یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲ - ۰۴:۳۱

نگاهي به فيلم «برف روي كاج‌ها»/

درگیری بعد از تماشای فیلم

برف روی کاج ها

سینماپرس-گروه نقد/شبنم محمودی شرق

خرد، كسب كردنی نیست؛ باید پس از سفری كه جز ما كسی نمی تواند به آن برود، آن را كشف كنیم.

 مارسل پروست

 

سینماپرس- یک/ برف روي كاج ها فيلمي است با حواشي هاي  عجيب. از زمان اكرانش در جشنواره فجر و نقدهاي مثبت و منفي كه بيشترشان حول تكراري بودن مضمون خيانت در جشنواره بيست و نهم بود گرفته تا اكران پر سر و صدايش و جمله مهم تبليغاتي اش: فيلم تحريم شده توسط حوزه هنري و سينما آزادي. نقدها و نوشته هايي كه اين روزها و آن روزها! درباره فيلم خوانده ایم هم عجيبند. يا يكسره فيلم را كوبيده اند و خرد و خميرش كرده اند يا تعريف محض. حداقل براي بيننده اي مثل من كه همه فيلم هاي اكران را به تماشا نمي نشيند و اگر از ده دقيقه اول فيلمي خوشش نيايد سالن را ترك مي كند بدون توجه به اينكه ممكن است اين فيلم خوبي باشد، برف روي كاج ها عجيب است.

 

مهناز افشار در فیلم برف روی کاج ها به کارگردانی پیمان معادی

 

دو/ سكانس اول براي شناخت دو شخصيت اول فيلم زيادي خوب است! علي و رويا سرگرم خريدند. فاصله سني اين دو توجه بيننده را جلب مي كند، زني كه به طرز محسوسي از همسر خود كوچكتر است. علي يك ريز دارد حرف مي زند و رويا بدون هيچ واكنشي گوش مي دهد. موضوع مورد بحث ارتباط زني از آشنايان است كه با مردي در همان فروشگاه در حال خريد است. بيننده از حدس وگمان علي مي تواند- بايد- حدس بزند كه خود علي با مقوله خيانت از نزديك آشنايي دارد. از ديگر سو سكوت و بي تفاوتي رويا و عدم واكنشش به هر سخني و برخوردي اين ذهنيت را به بيننده مي دهد كه او فرد از دنيا دور و از خود بي خبر است. شايد بخاطر همين است كه در مواجهه با قضيه خيانت علي و بي خبري رويا و آن در هم شكستن ديوارهاي درون‌گرايي كه همراه با بي تفاوتي به زندگي خودش و ديگران است، بيننده شوكه نمي‌شود و اتفاقا تلاش مي‌كند تا قضايا را تجزيه تحليل كند.

 

در ادامه و با اضافه شدن شخصيت هاي ديگر به داستان، باز هم بيننده با نگاهي عقلاني به شخصيت ها مي نگرد و حتي در مقام قضاوت هم نمي نشيند! علي حق دارد به رويا خيانت كند چون جاي خالي هيجان و شور در زندگيشان خالي است و اتفاقا علي علي رغم سنش پرشور تر است و شايد به همين دليل است كه هم معشوقه اش و هم همسرش سالها با او تفاوت سني دارند. ضمن اينكه روياست كه با بي توجهي و بي تفاوتي پاي نسيم را به خانه شان باز كرده است و البته در اين ميان مريم و بهروز هم روي كارهاي علي سرپوش مي گذارند تا به آنان كمك كرده باشند و يا شايد بهتر باشد بگوييم كه نخواسته‌اند خود را به دردسر بيندازند همانگونه كه رويا هم به مريم هر آنچه از بهروز را مي‌داند نمي‌گويد و نريمان هم ترجيح مي‌دهد از دور خانه رويا را زير نظر بگيرد و بفهمد كه پرده خانه بايد كشيده باشد و انگار همان نماي دور بهتر است.

 

مهناز افشار و صابر ابر درفیلم برف روی کاج ها به کارگردانی پیمان معادی

 

از طرفی دروغ هايي كه در فيلم مي بينيم و مي شنويم برايمان تازگي ندارد: دروغ علي و نسيم به رويا، دروغ نسيم به پرهام، دروغ مريم به فيلمساز، دروغ بهروز و مريم به همديگر، دروغ رويا به نريمان و ...همه و همه باعث شده اند كه با يك داستان فاقد نقاط اوج و فرود قابل لمس و پر از ايهام و اصرار بر ايجاد معاني چندگانه سر و كله بزنيم. نمونه‌اي نسبتا موفق از يك روايت در سينماي مدرن.

 

شخصيت پردازي رويا هم كه شخص اول داستان است منفعل است و حتي بعد از خراب شدن تمام آوارهاي حقيقت بر سرش هم كاري به دنياي بيرون ندارد و اصلا با دنياي بيرون درگير هم نمي شود! توجه كنيد كه او رانندگي بلد نيست و كارش آموزش پيانو به خردسالان در منزل است و تمام ارتباطش با بيرون خريد نان است و مايتحتاج اوليه زندگي. او آرايش نمي كند و هميشه ناخن هايش كوتاه است- نمادهاي زن بودن- و درگيري او با خود در غالب ترديدها و ترس و سكوت و سكوني كه با شخصيت پردازي مدرن در يك روايت مدرن سينمايي همخواني دارد. وقتي او به بلوغ مي رسد و بزرگ مي شود و البته بيننده در تمام لحظات خرد شدن و فرو ريختن با او همراه بوده است، مي تواند درك كند كه اين رويا، روياي اول داستان نيست. او رويايي است كه كنسرت مي‌رود و آرايش مي‌كند و از ترس‌ها و كينه‌ها و احساساتي كه تا حال صحبت نكرده حرف مي‌زند و آنقدر شاعرانه است كه تا مدت ها ذهن بيننده را به خود مشغول كند. به همه اينها پايان باز و خرده پيرنگ‌هايي كه با دقت كنار همه چيده شده‌اند را اضافه كنيد كه باعث شده‌اند ساختار كلي داستان، خيلي حساب شده و مرتب، نقاط دراماتيك داستان را به وجود آورند و آن پايان باز مخاطب را بعد از تماشاي فيلم هم درگير مي‌كند.

 

برف روی کاج ها

 

سه/ بازي مهناز افشار عالي نيست به نظرم. خوب بازي كرده اما نه در حدي كه بگوييم شاهكار است و البته در مقايل خيل آثار  متاسفانه ضعيفي كه بازي كرده، مي توان گفت به نسبت بازي هاي ديگرش بهتر است. اما بازي حسين پاكدل و ويشكا آسايش و حسن معجوني خيلي خوب است. به ويژه پاكدل كه سكانس هاي حضورش كم است اما به مدد بازي خوبش تكان دهنده است و تاثيرگذار. نكته ديگر اين است كه با وجود سياه و سفيد بودن فيلم كه اتفاقا در خدمت فيلم است و تمهيدي است كه فضاي سرد و بي روح جاري در قصه را به بيننده منتقل مي كند اما از اين قضيه استفاده چنداني نشده است چرا كه در اين گونه فيلم ها به‌كارگيري فيلترهاي مختلف و استفاده از كنتراست سياه و سفيد و خاكستري مي تواند به ماندگاري اثر كمك كند و در واقع هندسه تصاوير كه نقش كاربردي در يك روايت مدرن دارد و شاعرانگي فضا كمك بسيار مي‌كند. نكته ديگر شلوغ كاري بيش از حد داستان و آفريدن شخصيت‌هايي است كه بود و نبودشان خيلي هم نقش موثر و كاربردي در داستان ندارد. حاج خانم و دخترش و نازي و دخترش در اين داستان كه بايد خلوت باشد و بدون هيچ حشر و نشر اضافه اي، مي‌توانستند حذف شوند و شايد همسايه بودن نريمان براي آشنايي با مينا كافي بود و نيازي به دخترك عاشق موسيقي و خواهرش و غيره و ذلك هم نبود.

 

 

 

 

با همه اين تفاسير از نظر نگارنده، برف روي كاجها فيلم خوبي است. فيلمي كه قرار است يك تخيل واقعي را نشان دهد و به نظرم در اين زمينه چندان هم ناموفق نيست به جز ايراداتي كه قطعا براي ساخته اول، خيلي مهلك هم نيستند.

 

صابرابر در فیلم برف روی کاج ها به کارگردانی پیمان معادی

 

پ.ن: بازي نكردن پيمان معادي در فيلم را دوست داشتم. او بازيگر خوبي است و شايد پربيراه نباشد اگر بگوييم بخشي از موفقيت جدايي نادر از سيمين مرهون بازي اوست. از سوي ديگر در سينماي ايران وقتي بازيگري پشت دوربين قرار ميگيرد آنهم در مقام كارگردان، خيلي سخت است كه خودش بازي نكند. آخرين نمونه‌اش بازي قريبيان در نقش اول فيلم گناهكاران بود، اما معادي ترجيح مي‌دهد انرژي‌اش را به چند شاخه تقسيم نكند و فقط به فكر كارگرداني است و اين يكي از مهمترين نقاط قوت كار است.

 

انتهای پیام/

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.