سه‌شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۱

یادداشت شمقدری از خاطره آشنایی با کیارستمی؛

کیارستمی به کشور و مردم خود پشت نکرد/ اظهارات متفاوت کیارستمی که باعث تعجب شد!

شمقدری-کیارستمی

سینماپرس: جواد شمقدری رییس سازمان سینمایی دولت دهم با انتشار یادداشتی ضمن بیان خاطره آشنایی با عباس کیارستمی، درگذشت این کارگردان بین المللی سینمای ایران را تسلیت گفت.

به گزارش سینماپرس متن کامل یادداشت شمقدری به شرح ذیل است:

سال ۷۲ برای اولین بار داور بخش اصلی جشنواره فیلم فجر شدم. اولین روز داوری، اولین باری بود که از نزدیک با عباس کیارستمی روبرو میشدم. هردو نسبت به هم پیش داوریهایی داشتیم برای همین با کمی فاصله از یکدیگر بر روی صندلی های سالن اختصاصی سینما فرهنگ نشستیم. من این فاصله را نپسندیدم برای همین تلاش کردم به بهانه بحث بر روی فیلمها به کیارستمی نزدیک شوم، تلاشی که خیلی خوب جواب داد. از فردای آن روز بیشتر مواقع کنار هم می نشستیم. بخصوص که سه داور دیگر به یکدیگر عادت کرده بودند و معمولا  کنار هم می نشستند.  
بحث های ما به همه حوزه های فکری، فرهنگی و سینمایی سرک می کشید. کم کم رفاقتی ناخواسته بین ما شکل گرفت. یک روز کمی دیر رسید و وقتی وارد شد بسیار دلواپس بود و وقتی دلیل آن را پرسیدم فهمیدم او امسال فیلمی دارد که قرار است برخلاف میلش برای میهمانان  بخش بین الملل فجر به نمایش در بیاید و او نگران بود که هنوز فیلمش سروشکل نگرفته است اما مدیریت جشنواره، اصرار داشت به  نمایش در بیاید. یادم می آید سعی می کرد با شرح سکانسهایی از فیلمش نظر مرا جویا شود، احساس میکردم از این طریق بخشی از نگرانیهای  ناشی از رونمایی فیلمش کاهش می یافت. فردای آن روز خبر شدیم فیلم "زیر درختان زیتون " به نمایش در آمده و مورد استقبال میهمانان خارجی جشنواره و منتقدان نیز قرار گرفته است. روز بعد که برای حضور در  جلسه داوری فیلمهای ایرانی حضور یافت بسیار سرحال و قبراق بود اما وقتی فهمید فیلمی که قرار است نمایش دهند یک فیلم دفاع مقدسی است، خیلی بی سر وصدا تصمیم گرفت که برود. من که از این واکنش  دلخور شده بودم از او خواهش کردم که بماند و فیلم را ببیند. کیارستمی ابتدا طفره رفت که واقعا کار دارد و مجبور است برود برای همین من اصرار کردم پس حداقل ده دقیقه اول فیلم را ببیند که اگر خواستیم روی آن بحث کنیم حداقل بداند بحث بر روی کدام فیلم است.
نیم ساعتی از فیلم گذشته بود که دیدم هنوز آقای کیارستمی سالن را ترک نکرده است و بالاخره تا پایان نشست و فیلم را کامل دید. وقتی فیلم تمام شد برخاست و در فاصله میان صندلی ها قدمی زد و سپس رو به ما کرد و گفت:" آقا فیلم خوبی بود، نظر شما هم همینه!؟ " من که تعجب کرده بودم چطور تا پایان فیلم را دیده است از این اظهار نظرش بیشتر شوکه شدم و گفتم" بله بد نبود، البته توی نوع فیلمهای دفاع مقدسی شاید جزو کارهای میانه ارزیابی بشه" بعد آمد و کنار من نشست و گفت" شنیدم تو هم فیلم دفاع مقدسی ساختی بگو ببینم بچه ها چطور این صحنه ها را می گیرند باید خیلی سخت باشه، این اسپشیال افکتها را بچه های خودمان می زنند!؟ و ..." پس از توضیحات متعددی که راجع به سینمای دفاع مقدس دادم سپس ادامه داد" کار شما خیلی سخته، من تا حالا کار بچه ها را ندیده بودم، خیلی ممنون نذاشتی من برم. راستش اگه منم میتونم فیلم بسازم در پناه این کارهای شماست و اگه فیلم من دیده میشه بخاطر فضای متفاوتیه که داره والا اگه قرار باشه همه مثل من فیلم بسازن سینمای ایران چه سینمایی میشه! " من که زیر بمباران اظهارات متفاوت کیارستمی غافلگیر شده بودم با این تعبیر آخر واقعا جاخوردم. از آن روز رابطه و صمیمت ما بیشتر هم شده بود و هر از چند گاهی با اظهارات متفاوتش مرا غافلگیر می کرد. یک روز فیلمی از جنس کارهای خودش به نمایش در آمد  و جالب بود که این بار هم نخواست بماند و گفت من تحمل دیدن این نوع فیلمها را که  از روی دست دیگران ساخته می شود، ندارم و رفت و نماند. یک روز دیگر که فیلمی نشان داده میشد و صحنه های تلخی از زندگی های فلاکت بار نشان می داد گفت " من گاهی با دیدن این صحنه ها درفیلمهای خودمان که در جشنواره های اون ور آب  به نمایش در میاد دوست دارم برم زیر صندلی ها و دیده نشم! " 
حقیقت این است که اگرچه سینمای عباس کیارستمی از نوع  جشنواره ای است که نسبت به روند مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه انقلابی ایران نسبتی ندارد اما باید اذعان کرد بیشتر فیلمهایش از صمیمیت و سلامتی برخوردار بود که به دل می نشست و نوعی از روابط انسانی و صفای پاک روستایی در آن موج میزد که مخاطب غربی گرفتار در تارو پود تکنولوژی و مدرنیته را به خود جلب می کرد. این صفا و صمیمیت ناشی از روحیه و نگاه کیارستمی بود که هیچگاه به کشور و مردم خود پشت نکرد. کافی است او را با فلان فیلمسازی مقایسه کنیم که وقتی پشت به مردم و سرزمین خود کرد، بلایی به جان او و سینمایش افتاد که دیگر محو شد و به خوبی بیاد دارم چند سال پیش در جشنواره شانگهای چطور او و فیلمش، در یک برهوت بی هویتی و بی شناسنامه ای گم شده بودند و از داوران جشنواره و منتقدان  اندکی توجه را گدایی می کرد.
خبر بیماری کیارستمی را همه عادی تلقی کردیم تا اینکه یکی از دوستان خبر داد حال وخیمی دارد و بعید است از این بستر بیماری  بسلامت بیرون بیاید. تلاش من برای ملاقات وی نتیجه نداد تا اینکه شنیدیم برای ادامه درمان راهی فرنگ شده است که کاش نمی رفت! چون ایران را دوست می داشت و شاید آخرین آرزویش این بوده که در همین خاک جان به جان آفرین تسلیم کند. یادمان نرفته که  کیارستمی در پاسخ خبرنگاری که پرسیده بود آیا او نمی خواهد مثل بعضی ها ایران را ترک گوید گفته بود" من آرامش خانه ام را که در انتهای یک کوچه بن بست قرار دارد با هیچ نقطه ای در جهان عوض نمی کنم. " روحش شاد.

ارسال نظر

شما در حال ارسال پاسخ به نظر « » می‌باشید.