سینماپرس- «تلفن همراه رییسجمهور» همانگونه که نامش میتواند برای عامۀ مخاطبانِ سینمارو ایرانی جذاب و کنجکاوبرانگیز باشد، ایدۀ ابتداییاش نیز پُتانسیل دراماتیکِ لازم را برای گسترشیافتن در چهارچوبی سهپردهای و کلاسیک دارد.
اینکه تلفن همراه رییسجمهور بهدستِ یک کارگرِ سادۀ شهرستانی- «قُربانعلی کِیسُمی» (مهدی هاشمی)- میافتد و او را درگیرِ مشکلها و دشواریهای مردم میکند، ایدهای بالقوهجذاب است. اما فیلمنامۀ «جابر قاسمعلی» (که گویا در مرحلۀ ساخت نیز با دگرگونیهایی در روندِ پیشرفتِ خطِ قصهاش روبهرو شده)، در گسترشِ منطقیِ ایدۀ دراماتیکِ چهارخطیاش (پیروِ همان الگوی شناختهشدۀ درامنویسی) با کاستیهایی آشکار دستوپنجه نرم میکند. در حقیقت در فیلمنامۀ «تلفن همراه رییسجمهور» با ساختاری درست و یا حداقل کمایراد روبهرو نیستیم.
با اینکه گرهافکنیِ فیلمنامه بر پایۀ همان ایدۀ نخستینش خیلی زود و خوب رُخ میدهد و داستانِ فیلم- برخلافِ خیلی از آثارِ سینمای ایران که جانِ تماشاگران را به لَب میرسانند تا دو خط قصه روایت کنند- موتورش در همان دقیقههای نخست روشن میشود. اما افسوس که این روند در ادامه دچارِ سکتههای رواییِ فراوانی میشود.
در نیمۀ نخستِ داستان (و نه حتی یکسومِ ابتداییِ آن) بهجای اینکه کاراکترِ «قربانعلی» با توجه به شرایطِ اقتصادی و معیشتیاش، در آزمونِ دشوار تندادن به کلاهبرداری و یا گُذر از تردید برای انجامِ این کار قرار گیرد، تنهاوتنها یک شخصیت منفعل جلوه میکند که کارش این شده به دردِ دلهای مردم گوش دهد. درست است که نویسنده میخواسته بر تأثیرِ شکایتها و گِلِههای مردم را بر منحنیِ رفتاریِ قهرمانِ داستاناش و کِشاندنِ او بهسوی نقطۀ پایانی که همان جنون است، مانور دهد؛ اما ایستاییِ قصۀ فیلم- که برآمده از همان انفعالِ شخصیتی است- فدای باورپذیریِ این درجازدنِ داستان شده است. حتی درست از جایی نیز که شخصیتِ اصلی کُنشی از خود نشان میدهد و میکوشد هزینۀ درمانِ «سوگُل»- دخترِ زنی به نامِ «طَیِبی» (نیکی کریمی)- را فَراهم کند، این رفتارِ او با منطقهای شخصیتپردازی در درام و البته با منطقهایی که تماشاگر از دنیای پیرامونش در ذهن دارد، همخوانی ندارد.
جدا از اینکه این کُنشِ قهرمانِ داستان بهعنوانِ نقطۀ عطفِ نخستِ فیلمنامۀ اثر، خیلی دیر در داستان رُخ میدهد، میتوان پُرسید که چرا «قربانعلی» از میانِ آن همهآدمی که با او تماس گرفتهاند، «طَیبی» را برمیگُزیند؟ از آن مهمتر چرا پس از اینکه او نمیتواند دهمیلیونتومان پولِ لازم برای عملِ جراحیِ «سوگل» را فراهم کند، وانتش را که تنها منبع درآمدِ خودش و خانوادهاش است، میفروشد؟ آیا این کنشِ بیمنطق و دور از عقلِ کاراکترِ «قُربانعلی» میتواند همذاتپنداریِ مخاطب را برانگیزاند؟ همچنین در ادامه پس از اینکه زندگیِ «قُربانعلی» با آن تصمیمِ نابِخرادنۀ او بههممیریزد و حتی همسرش- «مَلیحه/ مَلیخانم» (بهناز جعفری)- او را از خود میراند، پروسۀ دیوانهگیِ او ناگهان سر و شکلی تُند میگیرد و بهدلیل اینکه بسترسازیِ آن نه رویدادهایی پُر فُراز و نشیبِ دراماتیک با پیوندهای درستِ عِلّی و معلولی، بَلکه تنها گوشسِپُردنِ «قُربانعلی» به حرفهای مردم است، پایانِ تراژیک و تلخِ فیلم (که در نسخۀ اکران، نسبت به نسخۀ نمایشدادهشده در جشنواره گرفتارِ جرحوتعدیلهایی شده)، آن تأثیری را که فیلمنامهنویسِ اثر هدفش بوده، بر مخاطب نمیگُذارد.
در فیلمنامۀ «تلفن همراه رییسجمهور» کموبیش چیزی به نامِ شخصیتپردازی دیده نمیشود. همانگونه که اشاره شد، کاراکترِ «قُربانعلی»، در جاهایی از داستان مُنفَعِل است و در بخشهایی دیگر نیز از دیدگاهی دراماتیک کُنشهای نهچندان درست از خود نشان میدهد. دیگر شخصیتها نیز تیپهایی ساده و دمِ دستی هستند که نمونههای مُشابه و بهترشان را پیشترها در فیلمهای دهسالِ گذشته که رویکردهایی سیاسی و اجتماعی داشتهاند، دیدهایم.
نوعِ حضور و نیز جنسِ رفتارها و واکنشهای تیپ/ شخصیتهایی کاریکاتورگونه همانندِ «کیا» (نیما شاهرخشاهی)، رییسِ پیشینِ «قُربانعلی» (علی دِهکُردی) و حتی «حاجآقا نقیب» (آتیلا پسیانی) و «غَمخوار» (اکبر عبدی)، در فرآیندِ فاصلهگرفتنِ تدریجیِ مخاطب از داستانِ فیلمِ «تلفن همراه رییسجمهور» نقشی انکارناپذیر دارد. حتی دو تیپ/ شخصیتِ «ملیحه» و «طیبی» نیز که کموبیش بر روندِ شکلگیری و پیشبُردِ رُخدادها و موقعیتهای دراماتیکِ فیلمنامه تأثیرگُذار هستند، مجالی چندان برای تبدیلشدن به شخصیتهایی نمایشی پیدا نمیکنند و در راستای همان تیپسازیِ دافعهانگیزِ فیلمنامه از شخصیتها دستهبندی میشوند.
همانگونه که در ابتدای این یادداشت نیز اشاره شد، ایدۀ دراماتیکِ فیلمنامۀ «تلفن همراه رییسجمهور» قابلیتِ تبدیلشدن به یک کُمدیِ سیاهِ ناب با رویکردی سیاسی و اجتماعی را داشت. اما افسوس که فیلمنامهنویس و حتی «عطشانیِ» کارگردان- که بیشتر شیفته و مرعوبِ ایدۀ نخستینِ فیلمنامۀ زیرِ دستش شده و چه در شیوۀ چینشِ میزانسنها و گُزینشِ دکوپاژهای پلانهایش و چه در انتخابِ بازیگَران (جُز «مهدی هاشمی» که همانندِ همیشه روی پردۀ سینما میدرخشد) به حداقلها و مؤلفههای تثبیتشده و امتحانپسداده دل بسته- قَدرِ ظرفیتهای بالقوۀ کارشان را ندانستهاند و آن ایدۀ خوب را به مَسلَخِ داستانی کِشاندهاند که سادهانگاری در بهرهگیری از الگوهای دراماتیک و سطحینگری در پرداختن به موضوعهای مُلتَهبِ سیاسی و اجتماعی از سر و روی آن میبارَد.
انتهای پیام/ک/ن.ف
ارسال نظر