تازه انقلاب شده بود، سینما را تازه داشتیم می شناختیم. پدران مان با نوستالوژی جان فورد چنان با لذت از وسترن، کابوی و جان وین و دوران گذشته، سخن بر زبان می راندند که تصور می کردیم اکستریم لانگ شات های فورد پایانی بر هنر سینماست. ناگهان در همان روزهایی که عقل مان زورکی می رسید به سینما رفتیم. «جاده های سرد» را تماشا کردیم و چنان دلمان را گرم کرد که تماشای وسترن روی دستگاه های vcr رنگی، برایمان رنگی نداشت.
ما لانگ شات های زیبایی دیدیم از کارگردانی که خیلی از ما دور نبود. از ینگه دنیا آمده بود؛ اما سرزمین و مردمش را بهتر از هر شرق و غرب دیده ای می شناخت. در لانگ شاتی وسترنیزه به جای توحشی کابویی، رأفتی ایرانی را چون معلم «جاده های سرد» به ما آموخت. نامش «مسعود جعفری جوزانی» است ملقب به عموجان. نام مستعاری که «چمران» شهید و دلاور در انجمن اسلامی دانشجویان پیرو خط امام در ینگه دنیا به او نسبت داد و با همین نام در سینمای ایران شناخته شد. دیگر به جای فورد و جان وین، دلتنگ فیلم های عموجان بودیم. فیلم به فیلم به مردم نزدیک تر شد. به راستی کدام نسل سومی را می شناسید که شیر سنگی را ندیده باشد. دیالوگ معروف شیر سنگی رسم خط بچه های این سرزمین شد؛ دیالوگی در شیر سنگی هست که از شنیدنش پند بزرگ زندگی را می توان آموخت. "موقعی که تفنگ دستم دادند اول حرمتش را یادم دادند" . آنانی که هشت سال مقابل صدام ایستادند شاید با همین عبارت دو جمله ای، برای مواجه با دشمن متخاصم حرمت سلاحشان را پاس داشتند. آنانی که دوران با شکوه دهه شصت را خاطرشان هست می دانند که سحر بانوی ایلیاتی «دل و دشنه»، خواهر چهار شهید، تیغ بر دشمنی کشید که می خواست میراث این سرزمین را چپاول کند.
آی دهه شصتی ها ...! خاطرتان هست همین عموجان با فیلم «در مسیر تندباد» به ما آموخت که انقلاب و وحدت کنونی چه نعمت بزرگی است و ایران من، قبل از طلیعه انقلاب ۵۷ چه خارهایی در چشمانش فرو رفته. جعفری جوزانی برای نشان دادن خارهای در چشم این سرزمین، برای نسل امروز «در چشم باد» را ساخت تا از طوفان استعمار در نظم قدیم پرده بردارد. «یک مرد و خرس» و «بلوغ» آثاری هستند که به مدرنیته منتج از شهریت اعتراض می کند و ما از این فیلمساز آموختیم اگر شهری شدیم و قلب هایمان شهری شد چونان ایلیاتی، مرام قشقایی پیشه کنیم. جعفری جوزانی در شناخت تاریخ و القای حس ایلیاتی بودن گام بزرگی برای نسل سومی ها برداشت.
امروزدر برج میلاد، عموجان سینمای ایران، ما را به شهر «شید» می برد تا شیدایی ایلیاتی را دوباره نشانمان دهد. به ما خواهد گفت انتخابات مثل «همبرگر» است و باید «ایران برگر» شود. ایران برگر شدن برایمان چه بسیار سخت و گران است. انتخابات همبرگری، آرامش ایلیاتی ایرانی را برهم خواهد ریخت و در متن ایران برگر با عیار بالای دراماتیک، رسوم همبرگری انتخابات را به چالش می کشد. آنچه بر ما گذشته در این سالها، در هر انتخاباتی، و هر چه بلا سرمان می آید به دلیل این است که انتخابات با سیاق دموکراسی وار ینگه دنیایی که رسانه های غرب وشرق به ما آموختند هنوز همبرگر است و ایران برگر نشده، اینجایی نشده. چون ایران برگر را نمی شناسیم، پس از هر انتخاباتی ممکن است هر انگ نامانوس برگری را به گروه مخالف نسبت دهیم!
جوزانی مارا به شهر شید ایلیاتی می برد و در فضایی کاملا ابزورد و دوست داشتنی می آموزد بیایید از این همبرگر، ایران برگر بسازیم. هر کس در جستجوی همبرگر است، از بیراهه ختم مسیرش به ترکستان خواهد رفت. مشخص است که این کارگردان ما را رهمنون می کند به وحدت ملی ایران برگری. سران انتخابات فتح الهی و امرالهی سفره های دروغین پهن می کنند، شکم های خالی اهالی شید را با وعده پر می کنند، اما متن فیلم پیام می دهد که نه فریب فتح الهی را باید خورد و نه وعده های دروغین امرالهی را باور کرد. نور الله در این روستا امر می کند به وحدت، وحدت ملی. ازفریب فتح الهی و چماق امرالهی باید دوری کرد و روستای شید خودمان را باید دو دستی بچسبیم و بدانیم جز امر نور الله، هر کس نسخه دیگری برایمان پیچید باورش نکنیم.
دیگر با این پیام، برای نگارنده مشخص است که چرا فیلم مردمی جعفری جوزانی، در میان انتخاب های مردمی به ناگاه جایش در اختیار دیگر فیلمها قرار می گیرد؛ تعجبی هم ندارد که فتح الهی ها و امرالهی های سینما آنچنان علاقه مند نباشند که پیام نورالهی فیلمساز را که مردم پسندیده اند در لیست برگزیده های مردمی جای دهند. تصور می کنم امرالهی و فتح الهی های سینما که زمانی در حوادث تلخ انتخاباتی این سرزمین یا سکوت کردند و یا با جماعت فتنه گر همراه شدند، سخت آشفته اند از پیام نورالهی فیلم. پس دور از ذهن نیست، هر آنچه می گذرد بر ایران برگر، تا در لیست منتخب مردم نباشد، کار همین امرالهی ها و فتح الهی هاست. تنها شگفتی ام از این است هم اکنون که پرچم اعتدال برافراشته است چگونه می شود باز هم فتح الهی و امرالهی تنگ نظر، همچنان رای مردم را نادیده بگیرند؟ شاید هم اگر کنکاشی عمیق در ایران برگر کنیم درخواهیم یافت که امرالهی و فتح الهی ها سینمای ایران چرا می خواهند به هر شکلی شده در الکترال همبرگری بهترین انتخاب مردمی اجازه ندهند که ایران برگر ، حقانیت نورالهی اش ثابت شود!
فیلمی که به تقلب طعنه می زند معلوم است که شاید قربانی تقلب شود و باقی ماجرا را شما مردم قضاوت کنید. فراموش نکنیم عموجان سینما در یکی از گفتگوی های اخیرش گفته است : من قسم خورده اين ملتم. اگر فرهنگ ايراني را از من بگيري گم مي شوم، مي ميرم ... فرهنگ ايراني، نه از مذهب جداست و نه از مليت. من از استخر ژنتيك قوم بزرگ و ميهن پرست لرستانم. طبيعي است كه به اين خاك و انديشه هاي جاودانه اش عشق بورزم. طبيعي است كه معيارهاي سنجش و روشن زندگي ام از آموخته هاي مذهبم جدا نباشد.
ارسال نظر