به گزارش خبرنگار سینماپرس، سینمای ایران را به جز مشتی کلیشه که تقلیدهای دست چندمی از فرم های غربی است نمی شناسیم در حالی که پایگاه اندیشه و بینش تصویر در ایران دارای چنان قوام و استحکامی است که می تواند پالیه محکمی برای پایگاه تصویر و اندیشه در سینما باشد. اما باید بپرسیم که سینما ایران به این محفل اندیشه و پایگاه تفکری چه نگاهی دارد؟
جهانگیر الماسی کارگردان، بازیگر و نویسنده سینمای ایران در گفت و گو با خبرنگار سینماپرس گفت: مولفه های متعددی وجود دارد که مهمترین آن زبان است. یعنی زبان، فرهنگ، روابط، شکل و فرم و اعتقادات و مولفه های که موید هویت ملی ما است اینها در مورد سینما کارکرد دارد.
وی افزود: ما وقتی به آثار برجسته خطاطان دوره صفوی نگاه می کنیم حتی در تعیین نقطه طلایی و طراحی مولفه های هویتی سرشار از نکاتی می یابید که سعی در تبین نگرش و بینش تصویری موجود در ایران بوده است. در شکل خط و نقطه هم این هویت ها رعایت شده است و فرهنگ ایرانی در آنها نمود دارد.
الماسی با بیان اینکه معماری فیلم یکی دیگر از مولفه های هویت و بینش تصویر در ایران است خاطر نشان کرد: سینما را بعضی یک زبان بین المللی می دانند و دارای هویت مستقل، ولی حتی به شکل یک زبان هم نگاه می کنیم می توانیم جزئیات هویت بومی خود را نمایش دهیم. در هند بازیگران با هر دیالوگ سرشان را تکان می دهند و سر مانند یک فنر دائما در حال تکان خوردن است و این در فرهنگ آنها وجود دارد یا حرکات دست در فیلم های ایتالیایی، این رفتار در فیلم نمود دارد.
کارگردان فیلم سینمایی «رنج و سرمستی» با اشاره به اینکه فرم، رفتار و منش، اعتقادات، رفتار فرهنگی و اجتماعی، از مهمترین جلوه های هویتی در فیلم ها می تواند باشد ادامه داد: متاسفانه در ایران عناصر را خیلی کم می بینیم. آموزش سینما مهمترین کارکرد را در این مورد می تواند داشته باشد، ما در ایران آموزش سینمایی صحیحی نداریم و سال های سال است بر اساس مختصاتی که خیلی قبل و پیش از انقلاب هم مرسوم بود. حتی نوع سینما را سینمای خطی به جوان ها معرفی می کنیم و مونتاژ و روایت خطی و داستانی فقط تعریف می کنیم.
الماسی اظهار داشت: از سال ۱۹۷۰ به بعد در اتحاد جماهیر شوروی یک اتفاق افتاد و سعی کردند فیلمسازان روسی که نو آوری کردند را به جرم فرم گرایی حذف کردند و بعد از آثار درخشانی مانند «رزمناو پوتمکین»، یک تلاش در سینماگران روسی می بینیم از پاراجانف گرفته تا فیلمسازان بعدی برای اینکه یک هویت تازه ای شکل بگیرد، از سینما که متعلق به جبهه رئالیسم سوسیالیسم باشد را معرفی کند. به همین خاطر پاراجانف با فرم این کار را انجام می دهد و تارکوفسکی با ریتم در ادامه سینمای آیزنشتاین که سینما را اندازه های سکوت میدانست می بینیم با ریتم حرف می زند و فیلم را کند می کند. تامل را بیشتر می کند و از مخاطب می خواهد بیاندیشد و خود به خود شکلی از یک ایدئولوژی را در سینما عرضه و فراخوان می کند. این تلاشی است برای تعلق به یک جبهه فکری. نئورئالیست های ایتالیایی هم همین کار را می کنند و با اینکه حرف جهانی است اما جغرافیایی فکری و فرهنگی و جغرافیایی فرمالیستی ایتالیا را می توانید بلافاصله ببینید.
الماسی اظهار داشت: در کشور ما هرگاه می خواهند سینما را تدریس کنند جای اینکه از حواشی سینما و هویت و فرهنگ، آموزش را شروع و سینما را که موثرترین ابزار فرهنگی قرن حاضر است به گونه ای موثر در جهت اهداف و هویت فرهنگی و بومیان تدریس کنند، به جای آن بلافاصله سراغ هیچکاک می روند که با همه احترام باید بگوییم با آنکه این نظریات بین المللی است اما برای یک سینمای روایی خطی و سینمای امریکایی است که حدود دنیای سرمایه داری را تبیین می کند و صرفا فیلم های است برای وقت گذرانی. در حالی که مراد ما از سینما یک جلوه فرهنگی و یک تاثیر گذاری فرهنگی است و تمام تلاش ما این است که سینما برای ما به شکل صرفا وقت گذرانی نباشد.
وی در پایان تصریح کرد: از طرف سینماگران پیشرو همیشه این سعی شده که سینما به عنوان یک زبان، بیان کننده تفکرات و اعتقادات باشد و با زبان و فرمی بومی به هستی خود بپردازد.
ارسال نظر