آخرین فیلمِ مجتبی راعی کاملاً بر شخصیت او منطبق شده، حتی به لحاظ ظاهر. به گریم رضا ناجی دقت کرده اید؟ به شدت شبیه راعی است حتی عینک روی صورت ناجی از همان نوع عینکی است که راعی دارد. وقتی نقش اول در گریم، تعمداً اینقدر شبیه کارگردان درآمده است، پس دیگر تکلیف داستان فیلم مشخص است. اثر کاملاً منطبق با روحیات، دغدغه های شخصی و سن و سال کارگردان است.
ترنج، قصهی مردِ نقاشِ سنتی ای است که مینیاتور و نقاشیهای اصیل ایرانی میکشد. هم تابلوهایش به فروش می رسد، هم از روی آنها نقشهی فرش در می آورند. او متوجه می شود که مبتلا به سرطان بدخیمی شده و چندی دیگر خواهد مُرد. دیگر دست و دلش به کار نمی رود. گوشه گیر می شود و به دنبال آن می افتد که چه کند تا در جهان پس از مرگ روزگار خوبی داشته باشد. به سراغ انسانهای اهل دل می رود و ...
فیلم به گونه ای روایت می شود که انگار در صورتی آخرت خوبی خواهیم داشت که از همه امور دنیوی دست بکشیم. به گونه ای که آقای بهاری (رضا ناجی) بعد از اطلاع از سرطانش دیگر حاضر نیست، نقاشی بکشد. کیفیت نقاشی هایش به شدت اُفت می کند تا جایی که مرد سفارش دهنده می گوید این نقاشی کار تو نیست!
این برداشت از آخرت هیچ تناسبی با آموزه های دینی ما ندارد. چرا که روایات زیادی داریم مبنی بر اینکه به فکر آخرت بودن دست شستن از دنیا نیست بلکه دل بریدن از دنیاست. به این معنی که باید زندگی را با قدرت و نشاط ادامه داد، اما نباید به آن دل بست. طوری که اگر گفتند همین فردا خواهی مُرد، بتوانی به راحتی با آن وداع کنی.
فیلم، فضای شاعرانه ای دارد و قطعات نماهنگ گونه ای در مقاطع مختلف فیلم وجود دارد که به این فضا کمک میکند. لوکیشنها در خدمت فیلم و مضمون است. خانههایی با معماری قدیمِ ایرانی، حیاط بزرگ پر از گل و درخت، ایوانهای دل نشین، اتاقهای تو در تو و ...
آقای بهاری در روند سیر و سلوکش به امام حسین(ع) می رسد، بعنوان شاخص و ناجی و هیچ استدلالی برای این مسئله ارائه نمی شود. فقط بیان می شود که راه این است. فیلم به همه مفاهیم، دِلی و احساسی نگاه می کند و این از درجه مقبولیت فیلم می کاهد. در جاهایی، فیلم وارد فضای ماورایی هم می شود و حال و هوای کشف و شهود به آقای بهاری دست می دهد. تمثیلی از جهنم و بهشت را می بیند. با حضور خودش و دوست نقاشش در آنجا.
بازیها متناسب با حال و هوای فیلم است، همچنین قاب بندیها، نورپردازیها، انیمیشنهایی که برگرفته از اِلِمانهای مینیاتور ایرانی است، تدوین، کارگردانی همگی با هم هماهنگ هستند و هارمونی درستی ایجاد کرده اند.
تنها اِشکالی که از نظر فرم می توان گرفت، سکانسی است که آقای بهاری داخل جهنمِ نقاشی شده می رود و در آنجا یک موجود هیولا مانندی در هیبت انسان می بیند که ناگهان به طرف او می چرخد، فریاد می کشد و متلاشی میشود. این هیچ تناسبی با فضای کلی فیلم ندارد و مخاطب را بیشتر به یاد فیلمهای ترسناک هالیوود میاندازد.
فیلم متعلق به حال و هوای درونی راعی است و همه هم سن و سالانش. به عبارت دیگر ترنج، دغدغه مخاطبان 60 سال به بالاست و از حوصله مخاطبان سایر ردههای سنی خارج است. فیلم از ریتم کُندی برخوردار است و قرار نیست اتفاقات بیرونیِ پیش برنده رخ دهد.
ارسال نظر