به گزارش سینماپرس؛ فکر می کنم دانش روانشناسی و روانکاوی در حوزه های مختلف زندگی بشری خود را نشان داده است. چیزی که ما نامش را دانش بین رشته ای می گذاریم. دانشی بین روانکاوی و هنر یا شعر و یا تحلیل کتاب و آثار هنری. چیزی که از دیرباز توسط فروید انجام می شده و اکنون هم به شکل بیشتری خود را نشان می دهد. ما در فضای فرهنگی و یا تبیلغات از دانش روانشناسی بسیار زیاد استفاده می کنیم. مسلما در فضای فیلم هم این اتفاق افتاده و در اکثر فیلم هایی که در دنیا ساخته می شود نمی توانید ردی از روانشناسی و یا راونکاوی پیدا نکنید. بالاخره یک تم، اتفاق، مفهوم، رابطه و الگو در این ها وجود دارد که دوزش متفاوت است. یک عده از فیلم ها روی آن مانور می دهند و بنا را بر آن می گذارند، عده ای دیگر از فیلم ها به آن ها بهای چندانی نمی دهند و از آن می گذرند. اگر بخواهیم درباره کشور خودمان صحبت کنیم، چیزی که در این میان مهم است شاید عدم شناخت نویسندگان و کارگردانان ما از مسئله روانشناسی و روانکاوی به شکل درست باشد. از دیرباز در تمامی فیلم ها و سریال های ایرانی می دیدیم که حتما نام شخصی را به عنوان مشاور انتظامی فیلم می آوردند.
همیشه یک مشاور انتظامی در فیلم ها بوده است، ولی اکنون هم می توانم فیلمی را مثال بزنم که در حوزه روانشناسی در ایران ساخته شده، ولی اثری از هیچ مشاور، روانشناس، روانپزشک و یا راونکاوی در آن به عنوان مشاور در کنارشان نیست. البته اصراری نداریم که خود آن کارگردان و نویسنده اطلاعات روانشناسانه داشته باشند، ولی می توانند از اساتید این رشته به عنوان مشاور استفاده کنند و خوشبختانه در بعضی از فیلم ها هم این اتفاق افتاده است. شاید فیلم «برادرم خسرو» نمونه بسیار خوبی بود که وقتی تیتراژ را نگاه می کردید، نام دو- سه نفر را به عنوان روانشناس و روانپزشک می دیدید و حتی نویسندگان آن هم دو نفر بودند. ولی متأسفانه در بسیاری از فیلم های ایرانی می بینیم که نویسنده، کارگردان و تهیه کننده یک نفر است و هیچ مشاوری هم ندارد.
بخش دیگر هم عدم تمایل هنرمندان و نویسندگان و کارگردانان به وارد شدن در این فضاست. گویا اشتیاقی ندارند که موضوعاتشان را چه بر اساس مفهومی روانشناسی بیان کنند یا اینکه بخواهند آن مفهوم روانشناسی را به شکل درست استفاده کنند.
مثلا در فیلم سینمایی «باغ فردوس ۵ بعد از ظهر» روانپزشکی که به عنوان روانپزشک و درمانگر یک خانم است خودش وارد بازی می شود و دنبال آن شخصیت می رود، موهایش را کوتاه می کند، در خانه اش به روی همه باز است… چنین چیزی را کجای دنیا داریم که روانشناس آنقدر درگیر شود؟ این مسئله واقعا غیرعلمی بوده و هیچ مطالعه ای در آن وجود نداشته است. البته مابین این دو مورد، مورد سومی هم وجود دارد که از عنوان روانشناس و روانپزشک و… استفاده کرده، ولی به صورت غلط که بسیار آسیب زننده است.
فیلم «خفگی» نیز نمونه دیگری از این دست فیلم هاست. این فیلم برای من فضای عجیب و غریبی داشت. من بین یک فضای رئال و دورتر از فضای رئال گیر کرده بودم. کجای دنیا می بینید که باران ببارد و سقف یک بیمارستان پایین بیاید که در آن تخت بیمار است. مگر چنین چیزی ممکن است؟ مگر نباید بیماران در فضای امنی نگهداری شوند؟ یا مگر می شود یک پرستار متعهد خوب که دوره و آموزش دیده اند و خودش هم زیرنظر است، چنین کاری کند؟ پرستار در پارت اول فیلم همراه بیمار برای کمک کردن و رسیدن به واقعیت کمک می کند و در پارت دوم به بیمار خیانت می کند و مسیر دیگری می رود و مرتکب قتل می شود که از فضای رئال هم بسیار دور است. حتی روانپزشکی که آشنای خانوادگی آن آقا بود و می خواست نامه ای مبنی بر بیمار بودن زن بنویسد تا او بستری شود، همه زیرپا گذاشتن اصول اخلاقی یک روانشناس متعهد و با اخلاق است.
از فیلم های خوبی که در حوزه روانشناسی ساخته شده اند می توان به فیلم های «انتهای خیابان هشتم» و «انزوا»، «ناهید»، «سایه روشن» اشاره کرد که مفاهیم روانشناسانه کاملا در آنها مشهود است.
فکر می کنم روانشناسان، روانپزشکان و روانکاوان به چند شکل می توانند به فیلمسازان در ساخت فیلم کمک کنند. اولین شکل آن تحلیل نوشتن روی فیلم ها و انتشار آن در نشریات است. من خود سال ها در مجله رشد مشاور عضو هیأت تحریریه بودم و در مورد فیلم های ایرانی و خارجی مطلب می نوشتم. وقتی این مطالب منتشر شود، هنرمندان هم آنها را می خوانند و شاید برای خودشان هم جالب باشد. مسئله دوم چیزی است که خودم تجربه کرده ام و آن این است که وقتی جلسات تحلیل فیلم برگزار و از دید روانکاوانه به فیلم نگاه می کردیم، بلااستثنا کارگردان، نویسنده و حتی بازیگران شوکه می شدند و می گفتند شما چه مواردی در فیلم دیده اید که حتی ما خودمان متوجه آن نشده ایم. یکی از دلایل آن این است که وقتی ناآگاه نویسنده را تحلیل می کنیم، این اتفاق می افتد. گفته می شود وقتی فیلمی ساخته می شود تماشاگری حضور ندارد و تنها سازنده اثر است که حضور دارد، ولی وقتی فیلم تمام شد ما دیگر با سازنده اثر کاری نداریم. تماشاگر می ماند و اثر، ما می خواهیم اثر را تحلیل کنیم و با کارگردان و نویسنده کاری نداریم. از طریق اثر و نمادهایی که در آن وجود دارد، نام ها و روابط فیلم به ناآگاه فیلم می رسیم. شاید سازنده ناآگاه این اسامی را گذاشته و یا هدفی داشته است.
گام دوم این است که مراکز روانشناسی و کلینیک های روان درمانی برنامه هایی را ترتیب دهند که مردم استقبال کنند، فضا را باز کنند تا تعامل بین رشته ای شکل بگیرد.
مورد سوم هم از طریق عوامل و دست اندرکاران و مدیران باشد. مثل برنامه ای که با آقای دکتر امیرحسن ندایی در شبکه چهار داریم، این برنامه در مورد تحلیل ۱۰ فیلم در حوزه روانشناسی بود و مدیران این شبکه در نظر گرفته بودند.
*رضا شهلا
ارسال نظر