همانطور که پیشتر و در مطلبی که با عنوان آنچه که درباره نفوذ نمی دانیم بیان گردید؛ مشخص شد که نفوذ، رخنه و رسوخ برحسب نیروی مؤثره می توانند رحمانی و یا شیطانی باشد و در نهایت موجبات خسران یا رستگاری فرد و در نهایت جامعه را رقم زنند و این جهت است که همواره مشاهده می شود که این سه مفهوم در ابعاد گوناگونی ظاهر شده و جنبه های مختلفی از زندگی فرد و یا یک گروه و در ابعاد کلان خود، یک اجتماعی را متحول می سازد و طیف گسترده ای از رفتار، گفتار، پوشش و تغذیه گرفته تا تفریح، تحصیل و ... ایشان را دستخوش تغییر قرار داده و در نهایت آن را یا به مرتبه تعالی رسانده و الهی می سازد و یا پست و حقیر نموده و شیطانی می گرداند.
در واقع فرایند نفوذ آنگاه که از سوی نیروهای شیطانی مدیریت شده و نفس امّاره را مورد هدف قرار داده است، با ورود به گستره تفکر یا احساس فرد، همچون موری در تاریکی به تغییر تدریجی باورهای آدمی مبادرت ورزیده و به تغییر و تحول در خلقیات، گرایش ها، اعمال و سکنات وی می پردازد که این همه را می توان در تعبیری کلی به تغییر سبک زندگی ترجمه و تفسیر نمود.
البته باید توجه داشت که تقریبا عموم کارکردهای نفوذ فردی، در موضوع جامعه نیز قابل بررسی و اندازه گیری می باشد؛ با این تفاوت که در نفوذ اجتماعی، این بار قلب و مغز جامعه که همان ساختارهای حاکمیتی و افکار عمومی هستند مورد هدف رحمانی و یا شیطانی واقع شده و این نفوذ در ابعاد کلان خود، سبک زندگی تمدنی آن جامعه را متحول می سازد. |
بر این اساس نفوذ صرف نظر از آنکه در دو حالت کلی خود، یعنی حالت فردی و یا حالت جریانی و شبکه ای قابل تفکیک و ارزیابی است؛ از منظر شکلی نیز بر انواع گوناگونی قابل تقسیم و تفکیک بوده و اشکال مختلفی را مبتنی بر حوزه و دامنه اثر خود شامل می شود و به انواعی چون نفوذ سیاسی، نفوذ امنیتی، نفوذ اقتصادی، نفوذ فرهنگی، نفوذ علمی، نفوذ هنری، نفوذ ورزشی، نفوذ مطبوعاتی، نفوذ رسانه ای، نفوذ توریستی و ... تقسیم می گردد.
بنابراین گاه نفوذ فردی است و در قالب ورود یک مربی ورزشی، یک استاد دانشگاه، یک مبلغ دینی، یک توریست، یک کارمند اداری، یک مسئول دولتی، یک تاجر، یک موزیسین، یک خبرنگار و ... رقم می خورد و گاه به صورت شبکه ای منسجم و پیچیده ظاهر شده و در ارکان مختلف جامعه بویژه مراکز تصمیم سازی و تصمیم گیری رخنه می کند، در این حالت عموما نفوذ به یک حوزه محدود نشده و سایر حوزه ها را نیز تحت تأثیر قرار می دهد، برای نمونه موفقیت یک شبکه نفوذ اقتصادی بدون ارتباط گیری با افرادی در سایر بخش های سیاسی، رسانه ای، فرهنگی و ... امکان پذیر نیست.
الان هم شروع کردهاند و برنامهریزی کردهاند برای نفوذ؛ انواع و اقسام طُرق را؛ من محاسبه می کردم با خودم، دیدم شاید حدود ده راه مهم را؛ برای نفوذ در کشور پیدا کردهاند و دارند عمل می کنند؛ همین حالا دارند عمل می کنند. یکیاش راه علمی است؛ از طریق ارتباط با دانشگاهها، ارتباط با دانشمندان، ارتباط با استاد، ارتباط با دانشجو؛ کنفرانسهای به ظاهر علمی ولی در باطن برای نفوذ؛ افراد امنیّتی را اینجا می فرستند؛ این یکی از راهها است. یکی از راهها، راههای فرهنگی و هنری است. مأمور مستقیم دستگاههای امنیّتی را بهعنوان یک فرد صاحب هنر برای، فرض کنید، جشنوارهی موسیقی معیّن می کنند که بفرستند؛ که البتّه خوشبختانه وزارت اطّلاعات فهمید، زودتر جلویش را گرفت. یعنی بهعنوان حضور در یک جشنوارهی هنری؛ مثلاً جشنوارهی موسیقی؛ کسی را انتخاب می کنند که این آدم، صددرصد سیاسی و امنیّتی است؛ بهعنوان فرد هنری اینجا می فرستند. خب، برای چه می فرستند؟ نفوذ اقتصادی یکی از راههای دیگر است. انواع و اقسام گوناگون، راههای نفوذ دارند؛ ما بایستی مراقب باشیم، باید مواظب باشیم. (امام خامنه ای در دیدار رییس و اعضای مجلس خبرگان رهبری - ۱۳۹۴/۱۲/۲۰) |
با این همه اگر پرسیده شود که چرا می بایست نفوذ فرهنگ را بر سایر اقسام نفوذ سیاسی، اقتصادی، امنیتی و ... اولویت داد و اساسا در شرایط کنونی که به واسطه ی عدم تدبیر صورت گرفته اقتصاد کشور در رکود وصف ناشدنی به سر برده و غرور ملی جامعه در ذیل سایه ی معاهدات معلوم الحالی همچون برجام و یا معاهده پاریس ۲۰۱۵ و ... جریحه دار شده است و توان اقتصادی کشور فروکاست پیدا نموده؛ چه لزومی دارد که با تمرکز بر امر فرهنگ، به موضوع نفوذ فرهنگی پرداخته شود؛ باید عرض گردد که بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است، اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می دهد. (امام خمینی؛ صحیفه نور، جلد ۱۵، صفحه ۱۶۰)
فرهنگ اساس ملت است، اساس ملیت یک ملت است. (امام خمینی؛ صحیفه نور، جلد ۶، صفحه ۴۰) و از این جهت است که فرهنگ را می بایست به عنوان یکی از پیچیده ترین و کلیدی ترین مفاهیمی دانست که هر دولت و نظام سیاسی موظف به پاسداشت و حفاظت از آن است؛ بقا و فنای تمدن ها و جوامع مختلف بشری گرچه به قدرت نظامی و توان دفاعی آنها وابسته است، اما در واقع غنای فرهنگی است که تداوم یک تمدن را در طول تاریخ تضمین می کند. چه بسیار جوامعی که ساختار سیاسی و نظامی آنها در مقابل هجوم دشمنان از هم پاشید، اما در گذر زمان با تکیه بر ظرفیت ها و مولفه های برجسته فرهنگ خویش توانستند مجدداً سر بلند کرده و به بازسازی و ساماندهی نظام سیاسی خویش بپردازند.
فرهنگ مایهی اصلی هویت ملت هاست؛ فرهنگ یک ملت است که می تواند آن ملت را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فناور، نوآور و دارای آبروی جهانی کند. اگر فرهنگ در کشوری دچار انحطاط شد و یک کشور هویت فرهنگی خودش را از دست داد، حتی پیشرفت هایی که دیگران به آن کشور تزریق کنند، نخواهد توانست آن کشور را از جایگاه شایستهیی در مجموعهی بشریت برخوردار کند و منافع آن ملت را حفظ کند. (امام خامنه ای در دیدار از سازمان صدا و سیما - ۱۳۸۳/۰۲/۲۸) |
پس باید توجه داشت که فرهنگ در جامعهسازی اسلامی، به نسبت سایر ارکان پنج گانه ی قدرت، یعنی مسایل سیاسی، امنیتی و نظامی، اجتماعی و اقتصادی از اولویتی ویژه برخودار می باشد و این موضوع حتی در سایر گونه های و انواع متداول جامعه سازی در غرب و شرق نیز موضوعیت داشته و تقدم آن در فرایند ملت سازی نیز موضوعی غیر قابل انکار می باشد؛ زیرا فرهنگ ... بزرگترین موسسه ای است که ملت را یا به تباهی می کشد و یا به اوج عظمت و قدرت می کشد. (امام خمینی؛ صحیفه نور، جلد ۶، صفحه ۲۵۲)
از همین جهت است که عموم دشمنان در نظامات مختلف سیاسی و بالاخص دشمنان نظام اسلامی، در تقابل خویش، نخست مقابله و مخاصمه ی فرهنگی را در دستور کار خود قرار داده اند؛ پس تردیدی نیست که جهان خواران، برای به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم کشیدن مستضعفان جهان راهی بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب کشورهای ضعیف ندارند. (امام خمینی؛ صحیفه نور، جلد ۱۵، صفحه ۲۶۷) و این همه در حالی است که متاسفانه بسیاری از مسئولان جمهوری اسلامی در بیش از سه دهه گذشته، در جهت عکس منویات نایب امام معصوم سلام الله علیه، اقتصاد و سیاست را به عنوان اولویت اول جامعهسازی اسلامی فرض نموده و فعالیت های خود را حول سازندگی و ایجاد فضای رفرم جامعه و ... تعریف نموده اند و بعضا از استقلال فرهنگی فاصله گرفته و یا خود را بیچاره از هضم در جامعه ی جهانی دانسته اند و ...
بر این اساس در میان انواع نفوذ، نفوذ فرهنگی (Cultural Infiltration) بیش از سایرین خطرناک بوده و ابعاد پیچیده تری را شامل می شود. در واقع از آنجا که غلبه فرهنگی (Cultural Dominance)، غلبه ی اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نظامی را به همراه دارد، قدرت های استعماری برنده ترین حربه خویش برای به زیر سلطه کشاندن سرزمین های دیگر را استعمار فرهنگی (Cultural Colonialism) قرار دادند، این در حالی است که جوامع مختلف همواره در طول تاریخ با یکدیگر تعامل و ارتباطات فرهنگی (Cultural Relations) دو طرفه داشته اند. به عبارت بهتر هر ملتی می تواند فرهنگ خود را با درس گرفتن از فرهنگ های دیگر و دریافت وجوه ممتاز آنها، ارتقاء بخشیده و تکمیل نماید، همچنان که نمونه های تاریخی متعددی از تعاملات فرهنگی کشورهای گوناگون با یکدیگر وجود دارد. اما در قرون اخیر آنچه در عمل اتفاق افتاده، خلاف این امر و تهاجمی یک طرفه بود که ریشه آن در اصالت دادن به قدرت نهفته است.
در این میان نکته حائز اهمیت این است که اساسا نفوذ فرهنگی بستر پیاده سازی و سازوکار موفقیت تهاجم فرهنگی را فراهم می سازد و این در حالی است که تهاجم فرهنگی (Cultural Invasion) عبارت است از اینکه یک مجموعه ی سیاسی یا اقتصادی برای نیل به مقاصد عمدتا مادی خود به بنیان های فرهنگی یک گروه انسانی دیگر هجوم برده و با زور و به قصد جایگزین سازی با مؤلفه های بومی، عناصری را وارد فرهنگ کشور هدف نماید. نمود این تهاجم ابتدا در ظواهر فرهنگ از قبیل تئاتر، سینما، معماری، ادبیات و گفتار، پوشش، فعالیت های رسانه ای، روابط اجتماعی، الگوی مصرف و صدها عنوان دیگر بروز نموده و پس از آن در اندیشه و باورهای افراد جامعه ظهور خواهد کرد.
با وقوع رنسانس و رشد پیشرفت های صنعتی در کنار طرح اندیشه های جدید توسط فیلسوفان و روشنفکران، اروپاییان برتری طلبی (Supremacy) بر ملت های دیگر را در پیش گرفتند. به این ترتیب اصالت دادن به قدرت در کنار رواج سوداگری (Mercantilism) سبب شد تا سلطه طلبی (Domination) به عنوان یکی از عناصر جدی و اساسی فرهنگ نوین انسان اروپایی موضوعیت پیدا کند. در نتیجه ی میل به سلطه طلبی، انسان اروپایی از یک طرف می خواست هرجا که موقعیت جغرافیایی حساس، منابع طبیعی، قدرت، ثروت و امکانات وجود دارد، بر آنها مسلط باشد؛ و از طرف دیگر به هر سرزمینی وارد شد با توسل به زور و اجبار، فرهنگ خود را بر مردم بومی آن سرزمین تحمیل نمود. در این فرهنگ، تعامل با فرهنگ های دیگر جایگاهی نداشته و فرهنگ های دیگر باید عناصر و مؤلفه های آن را بدون هیچگونه مقاومتی بپذیرند.
به این ترتیب دیری نپایید که کشورهای غربی که به مواهب سلطه فرهنگی (Cultural Dominance) پی برده بودند، به تئوریزه کردن راه های ایجاد این سلطه روی آوردند، به ویژه آنکه شرایط به وجود آمده در نیمه نخست قرن بیستم لزوم استفاده از قدرت فرهنگی در کنار قدرت نظامی و سیاسی را تشدید کرده بود. پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده برای مقابله با کمونیسم نیاز داشت تا بر اساس دکترین ترومن در سرزمین های دیگر حضور داشته و خدمات فکری و فرهنگی ارایه دهد. به این ترتیب در دهه ۱۹۴۰ میلادی در مؤسسه خدمات خارجی وزارت امورخارجه ایالات متحده آمریکا، تربیت نیروهایی برای اعزام به کشورهای دیگر آغاز شد و این امر پایه شکل گیری رشته ارتباطات میان فرهنگی (Intercultural Communication) بود؛ رشته ای که پیش از آنکه در دانشگاه رشد کند، به علت لزوم شناخت فرهنگ های دیگر به منظور استفاده از آن در تعیین سرنوشت جنگ ها، توسعه روابط آموزشی، ارسال کمک های فرهنگی، موفقیت در دیپلماسی، تسلط بر بازار جهانی و تسهیل بازاریابی و مواردی از این دست، در حوزه سیاست مورد توجه و استفاده قرار گرفت.
امروز در دنیا لازمه این طلب استکباری؛ که واقعاً جای کلمه استکبار همین جاست؛ این شده است که حرکت تند پُرشتابی برای تسخیر زمینههای متعدّد؛ که عمدهاش سه زمینه است: اقتصاد، سیاست و فرهنگ؛ از بالا آغاز شود؛ مثل سیل بنیانکنی که به سمت دامنه میآید. این سیل سرازیر شده؛ مربوط به امسال و پارسال هم نیست. منتها بر حسب شرایط گوناگون عالم تشدید می شود. بعضی معتقدند در مقابل این سیل چارهای جز تسلیم نیست! امروز انسان این را مشاهده می کند. بعضی ها در سطح کشورهای در حال توسعه یا به تعبیر دیگر جهان سوم؛ کشورهایی که در قلّه قرار ندارند، در دامنههای پایین قرار دارند؛ صریحاً می گویند چارهای نیست، باید غرق و هضم و همشکل شد. بعضی ها هم صریحاً این را نمی گویند، اما عملاً این طور رفتار می کنند. آیا واقعاً واقعیت همین طور است؟ یعنی امروز در مقابل سیلی که برای قبضه کردن همه منابع و تلاش های اقتصادی عالم از یک نقطه خاص شروع شده است، هیچ مقاومتی نمی شود کرد؟ آیا در مقابل سیلی که سرازیر شده و همّتش این است که هویّت سیاسی کشورها را به یک هویّت جمعی؛ که در رأس آن، مراکز اقتدار بینالمللی هستند؛ تبدیل کند، واقعا نمی شود مقاومت کرد؟ آیا باید در هاضمه افزونطلب و قناعتناپذیر فرهنگ سلطهگر هضم شد؟ آیا واقعاً سرنوشت بشریت این است؟ بعضی اینطور تصور می کنند. (امام خامنه ای در دیدار نمایندگان مجلس - ۱۳۸۱/۰۳/۰۷) |
ارسال نظر