"قاعده تصادف" به كارگرداني بهنام بهزادي روايت چند جوان داشجو است كه در قالب گروه تئاتر دانشجويي گرد هم آمده و 5ماه براي شركت در جشنواره اي خارجي تمرين مي کنند، براي شركت در اين جشنواره مشكلات مختلفي پيش روست كه اهم آن رضايت خانواده هاست،هر كدام از اعضاي گروه به نحوي خانواده خويش را راضي مي کنند، با گفتن حقيقت، با دروغ يا با قطع رابطه با خانواده، در اين ميان پدرِ يكي از دخترهاي گروه به نام "شهرزاد" كه دخترش با بيان صادقانه علت سفر خواسته بود رضايتش را جلب کند با سفر وي مخالفت مي كند و همين مخالفت موجبات فرار دختر و در نهايت تصميم همه اعضا براي لغو سفر و ناتمام ماندن زحمات چندين ماهه را در بر دارد.
در حقيقت "قاعده تصادف" روايتگر زندگي نسل جوانان امروز است كه براي تحقق هدفي كه خود انتخاب كرده اند مصممانه در حال تلاشند و براي دستيابي به اين هدف با مشكلاتي روبرو هستند، اما چون خود انتخاب کرده اند پای مشکلاتش هم ایستاده اند در میان چالش همیشگی و تكراري تفاوت و تقابل دو نسل است که حل شدنی نیست ، نسل جواني كه مي خواهد خودش انتخابگر باشد، پاي انتخابش بايستد و اگر اشتباه هم كرد خودش تاوان آن را بدهد، نسلي كه از امر و نهي خسته از اينكه ديگري جاي وي تصميم بگيرند كلافه و عزم خود را براي ايستادن بر روي پاي خويش جزم كرده و در مقابل ،نسلي خيرخواه و دلسوز كه علي رغم تمام خوبي هايش از جواني و مقتضياتش از دنياي امروز پيشرفت هایش و از جوانی و شور نشاطش چيزي نمي داند و همه چيز را با نگاه خود مي بيند.
همين دلسوزي ها و مصلحت انديشي هاي به جا و بي جا است كه نسل جوان را به ستوه آورده، جواناني كه يا از فاميل بريده اند، يا در حد چند كلمه در سال با آنها ارتباط دارند و يا به كل حرف بزرگترهاي خويش را نمي فهمند، نسل بزگترهایی كه يا با دروغ بايد با آنها مواجه شد يا بايد آنها را "جوان طور" و همرنگ و همپاي خود نمود و يا از آنها بريد و يا در نهایت كم آورد و دست به خودكشي زد.
فرار شهرزاد انفعالي ترين واكنش به قلدري هاي اين نسل است، شهرزاد چون دروغ نگفت كارش پيچ پيدا كرد و چون هنوز از خانواده نبريده بود، مجبور بود كه رضايت آنها را جذب كند و وقتي به بن بست مي رسد دست به فرار مي زند، این فرار دوستانش را بین دو راهی کوچ و ماندن می گذارد، بروند و ایده آل هایشان را در آن سو بدست آوردند یا بمانند همپای کسانی که نمی توانند بیایند.
مهمترین نکته غیر اخلاقی فیلم گذشته از نمایش روابط باز و بدون حدود دختر و پسر، رقص و آواز، مصرف سیگار، به جلوه کشیدن از هم گسستگی خانوادها و عدم حرمت بزگتر ها، تقدیس "دروغ" است که کلید تمامی مشکلات است، اگر شهرزاد هم مثل دیگر دوست خود که به دروغ سفرش را برای خانواده سفری علمی همراه با دانشگاه جلوه داده بود به پدرش دروغ می گفت دیگر کارش بیخ پیدا نمی کرد دیگر احتیاج به تقابل و دعوا با پدرش نبود دیگر احتیاج نبود تا زحمات چند ماهه گروه به هدر رود، مشکل شهرزاد این بود که نمی توانست یا نمی خواست دروغ بگوید.
كارگردان "قاعده تصادف" سعي کرده تا با بازخواني جديد اما به مراتب ضعیف تری از حرف هاي اصغر فرهادي در جدايي نادر از سيمين؛ خفقانی را به تصویر بکشد كه ماحصل مصلحت انديشي هاي نسل گذشته است ، در طول فیلم تمامی گروه منتظر ورود "بهار" هستند! و "بهار" تا آخر فیلم همگان را چشم انتظار می گذارد و نمی آید، بهزادی برای القای مطلبش سعی نموده تا تمام هنر خویش را به کار ببرد از انتحاب لوکیشن بسته یک منزل تا بهره گیری متعدد از صدای آژیر آمبولانس و پلیس، در نهایت فیلم ساز می خواهد مخاطب را به این باور براسند که نسل امروز نسل متفاوتی است و تنها راه تعامل با آن کنار آمدن با تمام خواسته هایش است جدا از اینکه تصمیماتش درست باشد یا غلط، بفهمند یا نفهمند باید برای تصمیماتشان ارزش قائل شد و تا حد توان شرایط را برای تحقق آنها فراهم کرد والا با دروغ یا با عصیان با فرار با بردین و نابودی و یا با کوچ آنان مواجه خواهید شد.
ارسال نظر