده است.
ارسال نظر