فیلم «اروند» را میتوان تنها واکنش سریع سینمای ایران به یکی از وقایع و فرازهای مهم سالهای اخیر دانست. واکنشی که نسبت به وقایع و حوادث و فراز و نشیبهای تاریخی که در اغلب مواقع اصلا صورت نمیگیرد و یا در موارد بسیار اندک، خیلی دیر رخ میدهد، قابل تحسین و ستایش است. آنچه در سینمای غرب و هالیوود، یک اصل تردیدناپذیر به شمار میآید. مثلا گفته میشود (راست یا دروغ) بن لادن را کشتهاند و هنوز به یک سال نرسیده، فیلمش جلوی دوربین میرود. هنوز دو سه سالی از مرگ کریس کائل (جلاد مردم عراق) نگذشته که فیلم «تکتیرانداز آمریکایی» را در مدح و تجلیلش میسازند، از ماجرای لیبی و کشته شدن سفیر آمریکا هنوز مدتی سپری نشده که فیلم «13 روز» را در قهرمانسازی از آمریکاییان روانه پرده سینماها میکنند.
یا در شرایط تحریم و جنگ همهجانبه نرم و سخت همه زورگویان دنیا علیه این کشور، بزرگترین پیشرفتهای علمی و نظامی حاصل شده چنانکه حتی زبان دشمنان تاریخی این مردم زبونانه به آن اعتراف کرده و قدرت ایران را فاجعهای مهیب برای خودشان و نوکران منطقهایشان ذکر نمودهاند، اما باز هم این سینما اهمیتی نمیدهد. دلش خوش است که مثلا در فیلمی تکهپرانیهای هزار سال پیش را بلغور کند که مثلا در کلاس درس یک معلم ادبیات وقتی از شاگردانش میپرسد چه کسی فلان کتاب یک مرده فراری از کشورش را خوانده، دانشآموزی با لحن لوس و ننر، جواب دهد که: دشمن!!
البته ناگفته نماند مواردی هم وجود داشته که فیلمسازان متعهد و علاقهمند به کشور و ملت و تاریخش، از آن گنجینه بزرگ ملی و دینی بهره برده و آثاری در نمایش گوشههایی از گنجینه یاد شده جلوی دوربین بردهاند امااین حرکت، روالی مستمر و سیستماتیک نداشته و تنها در حد جرقههایی باقی مانده است.
اگر مثلا ابوالقاسم طالبی همت کرده و پس از گذشت صد سال از قحطی بزرگ تاریخمان از آن بزرگترین هولوکاست تاریخ، با فیلم «یتیم خانه ایران» روایتی بر پرده میآورد یا اگر ابراهیم حاتمیکیا بعد از گذشت 36 سال، حماسه پاوه را در فیلم «چ» به تصویر میکشد و یا اگر محمدحسین مهدویان به قول معروف خود را به خط زده و پس از 33 سال حکایت حاج احمد متوسلیان را در فیلم «ایستاده در غبار» بازخوانی میکند، اینک در فاصله حدود 10 ماه، حماسه 175 غواص شهید (به عنوان یکی از تکاندهندهترین مقاطع دفاع مقدس) در فیلمی به نام «اروند» بر پرده رفته که تا همین جا، جای بسی تقدیر و تشکر و تجلیل دارد.
از این لحاظ و به دلیل این سرعت عمل که حاصل هم فیلمی شریف، آبرومند و تا حد زیادی وفادار به اصل واقعه از کار درآمده، فیلم پوریا آذربایجانی را میتوان اثری قابل قبول و تحسینآمیز به حساب آورد.
خصوصا که فیلم «اروند» به خوبی و با هوشمندی توانسته خود را از سندرم برخی فیلمهای سالهای اخیر دفاع مقدس خلاص گردانده و به اثری ضد دفاع مقدس تبدیل نشود که شخصیتهایش را در گذشته باقی گذارده و بازماندگان آن سالها را افرادی درب و داغان یا کلاش و شارلاتان نشان دهد (مانند فیلم «1359») یا وارثان دفاع مقدس را بازنده یا میراثخوار نمایش دهد (مثل فیلم «بوسیدن روی ماه») و یا اصلا دفاع مقدس را عامل همه بدبختیهای مردم جلوه دهد (همچون فیلم «خرس»).
در فیلم «اروند»، آدمهای امروز و دلبسته سالهای دفاع مقدس و قهرمانان و آرمانهایشان همچنان با آنها زندگی کرده و روزگار میگذرانند. و این نه تنها در مورد یونس موجی و بیمار صدق میکند (که ممکن است به بیماری و خیالاتی بودنش ربط دهند) بلکه دختر فرمانده غواصان (با بازی طناز طباطبایی) هم گویی پدر خود را میبیند و در همان مینیبوسی است که 29 سال قبل، رزمندگان غواص را به محل ماموریتشان میبرده است و پسر یکی دیگر از غواصان شهید هم پس از گذشت این سالها از طریق تلفن همراه یونس که به آن زمان رفته، با پدرش حرف میزند.
از این جهت، فیلم «اروند» به برخی آثار رسول ملاقلیپور مانند «سفر به چزابه» و «هیوا» و سریالی که فیلم «نجاتیافتگان» حاصلش شده بود، راه میبرد و آذربایجانی با حقشناسی در تیتراژ فیلم، به نام ملاقلیپور اشاره نموده و فیلم را به او تقدیم میکند.
وجود مداوم آهنگساز که اساسا در آن روزگار همراهش نبوده و اینک در کنارش حضور دارد، خود نشانه دیگری از عدم خواب و خیال صحنههای یاد شده است. آنچه در فیلم «اروند» هم در صحنه همراهی دختر فرمانده غواصان با یونس با شکل و شمایل امروزی درکنار دوستان رزمنده دیروزی و مکالمه کوتاه یکی دیگر از رزمندگان دیروز از طریق گوشی همراه یونس (که آن را باگوشی بیسیم اشتباه میگیرد) در زمان حال با پسرش، مورد تاکید قرار میگیرد. حاجی که همراه یونس و دیگر اعضای گروه تفحص برای یافتن مکان دفن شهدای غواص آمده، با یک تلفن همراه دیگر در جستجوی یونس است که با تلفن همراه او غیبش زده ولی تلفن همراه حاجی که در جیب کت یونس جا مانده و کت در دست یکی از همان شهدای غواص است مدام زنگ میخورد و رزمنده غواص نمیداند این صدای زنگ از کجاست و اصلا این دستگاه کوچک (که در واقع از آینده) زنگ میزند، چیست؟
در فیلم «سفر به چزابه» نیز رزمندهای که سالهاست شهید شده اینک در کنار فیلمساز امروز/ همرزم دیروزش، از طریق تلفن همراه او با دخترش که اینک 10 سال بزرگتر از زمان شهادتش است، مکالمه میکند. در حالی که نه دخترش او را میشناسد چراکه پدر 10 سال پیش شهید شده و نه او دخترش را به جا میآورد که 10 سال بزرگتر شده است. در آخر حتی رزمندگان شهید از عکس یادگاری با فیلمساز و آهنگساز امروز محو میشوند.
در فیلم «هیوا» ماجرا پیچیدهتر است و حمید (رزمنده شهید) و همسرش که در پی یافتن مکان دفن پیکر اوست، همزمان از گذشته و حال به یکدیگر نزدیک میشوند تا در آخر به هم میرسند.
در فیلم «اروند» ، پوریا آذربایجانی حتی از خاطرات رسول ملاقلیپور نیز بهره گرفته است. صحنهای که رزمنده غواص پس از اینکه با دوربین عکاسیاش از رفقای رزمنده خود عکسهای یادگاری گرفته، در دوربینش را باز کرده و معلوم میشود که دوربین او اصلا فیلم نداشته، در اصل برگرفته شده از یکی از خاطرات ملاقلیپور است که در یکی از شبهای خاطره حوزه هنری نقل کرد و البته حکایت ملاقلیپور بسیار طنزآمیز و شیرینتر از روایت تراژیک آذربایجانی در فیلم «اروند» بود چنانکه پس از آن نقل رسول در «شب خاطره»، همه حضار به اتفاق خودش میخندیدند.
اما در کلیت، فیلم «اروند» علیرغم سرعت در ساخت، تکنیک و ساختار سینمایی قابل قبولی هم دارد، از ریتم مناسبی برخوردار است و مانند آثار موسوم به فیلمهای روانشناختی، تماشاگر را خسته نمیکند. گذرهای مداوم گذشته و حال به یکدیگر و تلاش برای درک زمانی هر سکانس، پازل جذابی است که میتواند مخاطب را با پتانسیل خوب تا به آخر نگاه دارد. صحنههای زیر آب و تیراندازی در آن و نمایش رد گلولهها زیر آب و سپس، بیرون آمدن غواصان در فضایی که از زمین و آسمان، گلوله میبارد اگرچه به قوت صحنه مشابه در فیلم «نجات سرباز رایان» نیست (و قرار هم نیست که باشد) اما به هرحال پذیرفتنی است و مثل برخی دیگر از آثار مدعی، کاریکاتوری و سادهلوحانه از کار درنیامده است.
پیوند این صحنه با نماهای هوایی در سکانسهای بعد و رسیدن به زمان و مکان زنده به گور کردن رزمندگان غواص که از لابلای خاطرات شخصیتهای امروز و تلاش آنها برای یافتن محل دفن شهدای غواص میگذرد، محمل مناسبی به نظر میرسد برای تکمیل پازلی که از ابتدا در فیلم «اروند» شکل گرفته و پیش رفته است.
به جرات میتوان گفت که سکانس دفن رزمندگان غواص (به طور مجزا) در فیلم «اروند» تکاندهندهتر از سکانسی مشابه از فیلم «کاتین» (آندری وایدا) از کار در آمده که روسها در جنگ دوم جهانی، هزاران اسیر لهستانی را به قتل رسانده و در گوری دستهجمعی در جنگلهای کاتین دفن میکنند. فقط در فیلم «کاتین» مونتاژ موازی سکانسهای اسارت افسران و سربازان لهستانی با صحنههای تلاش خانوادههایشان برای ارتباط با آنها، صحنه فوق را تراژیکتر از کار درآورده است.
اما روشن نیست چرا پوریا آذربایجانی، ماموریت رزمندگان غواص را در طول یک عملیات بزرگتر همچون کربلای 4 تصویر نکرده تا آن ماموریت، عملیاتی مستقل و بیهدف به نظر نیاید. در نتیجه برای مخاطب بیاطلاع از ماجرای اصلی شهدای غواص این سوال باقی خواهد ماند که اساسا چرا آنها به آب زده و در یک شرایط بسیار سخت به اسارت درآمده و سپس زنده به گور شدند؟ نیازی به شرح مفصل نبود، اشاره به ضرورت ماموریت غواصان در دل عملیاتی مهم و عظیم کفایت میکرد. چرا از لو رفتن عملیات سخنی نیست تا معلوم شود که رزمندگان غواص بیگدار به آب نزده و عملیات آنها براساس یک طرح و نقشه دقیق و درستی بوده که به دلائل مختلف لو رفته بوده است.
اینها سوالات و کمبودهایی است که احتمالا در ذهن مخاطب باقی مانده و جای پاسخ آنها در فیلمنامه خالی است. ابهاماتی که رفع آنها میتوانست فیلم «اروند» را پرقدرتر و ماندگارتر نماید. اما به هرحال همین که پوریا آذربایجانی جسارتی به خرج داده و در میانه این سینمای بیهویت فروشنده و 50 کیلو آلبالو و سالوادور و ... به قهرمانان این مردم میپردازد و ادای دین میکند، دستش درد نکند و خداوند یاریش کند که در قدمهای بعدی همچنان در این مسیر پایدار و استوار بماند و هضم جریان مسلط شبه روشنفکری این سینما نشود.
* کیهان
ارسال نظر