چراغ های ناتمام به کارگردانی مصطفی سلطانی و تهیه کنندگی مجتبی امینی و مجید اسماعیلی اولین فیلم داستانی روز دوم جشنواره بود که در سالن همایش های برج میلاد به نمایش درآمد. داستان فیلم درباره نویسنده معتقدی است که با آرمان گرایی خاصی دایره ای محصور را به دور خود کشیده تا خارج از قواعد و اصول خود قلم نزند. او که بنا به همین اعتقاد نمی خواهد قلمش را به هر قیمت و عقیده ای بفروشد درگیر معضلات و مشکلات مالی می شود و نمی داند چطور باید از پس مشکلات بربیاید. اعتقاد او به حدی است که حاضر است برای رفع نیاز مالی خانواده اش و امران معاش کارگری کند و عرق بریزد و نان بخور و نمیری از این شغل درآورد اما قلمش را به اعتقادی مغایر آرمان هایش نفروشد. اما داستان از جایی شروع می شود که ناشری مشهور پیشنهاد نوشتن کتابی را به نویسنده جوان می دهد که او را هم از لحاظ اعتقادی تأمین و ارضاء می کند و هم از لحاظ مالی مشکلاتش را رفع می سازد. استاد ناشر با دادن کوله ای قدیمی و کهنه از گردانی ناکام به نویسنده که یادگار زمان دفاع مقدس است، از او می خواهد در مورد شهدای مفقود و گمنام حور داستانی بنویسد تا یادمانی باشد از رشادت و شهادت آن ها، کوله که تنها یادگار باقی مانده از گردان است حاوی یادداشت ها، نامه ها و عکس هایی از افراد گردان است که قرار است اطلاعات مورد نیاز نویسنده را در نوشتن داستانش تأمین سازد.
اما ماجرا از آن جا غیر منطقی تر می شود که قرار است نویسنده داستان اصلی آدم های حور را تخیل کرده و بر اساس حس و حال درونی خود و محسوسات معنوی اش بنویسد! گویی حور و هر آنچه در آنجا گذشته است یک افسانه بوده و از واقعیتی محسوس برخوردار نبوده است. تلاش ناشر و عده ای از آدم های متدین و متمول اطرافش که تا آخر هویتشان مفقود و معلوم الحال می ماند نیز از همین روست که نویسنده باید آنچه نیست را به آنچه هست و باید باشد تبدیل کند؛ گو چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند؛ اما حقیقت آن است که در بطن تاریخ حک شده و نه نویسنده بلکه سنگ و خاک و زمین این دیار نیز می توانند بر حقیقت آن شهادت داده و گواه افسانه هایی باشند که جز حقیقت چیز دیگر شرح بیان آن را ندارد.
ایراد اصلی فیلمنامه در نگاه مؤلف اثر است، اینکه قرار است نویسنده ای داستانی آرمان ها و آدم هایی حقیقی را تخیل کرده و از راه خیال به محسوسات عقلی و منطقی از دید مخاطب برساند، راهی که بی راهه است و قطعا نمی تواند دارای ارزش معنوی باشد.
اما نکاتی ارزشمند نیز در نگاه کارگردان و صاحب اثر به چشم می خورد که هرچند نتوانسته آن ایده ارزشمدار را فربه کرده و به ثمر نشاند، اما همین تلاش در راستای به تصویر کشیدن آن می توانست در این روزگار سیاه و تلخ سینمای ایران قابل توجه باشد.
کارگردان تلاش کرده تا با پرداختن به ادبیات دفاع مقدس و نیز آدم های آن نسل جوان جایگاه آن ها را در امروز مشخص کرده و نسبت آن ها را با ارزش ها و آرمان های دوران دفا ع مقدس جستجو کند. تشتت در ساختار اثر و پراکندگی در روایت داستان میان آدم های غیر معقول و روابط عجیبشان اثر را به شدت مستأصل و گرفتار آفت کرده است. به طوری که حتی فیلمبرداری نسبتا خوب اثر هم نمی تواند گره ای از مشکلات فراوان اثر باز کرده و مخاطب را ذره ای به دنیای فیلم و آدم هایش نزدیک کند. در نهایت نمی توان چراغ های ناتمام را اثری در راستای تحقق ارزش ها قلمداد کرد چراکه همچون نامش، چراغ های آرمان های فیلم نیز تا انتها خاموش می ماند.
ارسال نظر