نخستین علایم و نشانه های نفوذ فرهنگی غرب در تمدن ایران اسلامی و به تبع آن تحول در سبک زندگی عمومی جامعه، به عهد قاجاریه باز می گردد؛ دورانی که طی آن آینده سازان جوان جامعه، به عنوان محصلین ایرانی برای تحصیل به اروپا فرستاده شدند و به عنوان نخبگان ایران زمین، مبهوت و سرگشته از مدرنیته ی غرب، نخستین چیزی که از اروپاییان آموختند و در سفرهای خود به فرنگ، برای جامعه ی ایران به سوغات آوردند، عادات؛ رفتار و نحوه معاشرت و به طور کل سبک زندگی انسان غربی بود.
اغلب این نخبگان، پس از اتمام دوره ی تحصیل و طی مراجعت خود به ایران، در دو چیز اشتراک پیدا می کردند: نخست، استخفاف ملت و دیگری تخطئه ی دین و مبانی شریعت اسلامی. |
حضور مجدد محصلین فرنگ برگشته در جامعه ایران آن دوران، سبب پیدایش طبقه ای با عنوان روشنفکران گردید؛ طبقه ای که با علایق ویژه ی خود به جوامع غربی و بیان رسمی خویش مبنی بر آرزوی تحقق این علایق بر پیکره ی عمومی جامعه اسلامی ایران؛ تحت عنوان روشنفکران غرب زده، مورد شناسایی قرار گرفته و البته از این توصیف نیز شادمان می شدند.
از این جهت است که می توان روشنفکران غرب زده را سربازان ابتدایی و پیشگامان اولیه ی نفوذ فرهنگی غرب، بر پیکره ی جامعه ی اسلامی ایران معرفی نمود؛ جماعتی که از یک سو با تضعیف خودباوری و از سوی دیگر با حرکت در مسیر منافع استعمار، اقدامات موثری را جهت نفوذ بی دغدغه ی فرهنگی غرب، مبذول داشته و در این میان قطعا نقش اصلی و سازنده ی ایشان در تغییر مسیر عدالت خواهی ملت مسلمان ایران به باغ سفارت انگلیس و در نهایت تولد موجود مجهول الهویه ای با عنوان مشروطه، آن هم به فرموده ی همسر سفیر کبیر بریتانیا در ایران را، می توان به عنوان نخستین حضور موثر و رسمی این طبقه ی متنفذ غرب گرا، معرفی نمود.
حضور جریان ساز روشنفکران غرب زده در پس تحقق مشروطه و تغییر مسیر جنبش مردم ایران، به عنوان یک جنبش ضداستبدادی و توفیقات ایشان در مصادره ی نهضت عدالت خواهی ملت مسلمان ایران و حذف رهبران نهضت و بدار آویختن شخصیت های اصلی جنبش، همچون شهید آیت الله شیخ فضل الله نوری و ...؛ در نهایت به حذف حاکمیت قاجاریه و حضور فردی دست نشانده و کاملا وابسته به استعمار، بر عرصه ی پادشاهی ایران انجامید و این در حالی بود که گرچه از مدت ها قبل نفوذ عناصر نشان دار غربی، در پوشش مبلغان تبشیری، مستشرقان، مستشاران، تجار و ... در ایران صورت پذیرفته بود؛ اما با این وجود، عموم ساختارهای رسمی حکومتی در قبضه ی استعمارگران قرار نداشت.
بر این اساس اقدامات وسیع و گسترده ی روشنفکران غرب زده در تغییر حاکمیت ایران، از قاجاریه به پهلوی و تمرکز بر پادشاهی رضاخان، به عنوان فردی بی اصل و نسب و فاقد هر گونه شرافت شخصیتی، سبب شد تا برای نخستین بار دولتی کاملا غرب گرا و دست نشانده ی استعمار انگلیس، در قالب نظام دیکتاتوری، بر ایران اسلامی حاکمیت پیدا کرده و روی کار بیاید؛ نظامی که نه تنها نفوذ غرب در تمدن ایران را امری پلید نمی انگاشت؛ بلکه اسباب و زمینه های لازم نفوذ فرهنگی غرب در جامعه ی اسلامی ایران را پدید آورده و اصول مدرنیته را به عنوان باور خود پذیرفته و همت اصلی خویش را بر تغییر سبک زندگی مردم مسلمان ایران، به سبک زندگی غربی، معطوف نموده بود.
از این جهت شاید بتوان مهمترین آثار و نتایج نفوذ فرهنگی صورت گرفته در دوران حاکمیت پهلوی را ایجاد وابستگی در تمام حوزه های نظامی، صنعتی، فرهنگی و حتی کشاورزی و بالاتر از آن، یعنی وابستگی فکری؛ سرکوب و تحقیر هویت، فرهنگ، عزت و غرور ملی و تزریق و نهادینه سازی فرهنگ ما نمی توانیم در ذهن انسان ایرانی دانست؛ فرهنگی که از کودک تا پیر جامعه را تحت تاثیر خود قرار داد و فرصت سوزی پنجاه ساله ی حاکمیت پهلوی اول و دوم و به تبع آن جلوگیری از پیشرفت کشور و صد سال عقب بردن ایران را موجب گردید.
بر این اساس مهمترین آثار و نتایج نفوذ فرهنگی غرب و اصلی ترین ثمره ی نهادینه سازی فرهنگ ما نمی توانیم در ذهن انسان ایرانی، میدان دادن به روشنفکران، مسئولان، هنرمندان و عناصر غرب گرای خودباخته و ضعیف النفس و ایجاد مانع در راه ظهور و بروز استعدادهای بومی و دامن زدن به رکود و خمیدگی جامعه و به تبع آن تباهی اخلاق و فرهنگ جامعه در حوزه های مختلف اجتماعی بود.
همچنین تزریق ناامیدی و یأس از آینده و روی کارآمدن افراد فاسق، فاجر، وابسته، نوکرمآب و در عین حال بی اعتناء به مصالح ملی و دخالت مستقیم استعمار غرب و شرق، در امور داخلی کشور، اعم از امور سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی و ... و در کنار آن، جلوگیری از اعتراضات مردمی به وسیله حکومت دیکتاتوری خشن، وابسته و ضد دین؛ جلوگیری از اثرگذاری ایران در معادلات منطقه ای و جهانی و به طور کل، ایجاد یک جامعه مصرفی ناتوان از تولید و ... را می توان اصلی ترین ثمرات نفوذ شناسنامه دار و با هویت غرب در عصر پهلوی دانست؛ حضوری که با حمایت های مستقیم حاکمیت همراه بوده و در نهایت به راه اندازی کانون بانوان، تأسیس سازمان پیشاهنگی، ایجاد سازمان پرورش افکار، تأسیس مؤسسه وعظ و خطابه، ایجاد بنیاد های متعدد فرهنگی و همچنین مراکز و مؤسسات فرهنگی و هنری بسیاری، نظیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سازمان ملی فولکلور ایران، انجمن ملی روابط فرهنگی، بنیاد فرهنگ ایران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، انجمن شاهنشاهی فلسفه و .. انجامید.
بر این اساس از جمله اقدامات رسمی حاکمیت پهلوی اول و دوم، در جهت استحاله فرهنگی جامعه ی اسلامی ایران، می توان به فراهم سازی زمینه ی نفوذ و یا به تعبیر دقیق تر، زمینه سازی حضور فرهنگی غرب در سیستم آموزشی کشور، عقب نگهداشتن جامعه دانشگاهی کشور نسبت به ماهیت گفتمان ما می توانیم و عدم رسیدگی به نارسائی های آن و استفاده از اساتید خارجی و یا به کارگیری اساتید ایرانی کاملا وابسته، تأسیس مدارس رسمی و نشان دار امریکایی، فرانسوی، انگلیسی و ... در شهرهای مختلف کشور، تدوین کتب درسی بر اساس ارزش های فرهنگی غیر اسلامی و ایرانی، تمرکز بر آموزش زبان های بیگانه و ترجمه و دور کردن مدارس و دانشگاه ها از مبانی اسلامی و همچنین ارزش های اصیل تمدنی و ... ، موضوعاتی بود که در قاعده تهاجم و نفوذ فرهنگی غرب در جامعه ی اسلامی ایران دنبال شد؛ موضوعاتی ویژه و اساسی که قطعا بدون همراهی و دخالت مستقیم حکومت پهلوی، پیاده سازی آنها امکان پذیر نبود.
اما قطعا در این میان و بویژه در عصر پهلوی دوم، همواره رسانه ها بهترین جولانگاه نفوذ غرب گرایان و فتوحات ایشان در حوزه فرهنگ بوده و مهمترین نقش را در استعمار فکری جامعه و فراهم سازی وابستگی همه جانبه ی فرهنگی ایران، برعهده داشتند.
به عبارتی دیگر محمدرضا پهلوی به عنوان فردی که بخش قابل توجهی از دوران نوجوانی و جوانی خود را در غرب تحصیل نموده بود، برخلاف پدر قزاق و بی سوادش، نه تنها همچون پدر خود از زور و فشار رسمی حکومتی برای اشاعه ی فرهنگ و جایگزینی سبک زندگی غربی بر جامعه ی اسلامی ایران استفاده نکرد، بلکه به سبب مشورت های صورت گفته با مستشاران غربی و بالاخص آمریکایی، شیوه نرم و استفاده از رسانه ها را در طول مدت حاکمیت خویش، به مدت ربع قرن دنبال نمود.
پس اگر چه عصر پهلوی دوم، با گسترش شتابان رسانه های سنتی در قالب مجلات و کتب داخلی و خارجی و ... همراه بود و حجم عظیمی از این رسانه های سنتی، به صورت های گوناگون ضمن آنکه مروج فحشاء بودند، نوعی از وابستگی فرهنگی را به ذهن مخاطبانشان گسیل می داشتند؛ اما با این همه در این دوران بود که به سرعت رسانه های مُدرن موضوعیت ویژه پیدا نمود و از عمومیت گسترده ای در جامعه ایران برخوردار شد.
این گونه بود که با پایان دوران پهلوی اول در ۳ شهریور ۱۳۲۰ هجری شمسی و برکناری رسمی رضا شاه پهلوی توسط دولت فخیمه انگلیس و جلب رضایت آمریکا و شوروی و انگلیس مبنی بر ادامه ی حضور خاندان پهلوی در مقام سلطنت و رسمیت بخشیدن به پادشاهی محمدرضا شاه در ۲۵ شهریور همان سال؛ استفاده ی حداکثری از قدرت رسانه ها، بالاخص رسانه های نوین، به اولویت اصلی حکومت در حذف باورهای ملی و اسلامی و ترویج سبک زندگی غربی در عمق وجودی جامعه ایران مبدل گردید و به این منظور نخستین فرستنده ی رادیویی ایران که با عنوان رادیو تهران در اردیبهشت ماه ۱۳۱۹ هجری شمسی در تهران آغار به کار نموده بود و تنها هشت ساعت در روز برنامه پخش می کرد؛ به سرعت متحول گردید و در سال ۱۳۲۴ هجری شمسی، با افزودن بخش ها و استمرار فعالیت در ایام تعطیل و ... در نهایت به رادیو ایران تغییر نام داد و این در حالی بود که نخستین فرستنده ی تلویزیون ایران نیز با مدیریت مستقیم یهودی و بهایی سرشانی همچون حبیبالله ثابت پاسال در ساعت ۵ بعد از ظهر جمعه ۱۱ مهرماه سال ۱۳۳۷ هجری شمسی، نخستین برنامه ی رسمی خود را با پخش پیام محمدرضا شاه، از کاخ سلطنتی و همچنین پخش فیلم سفر شاه به ژاپن و ... آغاز نمود و تحولی چشمگیر در عرصه ی بکارگیری هدفمند رسانه های مُدرن آن روزگار را در ایران اسلامی، موضوعیت بخشید.
دیدار ریچارد نیکسون (Richard Nixon) سی و هفتمین رییس جمهور ایالات متحده با حبیبالله ثابت پاسال، بنیان گذار تلویزیون ایران |
البته حضور سینما به عنوان یک رسانه ی مُدرن در آن سال ها، اگر چه به دوران پیش از حاکمیت پهلوی دوم باز می گردد؛ اما باید توجه داشت که این حضور در سال های بعد از ۱۳۲۲ هجری شمسی، از گستردگی چشمگیری برخوردار شد و فعالیتهای فیلمسازی به دلیل توجه ویژه حکومت و تزریق منابع مالی و تأسیس چند شرکت سینمایی توسط تعدادی سرمایهگذار و ...؛ اسباب عمومی تر شدن سینما در میان جامعه ایران را فراهم نمود و در این مقطع به صورتی ویژه گسترش یافت و این در حالی بود که ماهیت شکل گیری صنعت سینمای ایران، به نوعی همراه با نفوذ فرهنگی و به عنوان عامل تسهیل کننده ی سبک زندگی غربی و تعویض و جایگزینی مبانی ارزشی این سبک زندگی، با سبک زندگی سنتی انسان مسلمان ایرانی، از کارنامه ای نسبتا موفق برخوردار بود.
از این منظر، صنعت سینمای ایران در سال های پیش از ۱۷ دی ۱۳۱۴ هجری شمسی و تشدید رفتارهای دیکتاتوری حاکمیت دست نشانده پهلوی، که همراه با اعمال اجباری قوانین کشف حجاب رضاخانی و ...بود؛ کارکرد ویژه ای بر عهده داشت و جامعه اسلامی ایران را به منظور بروز و پذیرش نوع پوشش انسان غربی، به عنوان یکی از اصلی ترین مظاهر سبک زندگی غربی آماده می نمود و از این جهت در اوایل دهه ۱۳۱۰ هجری شمسی، سینما مورد هجوم فیلم های آمریکایی قرار داشت و این هجوم گسترده به نحوی بود که در شرایط محرومیت اقتصادی آن روزگار ایران، هر سه یا چهار روز، فیلم ها بر پرده ی سینما ها عوض می شدند و همین امر سبب شد تا صنعت سینمای کشور، مبتنی بر سینما داری و به تبع آن گیشه پذیری شکل گرفته و از مختصات و شمایلی کاملا وارداتی و صرفا تقلیدی برخوردار گردد و مبتنی بر همین بُن مایه های وارداتی، میخوارگی، عیاشی و حضور هوس آلود زن به عنوان اجزای اساسی فیلم ایرانی معرفی شده و ساختار و ساختمان اصلی فیلم فارسی را تشکیل داده و به مولفه های اصلی صنعت سینمای ایران مبدل گردد.
نفوذ فرهنگی غرب در عصر پهلوی دوم، با استفاده از ابزار رسانه های مُدرن، با هدف گسترش سبک زندگی غربی در جامعه ی اسلامی ایران و با ظهور مجلات و روزنامه های زرد، الگوبرداری از لباس، آرایش، رفتار و گفتار شخصیت های ظاهرا روشنفکر جامعه، تا به آنجا شدت و گسترش پیدا نمود که به ندرت واقعیات و یا مسائل اساسی جامعه در عموم رسانه های داخلی انعکاس پیدا می کرد و در مقابل زرق و برق زندگی غربی، با تمرکز بر سبک زندگی آمریکایی (American Lifestyle)، مخاطب ایرانی خود را مسخ می نمود.
در این دوران است که حکومت به جدّ بر جهت گیری های رسانه های مُدرن، بالاخص بکارگیری هوشمندانه از رادیو و تلویزیون ملی ایران و همچنین صنعت سینمای ایران سیطره داشت و با اعمال سانسور سرکوبگرانه، پیرامون موضوعات مغایر با خط مشی رسمی حاکمیت و ارزش های سبک زندگی آمریکایی، که به نوعی ویژه ای با قرائت روشنفکران غرب زده، تحت عنوان سبک زندگی آریامهری در جامعه ترویج می گردید و در عین حال به تمسخر تمامی ارزش های ملی و اسلامی و همچنین هجو و تمسخر شخصیت های مذهبی و سنتی جامعه، تحت پوشش ارتجاع، اقدام می نمود و به تصویرسازی مورد قبول نظام سلطه در تزریق روحیه ی ما نمی توانیم بر عمق وجودی جامعه همت گماشته و به حقنه ی سبک زندگی آمریکایی و تصویر سازی از این گونه ی زندگی مُدرن، به عنوان تنها مسیر رهایی و خوشوقتی انسان بدبخت و بیچاره ی مسلمان ایرانی، تمرکز می نمود.
از این جهت است که در عصر پهلوی و بالاخص دوران حاکمیت پهلوی دوم، برجسته سازی و ترویج مفاسد سبک زندگی غربی و به طور کل فساد تبلیغ شده توسط رسانه ها، اغلب بیشتر از سایر کشورها، حتی کشورهای اروپایی بود، فسادی که مقدمه سلطه پذیری، تخدیر، از دست دادن روحیه، وابستگی فکری و فرهنگی شد و به عبارت بهتر، استحاله فرهنگی جامعه ایرانی را رقم زد.
البته در این میان شخصیت های ویژه بودند که در طی دو قرن گذشته به مقابله با ابعاد گوناگون تهاجم فرهنگی و آثار و تبعات نفوذ فرهنگی مستکبران به عنوان مقدمه ی چپاول و غارت همه جانبه ی اقتصادی، سیاسی و ... در جوامع مختلف پرداختند و متفکران و اندیشمندان مسلمان بسیاری در این زمینه فعالیت نموده و در این راستا بسترسازی های ابتدایی برای بیداری اسلامی و مواجهه با تهاجم فرهنگی استعمارگران، با فعالیت و مبارزه ی افرادی چون سیدجمال الدین اسدآبادی و اقبال لاهوری و ...در جهان اسلام پدید آمد و از سوی متفکرانی نظیر مرتضی مطهری و ... به عنوان پایه گذاران نهضت بازشناسی اسلام اصیل پیگیری گردید و در این مسیر برخی معدود از روشنفکران با شرافت، همچون جلال آل احمد و علی شریعتی که آفت غرب زدگی اسلاف خویش را تا حدودی درک نموده بودند نیز نقشی اساسی ایفا نمودند؛ با این همه تنها شخصیت وجودی مرجعیت شیعه، آن هم به سرپرستی امام خمینی بود که توانست به صورت عملی با دمیدن روح خودباوری، استقلال و عزت ملی، فطرت جامعه را هشیار و بسیج میلیونی مردم ایران را رقم زدند و تهاجم فرهنگی صورت گرفته علیه بنیان های تمدنی ایران اسلامی را تبیین و عوامل استکباری عقب ماندگی جامعه را معرفی سازد و مبتنی بر تعالیم حیات بخش اسلام اصیل، چارچوب محکمی از برای انقلاب ایران به وجود آورده و از هضم انقلاب، در هاضمه ی قدرت های بین المللی شرق و غرب و همچنین استحاله مبانی ارزشی اسلامی-ایرانی جامعه در برابر رسوبات فرهنگی بیگانه و بجای مانده از دوران پهلوی، جلوگیری نماید.
ادامه دارد...
ارسال نظر