چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۴

نگاهی به یک فیلم نامزد اسکار ۲۰۱۵

«شهر گناه ۲»؛ تشویق به آدمکشی به مثابه یک امر روزمره!

شهر گناه*

سینماپرس: عباس کریمی‌عباسی/ «شهر گناه: بانویی که برایش می‌کشم» ساخته مشترک رابرت رودریگوئز و فرانک میلر و از نامزدهای اسکار پیش رو ست که به تازگی اکران جهانی شده است.

«شهر گناه: بانویی که برایش می‌کشم» دومین قسمت فیلم شهر گناه است که چند سال پیش توسط همین دو کارگردان ساخته شده بود. از آنجا که فرانک میلر طراحی کمیک استریپ های این فیلم را بر عهده داشته است تاثیرات خاسته از تصویرسازی ذهنی وی در فیلم مشهود است و نمونه آن را در فیلم های دیگر وی نظیر ۳۰۰ نیز می توان مشاهده کرد.

یکی از موارد قابل ملاحظه در فیلم ساختار سیاه و سفید آن است که کارگردانان با افزودن رنگ به برخی از صحنه های فیلم سعی در درشتنمایی یک کاراکتر یا مفهوم و نماد در آن صحنه داشته اند. برای مثال در برخی صحنه ها که جراحتی در شخصیت ها به وجود می آید خون رنگ سرخ دارد و در نماهای سیاه و سفید به شدت به چشم می آید. یا رنگ لباس های برخی کاراکترها بخشی از تاثیرات آنها بر محیط و افراد دیگر را نمایش می دهد هر چند در تمام طول فیلم رنگ سیاه غالب است و ماهیت محیط سرد و مایوس کننده فیلم را می رساند.

فرانک میلر در کل خالق فضاهای نوآر غلو شده در آثارش است و یک شخصیت مثبت را نمی توان در آنها یافت. حتی در فیلمی چون ۳۰۰ که تحریفی علنی از تاریخ است قهرمانان وی دارای خویی وحشی و غیرانسانی هستند و از کشتن همانثدر لذت می برند که از غذا خوردن و خندیدن!

رابرت رودریگوئز نیز که تحت تاثیر تارانتینو فیلم های خشن زیادی دارد و حتی فیلمی مشترک با تارانتینو دارد به نام »از بام تا شام» که اثری فانتزی از خون آشامان است عاشق صحنه های اکشن خشن و خونین است و در فیلم های اخیرش مثل «مچت» حتی تیتراژ فیلم را از این خون و خونریزی بی نصیب نمی گذارد.

«شهر گناه: بانویی که برایش می‌کشم» نیز فیلمی پر از سیاهی و ناامیدی و فساد است. فیلم قهرمان مشخصی ندارد که به شیوه چند راوی بودن آن باز می گردد. خلاف قسمت اول بروس ویلیس نقش تعیین کننده ای در روایت ندارد و دختر وی است که این کار را باید انجام دهد؛ قهرمانی الکلی که برای گذارن زندگی در کافه ای بدنام کار می کند و سر آخر با کمک یک هیولای انسان نما که نقش وی را میکی رورک بر عهده دارد انتقام خون پدرش را می گیرد. این شیوه چندروایی از سویی پوچی و ولنگاری شخصیت ها را به نمایش می گذارد و بر نیهیلیسم موجود در زندگی تاکیدی دوباره می کند.

اصرار بیش از حد بر نمایش فساد و خشونت و خون باعث می شود تا از همان دقایق اولیه فیلم اعصاب بیننده در گیره فولادی نامرئی ای گرفتار آید و هر چه بیشتر با فیلم جلو می رود این فشار روح و روان وی را بیشتر فشرده می کند.

«شهر گناه: بانویی که برایش می‌کشم» در مجموع فیلمی است که پیام واضح و روشنی ندارد و شخصیت های وام گرفته از بخش اول ان حرف تازه ای برای گفتن ندارند و فقط بدون هیچ منطقی اقدام به آدم کشی می کنند. برای مثال وقتی یکی از شخصیت ها توسط زنانی که در شهر مجاور هستند نجات داده می شود یکی از آنها بدون دلیلی مشخص می خواهد او را بکشد! این ترویج آدمکشی توسط میلر و رودریگوئز منطق خاصی ندارد و تداعی کننده قاتلان روانی فیلم الیور استون با عنوان قاتلان مادرزاد» است با این تفاوت که در ان فیلم فقط دو قاتل وجود داشت اما در شهر گناه دوم همه کاراکترها آدمکشند و این کار جز موارد عادی زندگی روزمره آنهاست بدون آن که علتش مشخص شود.

 

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.