دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۶:۲۴

با فیلم‌های فجر31/ آفتاب مهتاب زمین

رفتنی که با ماندن فرقی ندارد

آفتاب مهتاب زمین

سینماپرس-گروه نقد/حنیف

 آفتاب مهتاب زمین ساخته علی قوی تن روایتی است متفاوت از روحانیت،  شیخی برای تصاحب زمین هایی که استادش درنجف سند آنها را به نام او زده است وارد روستایی می شود، روستایی آرام با مردمانی مهربان و سخت کوش، زمین هایی که به نام شیخ سند زده شده بخش وسیعی از روستا را شامل می شوند و در این 50 سال که خبری از صاحب آن ها نبوده محل کشت و کار مردم روستا شده اند به همین دلیل شیخ  از طرح موضوع اجتناب می کند تا موقعیت مناسبی پیش آید، شیخ به عنوان روحانی شهر در ابتدا توسط مردم پذیرفته می شود ولی به مرور موجب ظن مردم روستا شده و طرد می شود، اما مرگ یکی از اهالی روستا و نیاز به تلقین خوان واسطه آشتی  مجدد اهالی با شیخ است.

 

 در این میان علاقه دختر دبستانی یکی از اهالی که شوهرش در حادثه ای مبهم فوت کرده باعث ایجاد رابطه ای احساسی بین زن بیوه و شیخ می شود، رابطه ای که شیخ را به رقیب عشقی یکی از افراد ذی نفوذ روستا تبدیل می کند. شیخ بعد از گذشت مدت زمانی متوجه می شود که ماجرای سند ها و علت اصلی کار استاد در واقع آزمایشی برای خودشناسی وی است و به همین دلیل با انتقال مالکیت زمین ها به اهالی ، روستا را تر ک می کند.

 

جدا از ساختار ضعیف، فیلمنامه دیالوگ محور ، وجود کات های متعدد و بی مورد  و روند خسته کننده داستان ؛ نگاه فیلم ساز به موضوع روحانیت، نگاهی قابل بررسی است، فیلم در شمای کلی تر روایتگر داستان روحانی است که وارد زندگی آرام مردم می شود و بدلیل بافت های سنتی و باورهای عامی می تواند برای خود وجهاتی کسب کند، شیخ داستان گرچه اخلاق‌مدار، مهربان و رئوف است اما در واقع فلسفه وجودی وی تصاحب زمین هایی است که فی الحال محل رزق و زندگی مردم است و در طول حضور خود به صورت ناخواسته به تصاحب گر ملک و ناموس مردم تبدیل می شود، مردمی که در کمال آرامش زندگی می کنند و این زندگی  عادی بدون حضور روحانیت سال ها به خوبی و خوشی  ادامه داشته است، به  تعبیر یکی از اهالی روستا فقط در زمان محرم بود  که روحانی به روستا می آمده وعلت رجوع و نیاز مردم به روحانیت، خواندن نماز میت و تلقین مرده است.

 

روحانی انسان خوبی است اماعلت وجودی اش مشکل دارد، روحانی علی رغم باور مردم برای هدایت و اصلاح امت  نیامده برای تصاحب آمده، وجودش رافع  مشکلات مردم نیست بلکه به واسطه ی ارثی که از هم سلفان پیشینش برده خودش مشکل است و مشکل زا، همین امر هم روحانی را به این باور می رساند که بهتر است همچون کودکی بر شانه های زمین راه برود بدون اینکه به فکر تصاحب باشد و تصمیم به رفتن می گیرد، شیخی که آمدنش دغدغه زا بود با رفتنش زندگی آرام و خوش را به اهالی هدیه می دهد و در نبودش اجازه می دهد روند زندگی عادی مردم ساری و جاری شود.

 

متاسفانه نگاه فیلم ساز به روحانیت متأثر از همان نگاهی است که روحانیون را نمایندگان خود خوانده خدا می دانند که آمده‌اند تا همچون کشیشان قرون وسطایی با سو استفاده و بهره گیری از باورهای عامی مردم، صاحبان ملک و ناموس آنها شوند و این فارغ از خوب یا بد بودن خوده روحانی ناشی از فلسفه وجودی و ماهیت حقیقی آنها است ماهیت و حقیقتی که از اسلاف پیشین خویش به ارث می برند، در این دیدگاه دو راه  بیش نیست یا اینکه شیخ باشد و زندگی روزانه مردم به تبع حضور او تحت تأثیر قرار گیرد یا اینکه شیخ نباشد و زندگی عادی  ادامه یابد، گرچه فیلم ساز با استفاده از فضای آرام، موسیقی ملایم و چاشنی کردن مهربانی و عطوفت سعی کرده تا رفتن شیخ را ناشی از اخلاق مداری وی نشان دهد اما در نهایت آنچه که باید می گفت، گفته و توانسته مخاطب را هنگام خروج به این باور برساند که بود و نبود روحانیت یکی است با این فرق که در نبودش دیگر دغدغه و خطری  برای استیلا بر مال و ناموس مردم با تغییر و سو استفاده از باورها وجود نخواهد داشت  .

  

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.