به گزارش سینماپرس، در قسمت نخست گفتگو با مسعود فراستی از تولد «نقد سینما» تا تولد «فرم و نقد»، ضرورت شناخت مردم، جدا افتادگان پورش سوار فیلمساز و فیلمباز، از ضرورت نقد سخن گفتیم. التهاب در گفتگو با مسعود فراستی در قسمت دوم اوج میگیرد که متن آن را تقدیم خوانندگان خود میکنیم:
*فرمودید بندناف سینما به دولت وصل است؛ منافع دولت اولویت پیدا میکند و ما تصویر اراده دولت را روی پرده سینما طی اینسالها میبینیم. ولی میبینیم فیلمی با بودجۀ دولتی عملاً ضد منافع جمهوری اسلامی ساخته میشود، حتی منافع دولت مستقر، در آن اثر سفارشی لحاظ نمیشود.
کاملاً درست میگویید. این ظاهرش خیلی پارادوکسیکال است اما واقعی است، یعنی اینکه اثرِ ضدملی ساخته میشود، صرفاً برای اینکه برود جایزۀ فرهنگی بگیرد. تبریک میگویند و اسکار را روی سرشان میگذارند! این موضوع واقعاً شرمآور است! فیلمی که مطلقاً هویتِ ملی ندارد، اگر نگویم دارد توهین میکند؛ حالا دقت کن طبق گزارشی که تو دیدهای (روزنامه جوان)، ۹۰ درصد از نمایندگان محترم نه فیلم میبییند و نه کتاب میخوانند، پس این احتمال وجود دارد که اکثر امضاء کنندگان مجلسی، حامی اسکار، فیلم اسکاری را هم ندیده باشند.
*چقدر این تصویر از نمایندگان مجلس به آن تصویر سلفی گرفتن باخانم «فدریکا موگرینی» نزدیک است. فروشنده فاقد گفتمان ایرانی است و این قصه هر جای دیگری هم میتوانست اتفاق بیفتد.
اتفاقی هم نمیافتد، فیلم سرکاری است. صرفاً به دلیل یک خط سوژۀ ملتهب، از یک کشور به اصطلاح جهان سومی، نه جهان اولی و دومی گل میکند، به شدت اشتیاق دیدن با خودش میآورد.
* در یک کشور جهان اولی هم یک فیلمی به نام «اِل» ساخته میشود که آن هم تقریباً همین مضمون را داراست. در مورد تطبیق این دو فضا حتما نظرات خاصی دارید که من تشنه شنیدنش هستم.
فیلم «اِل» (Elle) در آنجا ساخته میشود که خیلی هم به نظرم فیلم بدی است و فقط تفکرش هم بد نیست، که فرُمش را هم میگویم، فیلم بسیار بسیار محقری از نظر فرم است. از نظر تفکر هم به شدت از نظر من مشکلدار و توهینآمیز است. اینکه اینجا ما نتوانیم به صراحت صحبت کنیم، ولی میدانیم چنین موضوعی، گل میکند، نمیخواهم نقد آن سوژه ملتهب – تجاوز - را دوباره بگویم، مفصل نوشتم، مسالهام این است که در چه شرایطی ما زیست میکنیم؟ این افتخار دارد که وزیر فرهنگ سابق به آن افتخار کند؟ این افتخار دارد که وکلای مجلس نامه بنویسند و تبریک بگویند!؟
* و بالاترین مقام وزارت ارشاد میگوید ما را با فیلمهای اسکاریمان میشناسند!
وای... وای...! بهتر است ما را با خودمان بشناسند نه فیلمهایی که جایزه اسکار بگیرند. فیلمسازان ما با پول دولت فیلم میسازند. دولت هم فقط نگاه میکند، میبیند به ارکانِ دولت - نه نظام- (دولتی که سرکار است) به سطحیترین و ظاهریترین وجهش، به این آسیبی نرسیده والسلام و بسازنند.
*شما بعد از نقد سینما چرا این رویه را متوقف کردید که امروز این جریان مبتذل است؟
چی را متوقف کردم؟
* نقد مکتوبی که امروز بماند و ده سال دیگر راجع به آن صحبت کنیم؟
من تا زمانی که مرتضی بود مینوشتم وقتی مرتضی رفت ...
* افسرده شدید؟
ابدا، من اصلاً هیچ وقت افسرده نمیشوم. بعد از مرتضی، نقد سینما را در ۴ شماره منتشر کردم، شماره پنجم دیگر رئیس وقت حوزه هنری آقای زم طاقت نیاورد (نکشید). گفت تو داری همه چیز را بهم میریزی؛ وقتی مرتضی نیست فراستی بگوید؟
* در مستند انحصار ورثه، آقای زم میگفت اتفاقاً مرتضی میآمد، گِلههایش را به من میگفت و شما آمدی از آن مستند بد، دفاع کردی، گفتی خوب است.
نگفتم خوب است، گفتم اصلا کار بدی نیست. «انحصار ورثه» بخشی از تصویری است که به مرتضی توهین نمیکند، کامل مرتضی را ترسیم نمیکند.
* ولی زم را قهرمان میکند!
به نظرم اینطوری نیست. وارد این بحث بشویم، بحث خودمان از بین میرود. بعد از نقد سینما، من دیگر جایی برای نوشتن نداشتم.
*چرا کسی نقد مکتوب ارائه شده توسط شما را تحویل نگرفت. حتی این مجله «فرم و نقد» را همچنان بخش خصوصی حمایت میکند. اصلا این مدل نقد جدی را چرا دوستانی که خودشان را دغدغهمند معرفی میکنند تحویل نگرفتند؟
نه مسالۀ تحویل گرفتن نیست، مساله این بود که دوتا آدم (منظور شهید آوینی و مسعود فراستی در مجله سوره) بودند که یک حرفی آنجا میگفتند که دیگران نمیگفتند و تند هم میگفتند. نقدهای سوره موجود هست. حالا فراستی باید کجا برود بنویسد؟ از ۷۳، ۷۴ که نقد سینما را درآوردم، چندین سال طول کشید که «نقد سینمایی»ها به من رجوع کردند و گفتند چاپ کن، باز آنجا هم ۴ الی ۵ شماره بیشتر نشد (سال ۱۳۸۱)، در این فاصله من کتابهایم را چاپ کردم. مخصوصا کتاب لذت نقد، دیالکتیک نقد و... و. . در واقع مجله «فرم و نقد» مبانی و اهداف مرا در پروژه نقد تکمیل خواهد کرد.
* دولتیها هم نمیخواستند این رویه نقد مستقل در آن مقطع ادامه پیدا کند؟
معلوم است که نمیخواستند، موضوع همه دولتهای پیشین و مدیرانش بالایی و میانی شبیه یکدیگر است. مدیران فرهنگی همه ادوار، مثل الان، حامی سینمایِ جشنوارهای - اسکاری بودند! فراستی هم با این سینما آبش به یک جوی نمیرفت و نمیرود و نقدش را هم طبیعتا نمیتوانستند تحمل کنند.
*ادبیات و محتوای نقد مجلات محافظهکار و میانهروی ماهنامههای محترمی که در دهه شصت منتشر میشد روی نسل بعدی منتقدان سینما هم تاثیر گذاشت و متولدان پسا دهه هفتاد، این برداشت را از منتقدان سینما داشتند که منتقد مهم کسی است که با فلان فیلمساز رابطه دارد.
من نمیگویم تاثیر نگذاشت، ولی من میگویم مسئله مهمتری وجود دارد اینکه متاسفانه منتقدان خیلی منتقدان سینما از اساس محافظه کار بودندیا شدند. نقدهای خیلی کمی را پیدا میکنید که جرات اظهارنظرِ شخصی، برخلافِ جریان آب را داشته باشند. الان تیمی که من یادم است با آنها نقد سینما را چاپ میکردم، چند نفر از آنها هستند که همان نظرات را دارند؟
*این سئوال را به این دلیل پرسیدم چون با همه انتقادات، طیف وسیعی از علاقهمندان سینما به منتقدی همکار و نزدیک به شما در دوره نقد سینما، سمپات هستند، چرا ایشان و همکاران شما در نقد سینما، دست از مواضع صریح گذشته کشیدند؟
زندگی بعضی از این دوستان منتقد تغییر کرد و هنوز هم شخصیتشان شکل گرفته نبود که با تغییر زندگی و نیمه مرفه یا مرفه شدن، هنوز همان اندیشهها را تعقیب کنند. اندیشههایی که وقتی «نه» میگویید، خطر میکنید. کسی حاضر نیست با این «نه» گفتن شما کنار بیاید، برای اینکه منافع فردی تحت تاثیر «نه» گفتن، به خطر میافتد. نقد تند و تیز مستقل را، در تمام ۳۰ سال اخیر جستجو کنید. یک دورۀ مجلۀ فیلم، یک دوره گزارش فیلم و مجله مرحوم علی معلم را بررسی کنید، چند تا نقد جدی در آنها پیدا میکنید؟ همانطور که جلوتر میآییم، مدام این موضع مستقل آب میشود و از بین میرود. یکی از دوستان قدیمی من که خیلی هم تیپِ من مینوشت، او هم تغییر میکند، حالا اینکه من چرا تغییر نکردم، خدا به من رحم کرده است. یک عدۀ دیگری هم از نقد نا امید شدند، رها کردند رفتند دنبال کاسبیشان.
* فضای نقد در فضای مجازی توسط برخی وب سایتها را چگونه تحلیل میکنید؟
مدیوم برای آنها مجالی برای کاسبی است. نقد کاسبی نیست، نقد فلفل است، نه شکر، نه نمک. همه جای دنیا بخصوص در کشورهایی که هنرشان ساختار و فرم ندارد، وضعیتشان چه میشود؟ به آن مسئله قبلی اشاره کردی، خواهیم رسید که گفتی چرا در سینمای ایران هویت ایرانی متجلی نیست. مسئله من در فرم و نقد این است که «فرم و ساختار» هویتدار ملی را معرفی کنم و برای رسیدن به فرم ملی باید نقد به بلوغ برسد.
ما به سادگی به نقد نمیرسیم، نقد از دموکراسی عبور میکند، جامعهای که صنعتی نشده، جامعهای که دورۀ رشد صنعت والا را طی نکرده، به سرمایهداری نرسیده و از آن به این پرتاب شده، دموکراسی نهادینه پیدا نمیکند.
*در دو دهه ۷۰ و ۸۰، تا قبل از برنامه هفت، شما اتکای شخصی برای راهاندازی یک رسانه، یک نشریۀ مستقل را ندارید، ولی خیلی پیشنهادات دولتی برای همکاری دارید، برای اینکه یک رسانهای با هم داشته باشید ازجمله ...
بعد از سوره تمام پیشنهادات خنثی بود، پیشنهاد نقد نبود که بروم یک مجله نقد چاپ کنم. من یادم است وقتی آقای کلهر آمده بود در مقام مشاور آقای احمدینژاد بود به من زنگ زد و من را صدا زد و من رفتم پیش او، گفت با نقد شما خیلی موافقم، بیا یک مجله دربیار. گفتم من مدتهاست میخواهم این کار را بکنم و از خدا میخواهم. شما پایهاش را بریز، ولی من از کسی خط نمیگیرم من رعایت کردن بلد نیستم، من همان آدم قبل هستم و بدتر هم شدم هرچقدر هم بگذرد بدتر میشوم، بدتر شدنم هم این نبود که سینمای ایران داشت بدتر میشد. من بیشتر داشتم از روشنفکری جدا میشدم، نه فقط روشنفکریِ سینمای ایران که ناچیز بوده و ناچیز هست بلکه از روشنفکری جهانی هم؛ در حال حاضر هر روز که میگذرد، تندتر از قبل هستم.
* علیه روشنفکری!؟
بله. بحثم فقط روشنفکری ایرانی نیست، روشنفکری مریض آن طرف هم است.
*دلیلش؟
آدم روشنفکر باشد که من بودم، خیلی طول میکشد تا از رسوباتِ به شدت رسوبکردهاش خلاص شود، از دو جا هم خلاص میشوی، از ۵ جا هم خلاص میشوی، اما میبینید ۱۰ جای دیگر مانده. الان بچه حزباللهی باسواد من میشناسم که وقتی مینشیند جلوی فلان فیلمساز، آب از لب و لوچهاش راه میافتد و من الان آن فیلم را تحمل نمیکنم، من الان فیلم ملکالموت (لوئیس بونوئل) را نمیتوانم تحمل کنم. فکر میکنم خیلی فیلم بدی است. ولی آدمی را میشناسم که همۀ شما او را قبول دارید و من هم او را دوست دارم، وقتی جلوی فیلم بونوئل مینشیند، آب از لب و لوچهاش راه میافتد، یعنی در او هم روشنفکری وجود دارد. سرمقالهای که من در شماره اول «فرم و نقد» نوشتم، درواقع این مشکل را میگوید. ما وقتی هنر را دنبالچۀ سیاست یا دنبالچۀ بدتر از سیاست، اندیشه بگیریم، هنر برای ما مفهومی میشود، نه فرم. و بعد هر مفهومی انتقادی به مدرنیزم یا به غرب باشد، آن را می پرستیم، اینجا خیلی از روشنفکران غربی با شما همراه میشوند.
*دنبالههای وطنی هم دارند...
بله، دنبال روهای ظاهرا چپ طرفدار ژیژک، بدیو و... و. . میخواهم بگویم شما وقتی در هنر تحت تاثیر اندیشه ای، فلسفه ای، اینکه آن فلسفه را چقدر فهمیدید بماند، اما هنر را دنبالچۀ آن میدانید، به راحتی فریب روشنفکری میخورید و همه نوع فریب دیگری هم میخورید.
*فریب ایدئولوژیک چی؟
حتماً میخورید، چه مذهبی باشید چه نباشید. آن دوست عزیز حزباللهی را که میگویم، وقتی مقابل ملک الموت قرار میگیرد همچنان زانو میزند، یا در مقابل یک فیلم مفهومزدۀ کوروساوا قرار میگیرد غش میکند. به نظرم راشومون، کوروساوا خیلی فیلم بدی است، این همه هم جایزه گرفته، شما این را به روشنفکران بگویید از دست شما فرار میکنند. ما باید با مغز خودمان بیندیشیم و با دل خودمان باید حس کنیم. این خیلی زمان میبرد ولی اِسانس و جوهرش این است که ما فرم را بفهمیم. «فرم و نقد» میخواهد به همهعلاقهمندان هنر بگوید، محتوا بعد از فرم است و فرم آن را میسازد، نه اینکه شما یک مفهوم دارید که نام آن مفهوم را گذاشتید محتوا، آن مفهوم محتوا نیست.
یک مفهوم داریم، یک مضمون داریم، حالا دیگر فراستی ۲۰ سال نعره زده فرم، حالا میخواهید آن را فرمی کنید. در این نقطه به تدریج دوستان دارند جلوتر میآیند، و بامزه است که فصل مشترک دوستان، چه روشنفکران، چه بچه مسلمانها، یکی است، تفاوتشان خیلی بامزه است، او میخواهد داخلش روشنفکری باشد این میخواهد داخلش، ایدئولوژی باشد. میخواهم بگویم تا زمانی که ما این را نمیفهمیم، فرم را نمیفهمیم، فریبِ مفهوم را میخوریم، مفهوم زده میشویم، حالا در مفاهیم با هم اختلاف داریم، او میگوید زنده باشد نهیلیسم، ما میگوییم زنده باد اسلام.
*با مفهومزدگی از شرّ روشنفکران خلاص نمیشویم
در اینجا اختلاف وجود دارد، برای اینکه فیلمهایِی که محل مناقشه هستند، توانسته از پسِ فرم دربیاید؟ تا وقتی فرم را نفهمیم به انواع و اقسام دامهای مختلف مفهومی میافتیم. در واقع کسانی که اهل تفکرند به دام مفاهیم میافتند، به دام فلسفه می افتند و با همان دستگاهی هنر را میسنجند که با آن چیز دیگری را میفهمند و میبینند. یعنی یک کتاب فلسفی همانطور برای آنها ارزش دارد (که خدا کند داشته باشد)، که یک فیلم هنری تا یک قطعه موسیقی. آنها همگی معنا زده و نمادگرا هستند. ادراک حسی و هنر را نمیفهمند در نتیجه این نفهمیدن دلیل نا آشنایی با فرم است. نمیفهمند که معنا، خارج از فرم وجود ندارد، با فرم بوجود میآید.
وقتی پشتوانه شما موسیقیِ واقعی نیست، نقاشی نیست، ادبیات نیست، چه چیزی هست؟ یکسری لفاظی هست، ۴ جمله از هایدگر حفظ کردید، دو تا جمله نیچه حفظ کردید با همان میخواهیم بیاییم سراغ نقد. جواب مشخص است، مجبورید از فروشنده دفاع کنید، مجبورید از آشغالهای دیگری که همه جاهست دفاع کنید. غیر از این راهی ندارید، الان تمام روشنفکران امروزی غرب همه مفهومزده هستند، پشت آنها هم فلسفه است. با مفهومزدگی از شرّ روشنفکران خلاص نمیشویم با فرم است که می شود تا از شرّ نظراتشان خلاص شد. دعوا سرِ فرم است. ته این فرم باید برسد به تولیدِ معنایی که برساخته شده از فرم است، نه به معنایی که من دوست دارم یا ندارم.
معضل معنازدگی هم مخصوص روشنفکران است و هم غالب حزباللهیها. ویژگی دیگر روشنفکران هم این است که فکر میکنند، هر چیزی را که مردم عادی خوششان نمیآید، خوب است. هر چه هم مردم عادی خوششان بیاید، بد است. در همۀ اینها من با آنها اختلاف دارم.
*تفکر کریستوفر نولان محافظهکار ارتجاعی است
* با این تفسیر مدل ارتجاع و اندیشه ارتجاعی خیلی متفاوت شده، یعنی اگر یک زمانی ارتجاع مدل پاراجانف و تارکوفسکی را ترویج، تشویق و تبلیغ میکنند با نقد، الان نقد ارتجاعی دارد نولان را دارد ترویج میکند.
به نظرم نولان یک پدیده است، در این شماره ما دو مطلب مفصل راجع به او و تفکرش داریم که به شدت تفکرِ محافظهکارِ ارتجاعی است و تصویر امروز آمریکا را کاملاً توجیح میکند.
*رسالت مجله «فرم و نقد» تمییز دادن مفهوم و فرم است؟
«فرم و نقد»، میگوید محتوا از درون فرم درمیآید. فرم میتواند محتواهای متضاد و مکمل بدهد و بعد نکته بسیار مهم این است که، محتوا در قلمروی عقل نیست.
*دوستان میگویند محتوا در قلمروی عقل است؟
محتوا در هنر در قلمروی حس است، حس از فرم است. فرم میانجی حس است، محتوایی هم که میدهد، باز حسی است، بحث سختی است. دوستان بحث محتوا را هم نمیفهمند، اگر محتوای حسی را بفهمند، اگر بحث ادراکاتِ حسی علامه طباطبایی عزیز را بفهمند، اگر یک مقدار کانت را بیشتر از اینکه سرسری بخوانند، بفهمند و پدیدار شناسی هگل بفهمند، میتوانند بحث زیباشنایی و فرم را تا حدی دریابند. دستگاه تفکری هنر، درک حسی است نه درک عقلی. وقتی شما موضع درک حسی را نمیفهمید، مطلقاً هنر را نمیفهمید، فهمیدنِ محتوای حسی، فهمیدن فرم است و فهمیدن هنر است. استباط حسی ما از فرم، محتواست!
* چه تضمینی است که این نوع فهمیدن فرم راهِ به نوعی فرمالیسمِ منحط مانند پوزیتیویستهای فرمالیست نبرد؟
در مجله فرم و نقد، از شماره ۱. داریم توضیح میدهیم آن چیزهایی که به فرمالیسم منحط که با شما موافقم، ختم میشود، فرم نیست، آنها حداکثر تکنیک است، تفاوت بین تکنیک و فرم هم را باید بفهمیم، در این شماره ما این را شروع کردیم. هم در سرمقالۀ من هست و هم در بخش ادبیات هست، تفاوت این دو را داریم توضیح میدهیم که تکنیک را میشود یاد گرفت، فرم را نمیشود.
فرم زیستنی است، آموختنی نیست، با زیست به دست میآید، از تکنیک هم گذر میکند، شما یک پلان سادۀ فیلم مرد عوضیِ هیچکاک و سوپر ایمپوز (برھم نمایی مضاعف) معروف فیلم را در نظر بگیر، سوپر ایمپوزی که ابتدا تکنیک است، چگونه شده اینجا فرم و محتوا داده؟ شخصیت دعا میکند، دعای صبرو استقامت، و مستجاب میشود، متهم اصلی از ته بکگراند جلو میآید، این ظاهراً تکنیک است، اما فرم است و محتوایش این است که عرض کردم و این فرم به ما محتوا داده است. حالا باید این را چکش بزنیم. از مثالهای خوب من در این شماره«مجله فرم و نقد»، نقد ارتش سایه هاست که بنده آنرا نوشتم. چرا مدافع فیلم هستم؟ هر شماره یک فیلم کلاسیک را خواهم نوشت و در بخشهای مختلف داریم «فرم و نقد» را جا میاندازیم.
*نقد ارائه شده در مجله «فرم و نقد» چگونه نقدی است!؟
نقد باید از پسِ فرم بربیاید، یعنی رویکردی ما که در مقدمه نوشتیم، رویکرد نقد از پَسِ فرم است، نه دائم نقد محتوایی، میخوانید میبینید راجع باصطلاح محتوایی که محتوا نیست، نقد مضمونی است، نقد مفهومزده است، نقد باید از پسِ این فیلم شما بربیاید.
*متوجه شدم در مجله «فرم و نقد»، سینمای ایران جایی ندارد؟
سینمای ایران هنوز به آن حد نرسیده، چون سینما هنوز مدیومِ اصلی بیانی ما نیست، مدیوم اصلیِ بیانی ما همچنان ادبیات است، بعد هم متاسفانه ادبیات داستانی نیست، شعر است، شعرِ قُلدرِ کلاسیک قدیم ما که من مخلصش هستم و شعر نیمهشُل و وِل امروز که گاهی هم چیزی از آن درمیآید، گاهی. این مدیوم ماست، ما با سینما اندیشه نمیکنیم، یعنی با تصویر فکر نمیکنیم، با کلام فکر میکنیم.
* این سلیقه هم با نقد وارد نشده است؟ مثل نوشتههای سطحی پرویز دوایی که نوعی مدیحهسرایی بود؟
آخر با مدیحه سرایی که نمیشود فرهنگ تولید کرد!
*اعتقاد ندارید که این روند باعث شده ما نقدمان نقدِ مدیحهسرا شود، مثل مدیحه سرایی های استاد گلمکانی، مدیحه سرایی مثبت، مدیحه سرایی میانه و یه جور حال دادنهای مرسوم ماهنامه فیلم... م.
شمیم بهار را هم داریم که کاملاً نقد فرمی ارائه میدهد. کیومرث وجدانی قدیم را داریم، نه امروز را، امروز فاجعه است. امروز مانند بقیه است، با آن سن و سال، ولی مانند یک جوان ۲۰ ساله، متاسفانه اینترنتی است. من فکر میکنم واقعاً در بحث هنر باید روی نقد بایستیم و بفهمیم نقد، سازش نیست. نقد میآید، بهم میریزد، اصلاً اندیشه برای بهم ریختن است، برای اندیشیدن شجاعت میخواهد، حتی برای اندیشیدن احتیاج به شجاعت داریم، این را کانت میگوید و درست هم میگوید که اِسانس اندیشیدن جوهر شجاعت است، شجاعت برای اندیشیدن، اندیشهای که بهم میریزد.
*بارها فرمودهاید که تکنیک مطلقا فرم نیست، چرا؟
فرم برخلاف تکنیک، حس انسانی تولید میکند، تکنیک هیجان و احساس مشترک عام تولید میکند، احساس مشترک، حاصل تکنیک است. حس معین انسانی، ازفرم استکه تولید میشود.
*سورپرایزی که در «مجله فرم و نقد» ارائه میدهید، چیست؟
سینمای صامت را در مجله داریم و میگوییم اگر پشتِ کسی سینمای صامت نباشد به جایی نمیرسد و دوم نقد فیلمهای کلاسیک را میگذاریم و سوم به فیلمهای موثر امروز هم میپردازیم که بفروش، جدی، فضاگیر، چه فیلمهای احیاناً متوسط، چون فیلم خوب نداریم.
* تصور نمیکنید که این روند در «مجله فرم و نقد» به سمت خیلی فرهیختهگرایی برود.
«فرم و نقد» از آن مسیرهایی نیست که شما بتوانید در آن سازش کنید، یعنی بگویید اینجا یک مقدار کوتاه بیاییم، با بقیه هم کمی همسان شویم، نمیشود، شما یا متر دارید یا ندارید، یا متر شما مترِ روز است که من نمیدانم مترِ روز چیست، فقط میدانم فرم نیست. کار ما طولانی است، سریع شاید جواب ندهد.
*فرم در ادبیات مسئله شماست!؟
ما در ادبیات هم داریم، سعی میکنیم که آثار ادبی که از فرم عبور کردند و ماندند، را در «فرم و نقد» داشته باشیم، اگر راجع به داستایوفسکی داریم حرفمیزنیم راجع به «ویرجیناولف» هم صحبت میکنیم، راجع به امروزیها هم مثل موراکامی که آثارش مانند نقل و نبات منتشر شده هم صحبت میکنیم. آرام آرام این متر را جا بیندازیم، بعد برسیم به اینکه حالا چقدر میشود، در این اوضاع فاصله گرفت و فاصله نگرفت، فاصله گرفت از اینکه ما خودمان متر داریم و باید فاصله بگیریم، نمیتوانیم به اثری که جایزه نوبل گرفته یا خیلی در جهان پرفروش است راحت آره بگوییم.
* مثلاً نظرتان راجع به رمان باشگاه مشت زنی چیست؟
هم رمان، هم فیلم مفهوم زدهاند و فیلم بد است.
*شما فرمودیدنقد سازش نیست. وقتی همه خوابیم بیضایی منتشر یک منتقد سینما که خیلی محبوب است، به نام امیر پوریا، در جلسه نقد و بررسی فیلم جرات کرد بگوید فیلم شما چقدر دِمدِه است، بعد مجبور میشود یک هفته بعد، یک متنی بنویسد و سه چهارمش در وصف استاد باشد و بگوید من سرسپردۀ آستانم، یک چهارم انتهایی از او دفاع کند! چرا این فضا شکل گرفته است!؟ چه چیزی این منتقد اصیل را وادار کرده بعد از یک هفته دوباره بیاید خودش را اثبات کند؟
برای اینکه در اقلیت بودن خیلی سخت است، دوستان شما جواب سلام شما را نمیدهند، طرف همنظر من است، با هم فیلم را دیدیم میگوید این فیلم بد است، اما پایش را از سالن بیرون میگذارد، مانند بقیه صحبت میکند. چون با آنها دارد زندگی میکند.
*قضیه خط گرفتن را چگونه تحلیل میکنید؟
منتقدی که نه میگوید دیگر خط نمیگیرد، از خودش خط میگیرد، نه از دولت خط میگیرد، نه از فضا خط میگیرد، نه از روشنفکران، نه از کسی دیگر. به یک اثرِ ظاهراً مذهبی ضعیف نه، به یک اثر روشنفکری بد را هم میگوید نه، چنین نقدی دیگر نمیتواند از کسی خط بگیرد.
*خفقان موجود در نقد را قبول دارید؟
خفقانی نیست، بیشتر مستحیل شدن نقد نسبت به وضعیت موجود است، نقد مستحیل شده.
* یعنی اقلیت شدن به آن فشاری وارد نمیکند؟
وارد هم میکند.
*در تمام این سالها اقلیت بودن چه مسائلی برای شما داشته است؟
من هنوز برای انتشار مجله، احتیاج به پول داشتم که خوشبختانه آدمی که مرا میشناخت و پول داشت، پیشقدم شد.
* غیر از کامیار محسنین، بقیه همکاران شما در فرم و نقد، شناخته شده هستند!؟
ما آدمهای صاحب نامی که همه بشناسند در این شماره کم داریم. اما همه کسانی که در این شماره نوشتند، حرف حسابی زدهاند و من از همۀ مطالب آنها دفاع میکنم. فکر میکنم حرف جدی برای گفتن دارند و میتوانند بگویند.
* هر کسی بگوید من هستم...
در فرم و نقد این متر را نداریم که کسی همفکر ما باشد یا نباشد. مطلب خوب، با متر فرم، از هر کسی را چاپ میکنیم. وقتی اختلاف نظر داریم، در مجله دعوای فرهنگی راه میاندازیم. مطلب بد و ضعیف مال هر کسی باشد، چاپ نمیکنیم، حتی از فراستی!
*تسنیم
ارسال نظر