کمپانی دریم ورکس (DreamWorks) یکی از کمپانی های مشهور انیمیشن سازی در ایالات متحد است؛ استودیویی که در سال ۱۹۹۴ میلادی توسط استیون اسپیلبرگ، دیوید گفن و جفری کاتزنبرگ تأسیس و تا به امروز در زمینه فیلمسازی، ضبط موسیقی، تولید برنامههای تلویزیونی و بازیهای ویدئویی فعالیت حرفه ای داشته است.
شهرت و اهمیت کمپانی دریم ورکس بیش از هر چیز محصول اتحاد سه یهودی سرشناس است؛ اسپیلبرگ، گفن و کاتزنبرگ سه آمریکایی زاده ی ذی نفوذ و سرشناسی هستند که حضور موثر و فعال آنها نقش به سزایی در توانمندی این استودیو در تولید فیلمها و انیمیشنهای پرفروش داشته و موجب شده تا این کمپانی به سرعت از سایر رقبای موجود خود سبقت گفته و در مدت زمان کوتاهی به سومین استودیوی مطرح انیمیشن سازی جهان بعد از والت دیزنی (The Walt Disney Company) و پیکسار (Pixar Animation Studios) مبدل گردد.
البته نباید فراموش نمود که داده ها و خط مشی اصلی دریم ورکس، مبتنی بر آموزه های استاد اعظم انیمیشن غرب یعنی کمپانی والت دیزنی می باشد؛ کمپانی یهودی مولدی که شخصیت های بسیاری را پرورش داده و بسیاری از استودیوهای مطرح امروز جهان زاده ی آن می باشد؛ پس در این قاعده یکی از شرکای سه گانه ی دریم ورکس، یعنی جفری کاتزنبرگ نیز با ۱۰ سال سابقه اجرایی در دیزنی، به خوبی آموزه های اصیل را فرا گرفته و تحت تعلیم ناب این جریان بوده است.
دریم ورکس با تولید انیمیشن های مورچهای به نام زی (Antz)، شاهزاده مصر (The Prince of Egypt)، فرار مرغی (Chicken Run)، در دنیای انیمیشن شناخته و به فاصله ی محدودی از تاسیس خود موفق شد تا در سال ۲۰۰۱ میلادی با کسب جایزه اسکار بهترین فیلم انیمیشن (Academy Award for Best Animated Feature) برای انیمیشن شرک (Shrek) به مرتبه ای فوق العاده در این عرصه نایل آید.
دریم ورکس در سالهای بعد اگر چه توانست همچنان با ساخت دیگر آثار معروف، شهرت جهانی خود را تثبیت و تقویت نماید، اما در سال ۲۰۰۵ میلادی رسما تحت قیمومت یکی از ابر بنگاه های رسانه ای یهود بین الملل و قدیمی ترین استودیوی فیلم سازی هالیوود، یعنی کمپانی پارامونت پیکچرز (Paramount Pictures Corporation) در آمد.
جدیدترین اثر تولیدی دریم ورکس انیمیشنی ویژه با شخصیت هایی زیبا است؛ انیمیشنی به عنوان آقای پیبادی و شرمن (Mr.Peabody & Sherman) که برای نخستین بار در ۷ فوریه ۲۰۱۴ میلادی در ایالات متحده پخش و اکران گردید.
دوبله کاراکترهای اصلی این انیمیشن سینمایی بر عهده تایلر جرارد یعنی بازیگر نقش فیل دانفی (Phil Dunphy) مجموعه کمدی تلویزیونی خانواده مدرن (Modern Family) می باشد که در این انیمیشن صدا پیشگی مستر پیبادی (Mr.Peabody) بر عهده دارد؛ همچنین مکس چارلز که در این مجموعه ی تلویزیونی، نقش الکس دانفی (Alex Dunphy) را ایفا می نمود، در این انیمیشن عهده دار صدای شرمن(Sherman) بوده و در نهایت بازیگر در فیلم نقش دوران کودکی اسپایدر من در فیلم مرد عنکبوتی شگفتانگیز (The Amazing Spider-Man)، یعنی آریل وینتر متولد ۲۰۰۳ میلادی نیز در این انیمیشن نقش پنی (Penny) را صدا پیشگی می نماید.
انیمیشن آقای پیبادی و شرمن به کارگردانی راب مینکوف ساخته شده است؛ کارگردانی که در کارنامه ی هنری وی میتوان به ساخت انیمیشن های شناخته شده ای همچون استوارت کوچولو ۱ و ۲ (Stuart Little) و شیر شاه (The Lion King) اشاره نمود.
پایه داستانی انیمیشن آقای پیبادی و شرمن (Mr. Peabody & Sherman) مبتنی بر داستان آقای پیبادی (Mister Peabody) است که توسط جی وارد (Jay Ward) نوشته و در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی به عنوان مجموعهای تلویزیونی در ایالات متحده پخش گردید.
داستان انیمیشن در ارتباط با سگی به نام آقای پیبادی و پسرخوانده او انسانی با نام شرمن است؛ پیبادی سگی سخنگو و باهوش بوده و هیچگاه نتوانسته شبیه دیگر سگها باشد؛ او پس از آنکه توسط صاحب اولیه ی خود طرد میشود، تصمیم میگیرد تمام زندگی خود را وقف علم، دانش، ورزش و کشفیات در حوزه تکنولوژی نموده و در این مسیر از هیچ فعالیتی دریغ نمی نماید.
پیبادی که فرزندخواندهای به نام شرمن دارد، تمامی تلاش خود را برای تربیت و آموزش او به کار برده و در این راستا توسط ماشین زمانی که ساخته است، شرمن را به گذشته برده و او را با واقعیتهای تاریخی آشنا می سازد.
شرمن نیز به دلیل تعالیم پیبادی در نسبت با دیگر همکلاسیهای خود بسیار دانا تر است؛ در روز اول مدرسه شرمن با همکلاسی خود که پنی نام دارد بر سر داستانی تاریخی درباره جرج واشنگتن دعوا کرده و در این ماجرا شرمن با گاز گرفتن پنی موجب میشود تا سرپرستی آقای پیبادی زیر سؤال برود؛ پس پیبادی برای برطرف کردن کدورت پیشآمده، پنی و والدین او را به خانه خود دعوت میکند تا بتواند بین دو دانشآموز مصالحه ایجاد کند.
در این مهمانی شرمن برای اثبات کردن خود، به پنی دستگاه سفر در زمان را به نشان داده و با سوار شدن در ماشین زمان به اشتباه به مصر باستان میروند؛ لحظاتی بعد شرمن به زمان حاضر بازگشته و از آقای پیبادی درخواست کمک میکند زیرا پنی در مصر باستان مانده و قصد بازگشت به زمان و عصر حاضر را ندارد.
پیبادی بعد از شنیدن موضوع با شرمن به مصر باستان رفته و در نهایت با زحمت فراوان پنی را از آنجا نجات میدهد، اما به هنگام بازگشت از مصر باستان به دلیل تمام شدن انرژی ماشین زمان، آقای پیبادی تصمیم می گیرد تا به همراه شرمن و پنی در دوران رُنسانس (Renaissance) توقف نموده و در فرصت مناسب بتواند ماشین زمان را مجددا راهاندازی نمایند؛ پس آقای پیبادی در دوره رنسانس به کمک لئوناردو داوینچی (Leonardo di ser Piero da Vinci) دستگاهی را طراحی نموده و می سازند که بتواند به ماشین سفر در زمان، انرژی لازم را بدهد.
بعد از آماده شدن دستگاه و پرتاب ماشین زمان، پنی، همکلاسی و همسفر خود شرمن را از داستان عدم صلاحیت آقای پیبادی به منظور پدرخواندگی او آگاه میکند و پس از آن، شرمن که از مخفیکاری پدرخوانده خود ناراحت شده، کنترل آقای پیبادی در هدایت ماشین زمان را به هم میریزد؛ در همین بین سیاه چالهای در مسیر ماشین زمان قرارگرفته و به دلیل عدم کنترل، ماشین زمان وارد آن شده و ایشان را به دوره ی نبرد تروآ (Trojan War) میبرد.
در حین نبرد تروآ، آقای پیبادی به دلیل اتفاقاتی از دره سقوط میکند؛ شرمن که فکر میکند پیبادی مرده است، با ماشین زمان به دورهای که خود در آن زندگی میکند بازگشته و همین مسئله باعث میشود تا شکافی ما بین زمان حال و گذشته ایجاد شود؛ پس شرمن که به زمان خود بازگشته با آقای پیبادی دیدار میکند و در همین حین پیبادی که تصور می شود مرده است، به زمان بازگشته و در آمیختگی زمان ایجاد میشود.
همین شکاف ایجادشده در زمان موجب می شود تا شخصیتهای تاریخی از گذشته به زمان حال باز گشته و بحرانی اجتماعی را رقم زند؛ بحرانی که در نهایت با نظر شرمن و سفر او به آینده و برطرف شدن مشکل چاله زمانی، با تنظیم زمان حل میشود.
بر این اساس آنچه که از مرور داستان این انیمیشن مشخص است، آن است که ما با یک انیمیشن خوشساخت و جذاب مواجه هستیم؛ انیمیشنی درآمیخته با مسائل علمی که در قالب سفرهای تاریخی و بین زمانی و همچنین محور قرار دادن سگی سخن گو و دانشمند، همگی به ایجاد فضایی کششی جهت جذب حداکثری مخاطب و القای سهل منویات آن به روح جان ایشان کمک می نماید.
به عبارتی دیگر انیمیشن آقای پیبادی و شرمن (Mr. Peabody & Sherman) اگر چه همچون هر اثری دارای نقاط مثبت و منفی گوناگونی است، اما به لحاظ برخورداری از خوش ساختی ویژه ی خود، مخاطب میتواند به راحتی از نکات منفی آن چشمپوشی نموده و روح و جان خود را مستعد پیام ها و القائیات آن نماید؛ القائیاتی که در میان فضاسازی ماهرانه و به تصویر کشیدن نماهای مختلف تاریخی و همچنین در کنار هم قرار دادن کاراکترهای گوناگون و مشهور علمی و سیاسی، به گونه ای کاملا غیر مستقیم و جذاب، هر بینندهای را مجذوب خود میکند و این در حالی است که اگر چه از لحاظ کیفیت نمی توان به هیچ عنوان این انیمشن را در سطح مجموعه انیمیشن شرک بدانیم، اما به طور قطع باید آن را جز بهترین انیمیشن های تاریخ سینمای آمریکا دانست.
به این ترتیب گذشته از موارد تکنیکی، ابعاد دیگری از این انیمیشن را میتوان مورد کنکاش قرارداد که در لوای وجه سرگرمکننده آن پنهان بوده و در راستای القای غیرمستقیم، مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد؛ پس اصلیترین ویژگی این انیمیشن که از همان ابتدا به چشم میخورد شخصیت آقای پیبادی یا همان سگ سفیدپوست و نابغه ای است که از ابتدا با تمامی حیوانات دیگر تفاوت دارد.
محوریت فیلم بر یک سگ بدون شک برای بیننده عامِ جامعه کاملاً طبیعی است، زیرا عموم مخاطبان ماهیت انیمیشن را سرگرم گونه تلقی کرده و در خوش بینانه ترین تصور آن را وسیلهای برای گذر زمان کودکان میدانند. پس اگر از این تلقی عوامانه که در میان اکثر مردم جامعه ایران و حتی جهان وجود دارد عبور کنیم، بدون شک هیچ انیمیشن بعضا چند صد میلیون دلاری را نمیتوان یافت که صرفا برای سرگرمی کودکان و نوجوانان ساخته شده باشد، بلکه در پس هر یک از آنان اندیشهای برای هدایت و سوق دادن بیننده نهفته است که انیمیشن آقای پیبادی و شرمن نیز از همین موارد محسوب میشود.
بر این اساس برای فهم بیشتر از عمق داستان و همچنین ارزیابی القائیات این انیمیشن نیاز است به واکاوی ابعاد شخصیتی آقای پیبادی یا همان سگ سفید پرداخت؛ سگی دانشمند که قادر به سخن گفتن با انسانها است و علیرغم سگ بودن، در قامت یک انسان تراز قرار دارد؛ آقای پیبادی به زبانهای گوناگون مسلط بوده و در هنرهای رزمی مختلف مهارت دارد، او در حوزه هنر نیز تواناییهای زیادی داشته و جدای از زبردست بودن در حوزه آشپزی نوازنده ماهری نیز است.
آقای پیبادی برنده انواع جایزههای جهانی است و حتی رییس جمهور برای مشاوره از او وقت میگیرد؛ وی که همیشه وقت خود را در پی کشفیات میگذراند موفق به ساخت پیچیدهترین اختراع جهانی شده است که تمامی بزرگان تاریخ علمی در آرزوی آن بودهاند.
ماشین زمان که مهمترین دستاورد آقای پیبادی محسوب میشود، بالاترین افتخار او است؛ پیبادی که یک حیوان است هیچگاه در این انیمیشن از خانوادهای برخوردار نیست و تنها با شرمن زندگی میکند؛ پسرکی که پیبادی او را به طور اتفاقی پیداکرده و با رأی دادگاه سرپرستی او را بر عهده گرفته است.
این سگ دانشمند و سفیدپوست، فرزند خوانده خود را به بهترین نحو تربیت کرده است و تمامی آموختههای خود را به او انتقال داده. اما در پی دعوای شرمن و پنی و گاز گرفته شدن پنی توسط شرمن، سرپرستی پیبادی زیر سؤال میرود و سگ بودن او به عنوان عاملی که ضعف در تربیت شرمن است تلقی میشود؛ این روند ذکرشده در طول داستان ادامه دارد و در کنار موضوع صلاحیت سرپرستی، داستان حول مسائل تاریخی و فیزیکی ادامه پیدا میکند تا در نهایت سرپرستی شرمن بر عهده پیبادی باقی میماند.
در این انیمیشن آقای پیبادی به عنوان ابر قهرمان تعریف و تلقی شده است؛ حیوان انسان نما و یا انسان حیوان نمایی که به تمامی علوم آگاه بوده و از همه گونه توانایی برخوردار است؛ پیبادی به مثابه یک منجی برای جامعه خود عمل کرده و از تمامی موانع عبور میکند و این در حالی است که در سکانس مهمی از این انیمیشن که در انتهای آن رخ میدهد و میتوان آن را پیام اصلی آن دانست دیالوگهای مهمی بیان میشود؛ دیالوگ هایی ویژه به عنوان اعتراف به سگ بودن توسط انسان ها، به هنگامی که مسئول بررسی پرونده پیبادی سعی در بازداشت وی دارد، شرمن مداخله کرده و با معرفی کردن خود به عنوان یک سگ، فضای دستگیری پیبادی که در مقابل چشمان بسیاری از شخصیتهای علمی و سیاسی تاریخی است را به فضایی احساسی تبدیل میکند.
نکتهای که در توضیحات ذکرشده به آن اشاره شد محور قرار گرفتن یک حیوان است که در نهایت دیگر انسانها و تمامی دانشمندان با سگ نامیدن خود خطی بر انسان بودن خود میکشند؛ اما سؤال مطرح آن است که آیا محوریت یک سگ سخنگو با قابلیتهای فراوان که حتی یک انسان از داشتن تمامی آنها عاجز است صرفا نوعی خوشسلیقگی کارگردان برای ایجاد فضایی نشاطآور بوده و یا نشاندهنده عقبهی طولانی فکری فلسفی است؟!
برای پاسخ به این سؤال باید با داشتن نیمنگاهی به تاریخ ۳۰۰۰ هزارساله فلسفه در غرب، نوع نگاه فیلسوفان و اندیشمندان به انسان را دید و با توجه به تعاریف گوناگونی که از انسان صورت گرفته است به آنالیز آقای پیبادی به عنوان سگی نابغه پرداخت که بدون شک نوع زاویه نگاه فلاسفه به انسان، امروز بر سینماگر غربی که راوی تمامی آن اندیشه است تأثیر به سزایی گذاشته است.
در روزگاری که فلاسفه انسان را مورد مطالعه قرار میدادند، ابعاد گوناگونی از این موجود دو پا مورد بررسی قرار گرفت؛ اما به دلیل آنکه نگاه مادیگرایانه بر اندیشه آنان حاکم بود و انسان صرفا از ابعاد ماتریالیستی (Materialism) مورد توجه قرار داشت و این همه در حالی است که ابعاد ملکوتی انسان مورد غفلت همیشگی فلسفه قرار داشته است؛ به واقع فلاسفه با محور قرار دادن انسان همه چیز را در حول تمایلات نفسانی او مورد بررسی قرارداده و به همین دلیل می باشد که انسان صرفا از بُعد حیوانی تا به امروز دیده شده است؛ بعدی که به وضوح در باب تعاریف رایج فلاسفه از انسان قابل مشاهده و پیگیری می باشد.
ارسطو |
نسان به عنوان حیوان سیاسی (حیوان مدنی( |
انسان، حیوانی است ابزار ساز. |
|
انسان حیوانی است تکامل یافته |
|
انسان، حیوان ناطق است |
بر این اساس شاید اولین فیلسوفی که انسان را نوعی حیوان تلقی کرد، اسطوره ی فلاسفه، یعنی جناب ارسطو است، وی که انسان را حیوانی ناطق میدانست به خوبی توانست الگوی هستیشناسی مد نظر خود را به دیگر اندیشمندان بعد از خود انتقال دهد و تا به آنجا این نظریه را عمق بخشد که انسان را به عنوان حیوان سیاسی یا همان حیوان مدنی مرتبت بخشد.
صرف نظر از بررسی تاثیرات نظری ارسطو بر فلسفه و عمق تفکرات بشری و اثرگذاری آن بر مقدمات و بدیهیات مطلق فلسفی و به تبع آن جهت دهی به آرا و نظرات دیگر فلاسفه، باید دانست که برداشت و ارزیابی او از انسان به عنوان حیوانی ناطقی که قدرت تفکر دارد، تا به امروز نظریه ی حاکم در میان هستی شناسان قرار گرفته و در عمق وجودی و نوع نگاه ایشان به انسان، همچنان مدنظر و بن مایه ی فکری مطلق می باشد.
همین هستیشناسی بود که قرنها بعد موجب شد تا چارلز داروین (Charles Darwin) انسان را حیوان تکامل یافته و از نسل میمونها دانسته و انسان را نتیجه ی تکامل یا فرگشت (Evolution) معرفی کند و در نهایت اصول نظریه ی معروف تکامل (Evolutionary Theory) خود را بر هیمن اساس ارایه دهد؛ نظریه ای الحادی که هم اکنون در میان بسیاری از متفکرین غربی بهانهای برای نفی وجود غیب و در نهایت خالق حَی می باشد.
نوع نگاه داروین به انسان را میتوان تحولی دیگر در نگاه فیلسوفان به انسان دانست، زیرا پس از داروین به طور عینی و عملی انسان از نسل حیوان دانسته شد و وجود انسان نه بر اساس آفرینش خالق بلکه بر اساس یک تصادف کیهانی قرائت شد؛ قرائت حیوانی از انسان مبتنی بر آرای ارسطو و داروین بن مایه ی تفکری بسیاری دیگر از اندیشمندان را تشکیل داده و در دیگر علوم سرایت و مبنای نظریات قرار گرفت؛ دراینباره میتوان به زیگموند فروید (Sigismund Freud) که معروف به پدر علم روانشناسی است اشاره نمود؛ وی نیز مبتنی بر همین باورهای فلسفی، انسان را حیوان معرفی کرده اما این بار به جای پسوند ناطق، انسان را حیوان غیرقابل اعتماد معرفی نموده است.
بر این اساس فروید نیز که بنیانگذار بسیاری از مفاهیم امروز در علم روانشناسی است با در نظر گرفتن انسان به مثابه یک حیوان، بُعد غضب و شهوت انسان را مورد مطالعه قرارداده است؛ متأسفانه قرائت حیوان گونه از انسان نیز محدود به اسامی ذکرشده نمیباشد و امروزه نیز بسیاری از اندیشمندان پیرو نیز انسان را یک حیوان در نظر میگیرند.
به عنوان نمونه در سال ۲۰۰۴ میلادی ژان فرانسوا دوریته (Jean-Francois Dortier) از اندیشمندان معروف فرانسوی با انتشار کتابی تحت عنوان انسان حیوان شگفت انیگز (L'Homme, cet étrange animal) آخرین نظریات پرورش یافته در بستر تمدنی و فلسفی غرب را آمیخته با نظریات خود درباره انسان ارایه نمود.
با توجه به مختصر تاریخچه ذکرشده از سیر انسانشناسی در فلسفه و نوع نگاه فیلسوفان غربی به انسان، هیچ جای تعجب ندارد که سینماگر آمریکایی در سال ۲۰۱۴ میلادی، این بار نه انسان، بلکه یک حیوان را محور فیلم خود ساخته و با الگو قرار دادن آن به عنوان حیوانی ناطق و شگفتانگیز که از هر گونه توانایی برخوردار است، دیگر انسانها را مجبور به پیروی از او کرده و آن را به مثابه یک منجی معرفی نماید.
به واقع نگاه مدرن به انسان که ثمره سه هزار سال تفلسف ورزیدن انسانِ انسان محور غربی است، صرفا در بررسی ابعاد حیوانی انسان خلاصه شده است؛ از دیدگاه انسان غربی انسانی ارزشمندتر است که از تواناییهای بیشتری برخوردار باشد؛ نگاهی که کاملا اومانیستی (Humanism) بوده و هیچگونه رنگ و بویی از حقیقت نبرده است.
بر این اساس در این انیمیشن نیز اصالت از آن علم و دانش است و هر کس که از این گزاره بهره بیشتری برده باشد ارزشمند تر است به واقع جی وارد در قامت یک فیلسوف و به عنوان نویسنده اصلی این انیمیشن روی دیگر انسان که به گفته فلاسفه همان حیوان است را به تصویر کشیده و با عیان کردن پوسته زیرین انسان در قالب نقش آقای پیبادی به خوبی این گزاره فلسفی را به مخاطب خود القا کرده است.
از این حیث اصلیترین القای استراتژیک انیمیشن آقای پیبادی و شرمن (Mr.Peabody & Sherman) را باید در دانشمند معرفی کردن یک حیوان دانست، حیوانی که نه به سبب زندگی حیوانی، بلکه به دلیل داشتن دانش و علم مورد ارزش و احترام است؛ حیوانی در قامت یک انسان لیبرال که بر محور اومانیسم قرار دارد.
حال مخاطبی که به طور منفعل در برابر این انیمیشن نشسته طبیعتا تمامی این گزارههای فلسفی را درون خود به شکل تصویری و ناخودآگاه هضم میکند؛ کودک و نوجوانی که آقای پیبادی را به عنوان انسانی حیوان نما و دانشمند مشاهده میکند و در سکانس کلیدی فیلم تمامی بزرگان تاریخ علم و سیاست را در آرزوی سگ بودن یافته و شان انسانی را همانند او میبیند، طبیعی است که ابعاد معرفتی وجودیاش، حتی اگر پایه آن مبتنی بر یک زندگی حیوانی باشد، مبتنی بر اصالت به علم شکل گیرد.
با توجه با آنکه بسیاری از مخاطبین این انیمیشن های چند صد میلیون دلاری کودکان جوامع اسلامی هستند و هدفگذاری فرهنگی جامعه ایران نیز از این هجمه مستثنی نیست، چگونه میتوان توقع داشت کودک بزرگشده با این دست انیمیشن ها بدون وارد شدن خدشه به بنیانهای معرفتی خود، تبدیل به انسان هایی مومن و ملکوتی شوند؛ از این حیث جمیع مؤمنین و آگاهان فرهنگی باید با بصیرت افزایی در سطح جامعه، خانواده مسلمان ایرانی را از این خطرات نرم آگاه کرده تا شاید بتوان در آینده نسلی از انسانهای خدامحور در جامعه داشته باشیم.
نظرات