به گزارش سینماپرس، هر تمدنی برای رسیدن به قله پیشرفت و عظمت خویش امروز باید از بازوی قوی و مهم رسانه کمک بگیرد. تمدن غربی که نیز از استیلا و برتری در ۱۰۰ سال گذشته برخوردار است از رسانه و ابزارهای رسانهای به خوبی برخوردار شد و توانست با جلوه بخشی به خود و دستآوردهای خود جایگاه بالاتری را در اذهان عموم مردم جهان ایجاد کند. این موضوع مهم باعث شد تا به مصاحبه با دکتر محمد هادی همایون، استاد ارتباطات و معارف اسلامی دانشگاه امام صادق (علیه السلام) بنشینیم و ابعاد رسانه و تمدنسازی را بررسی کنیم.
در ابتدا بفرمایید بطور کلی بین رسانه و تمدنسازی چه نسبت و ارتباطی وجود دارد؟ آیا اینها رابطه علی و معلولی دارند؟ کدام اولی است؟
موضوع، موضوع بسیار مهمی است. از دو زاویه میتوان به آن نگاه کرد. نکته اول اینکه، معمولاً وقتی به سیر تمدنهای بشری نگاه میکنیم و همچنین در نقشه راهی که توسط مقام معظم رهبری برای تمدنسازی بیان شده دقت کنیم، این مورد مشاهده میشود که در انتقال از مرحله جامعه اسلامی به تمدن اسلامی (گسترش تمدن) به شدت نیازمند موضوع رسانه هستیم. اینکه میگویم موضوع رسانه، یعنی اشاعه. در اینجا هنر میآید، رسانه میآید و خیلی موارد دیگری هم مشارکت میکنند. تمام مجموعه ارتباطات را میگویم. مثلاً جهانگردی هم در اینجا وارد قضیه میشود. روابط بینالملل و دیپلماسی هم وارد کار میشوند. یک مجموعهای کار میکند و سبب میشود الگویی به بقیه معرفی گردد. خوب در اینجا نقش رسانهها معلوم میشود. البته به عنوان تنها میداندار این موضوع؛ اما به هر حال بعنوان یک ابزار بسیار بسیار مهم و شاید مهمتر از همه چیزهای دیگر نقشآفرینی میکند. در این مجموعه شاید حتی جنگ هم سهمی داشته باشد، ولی رسانه قابل مدیریت و بسیار نافذ است.
مسئله علم در بحث تمدنسازی بسیار مهم است. هیچ تمدنی بدون یک تحول علمی ایجاد نمیشود.
نکته دوم در اینباره این است، که رسانه حتی در مراحل قبل از این هم نقش دارد. یعنی آنجایی که ما میخواهیم مثلاً جامعه اسلامی شکل بگیرد. یعنی آنجایی که از مرحله دولت اسلامی به سمت جامعه اسلامی حرکت میکنیم، فرض این است که اخلاق دولتمردان اسلامی باید مبنایی بشود برای تحول اخلاقی جامعه؛ ((الناس علی دین ملوکهم)). در آنجا هم باز نقش رسانه روشن است. اگر قرار باشد رفتاری از دولتمردان دیده بشود (مثلاً کسی مثل شهید رجایی که یک سبک زندگی، رفتار، آداب و… مخصوصی دارد)، رسانه در اینجا هم نقش بسیار مهمی دارد. در واقع رسانه است که این جریان را عمومی میکند. هرجا که ما به عمومی شدن نیاز داریم، رسانه نقش ایفا میکند.
بطور کلی حتی اگر شما در آنجا که وارد عرصه علم میشوید هم رسانه نقشآفرین است. خوب همانطور که میدانید مسئله علم در بحث تمدنسازی بسیار مهم است. هیچ تمدنی بدون یک تحول علمی ایجاد نمیشود. هر تمدنی برای خودش یک هویت علمی داشته است و به یک جریان علمی دامن زده است. جریان علمی بین نخبگان و دانشمندان شکل میگیرد، ولی آنچه که آن را به بین مردم میآورد، همان عمومی شدن است که از طریق فرهنگ و رسانه انجام میشود. در واقع علم تا فرهنگی نشود هیچ نقشی در تمدن ایجاد نمیکند. این فرهنگی شدن علم به معنای عمومی شدن آن و تزریق آن در جامعه است و این امر مرهون رسانهها و هنر است.
هنر و رسانه نقش اساسی پیدا میکنند برای اینکه علم را بر سر سفره مردم بیاورند. علم اگر صرفاً در آکادمیها و مراکز علمی بماند هیچگاه باعث تمدنسازی نمیشود. علم زمانی میتواند تمدنسازی کند که بر سر سفره مردم بیاید. البته این را هم باید تذکر داد که همان فرهنگ هم تا زمانی که تبدیل به اقتصاد نشود نمیتواند زندگی واقعی مردم را بسازد. منطورم از اقتصاد، علم اقتصاد مدرن نیست. منظورم معیشت مردم است. یعنی علم باید بشود فرهنگ تا بتواند باقی بماند و فرهنگ هم باید بشود معیشت. باید بیاید درون زندگی واقعی مردم. این فرایندی است که باید اتفاق بیفتد. خوب شما در همه این مراحل میبینید رسانه چه نقشی دارد. ما هنوز رسانه ویژه انقلاب اسلامی خودمان را اختراع نکردهایم!
الآن به نظر شما در تمدن غرب _که شاید نسبت به سایر تمدنها هژمونی دارد_ رسانهاش به کدام یک از ابعادی که شما اشاره کردید (مثل فرهنگ و علم و سیاست و اقتصاد وحتی مسائلی مثل اسطوره و…) بیشتر اهمیت داده است؟ علت این بها دادن چه بوده است؟
برگردیم به یک مطالعه تاریخی. جای رسانه در تمدن غرب را بررسی کنیم. اگر شما تمدن غرب را محصول دوره رنسانس بدانید و تاریخ نمادین آن را ۱۴۵۳ فتح قسطنطنیه در نظر بگیرید، تقریباً چند اتفاق پشت سر آن میافتد که مجموعاً مبنای تمدن غرب میشود. یکی اینکه در سال ۱۴۹۲ آمریکا کشف میشود. دیگری در سال ۱۵۲۱ ماجرای پروتستانتیزم را داریم. بعدی هم در سال ۱۴۵۵ دستگاه چاپ اختراع میشود. ببینید؛ تمدن یک تحول علمی پیدا کرده است که ما نامش را گذاشتهایم رنسانس؛ یک تحولی در دین ایجاد کرده است که نامش را گذاشتهایم پروتستانتیزم. بعد هم در یک منطقه جغرافیایی بعنوان یک الگو متمرکز شد که کشف آمریکا باعث آن شد. بعد از آمریکا که خواست به همه جهان گسترش پیدا کند به رسانه نیاز داشت.
من فکر میکنم موضوع اختراع دستگاه چاپ به معنای سرعت دادن به نشر و اشاعه پیامهای مشابه در حجمی زیاد و مقیاسی عظیمتر و تکرار سریعتر بود.
شما نگاه کنید، رنسانس در سال ۱۴۵۳ است، کشف آمریکا ۱۴۹۲ و پروتستانتیزم ۱۵۲۰٫ ولی دستگاه چاپ در سال ۱۴۵۵ اختراع شد. یعنی دو سال پس از فتح قسطنطنیه. این اتفاق به سرعت افتاد. من فکر میکنم موضوع اختراع دستگاه چاپ (که البته این اختراع کار آنها نبود. دستگاه چاپ از خیلی قبلتر اختراع شده بود) به معنای سرعت دادن به نشر و اشاعه پیامهای مشابه در حجمی زیاد و مقیاسی عظیمتر و تکرار سریعتر بود. حتی فضای مجازی که امروز هست از نظر فلسفه همان نقش را دارد. وقتی شما دستگاه چاپ دارید، بعد تبدیلش میکنید به رادیو، مجله، تلویزیون، ماهواره و… . هر اتفاقی در تکنولوژی رخ میدهد ولی فلسفه و اساس همه یکی است. اینکه گفته شده در زمان ظهور سرعت گردش زمان زیاد میشود، هم میتوان آن را فیزیکی تلقی کرد و هم از همین نظری که عرض کردم.
سرعت امروزی، لازمه زندگی همه ما شده است. فرض کنید میخواهید ماشین بخرید، سرعتش را تبلیغ میکنند. مودم میخواهید تهیه کنید، سرعتش را تبلیغ میکنند. موضوع سرعت در همه جا بصورت پیشفرض پذیرفته شده است؛ اینکه هر چه سریعتر بهتر. خوب این از کجا آمد؟ در فرهنگ عمیق تاریخی ما اینطور نبود که هر چه سریعتر بهتر. ما غذا هم که میخواستیم بپزیم میگفتیم بگذار قوام بیاید. ولی متأسفانه الان طور دیگری شده است و شما روی این جریان سرعت هزار مقوله دیگر میتوان سوار کرد. مهم این است که تصمیمی که میگیرید به سرعت در یک گستره زیاد به گوش همه برسد. البته این بدین معنا نیست که بد است و ما نباید از آن استفاده کنیم؛ ما میتوانیم و باید هم استفاده کنیم. ولی بدانیم اساس این نگاه، تمدن معاصر غرب است.
پس بطور مشخص رسانههای غربی در ابعاد مختلف تمدنسازی، بیشتر روی بستر فرهنگ و تاریخ برای اشاعه تمدن خود سرمایهگذاری کردهاند. از صحبتهایتان درست فهمیدهام؟
اگر این را هم بگویید من خیلی با آن مخالفتی ندارم. ولی من سعی کردم زمینه و فلسفهای که پشت این مسئله است را توضیح بدهم. حالا اینکه اینها چه استفادهای از آن میکنند فهمیدنش کار آسانی است. کافی است اینها بگویند ایرانیها تروریست هستند. خوب همه این مجموعه در اختیارشان قرار میگیرد برای اینکه یک تصویر غالب درست بشود برای اینکه بگویند ایرانیها تروریست هستند. این کار را انجام میدهند. کافی است یکدفعه بخواهند تولد کوروش کبیر را بکنند یک مسئله. به سرعت منطور خود را دنبال میکنند. این یک ارتش رسانهای است که با آن میتوان هر کاری کرد.
بسیار خوب. حالا اگر ما بخواهیم رسانههای انقلاب اسلامی در زمینه تمدنسازی ایرانی-اسلامی نقشآفرینی کنند، در کدام یک از ابعاد مهم تمدنی _از قبیل علم و تاریخ و فرهنگ و سیاست و دین و…_ باید سرمایهگذاری کنند و گسترش بدهند تا کمکی بشود به تمدنسازی ایرانی-اسلامی؟ به نظر شما همه این مولفهها در یک سطح هستند یا اینکه برخی را باید بیشتر مورد توجه قرار داد؟
اولاً من عرض کنم که بنده هنوز چیزی به نام رسانه انقلاب اسلامی که بنیاناً برای انقلاب اسلامی طراحی شده باشد، نمیشناسم. درواقع ما از رسانههای موجود داریم استفاده میکنیم. خوب این هم اجباری است و حتماً هم باید انجام بدهیم. ولی اینکه بگوییم یک رسانهای اختراع کردهایم مثل کتاب اندیشمندانه، مثل تلویزیون خانوادگی، مثل اینترنت خلاق و… است، به چنین چیزی نرسیدهایم.
اگر میخواهید برای رسانههای موجود دستور کار تعریف کنید، به نظر من موضوع از تحول علمی آغاز میشود. البته اینکه آیا رسانه ظرفیت این کار را دارد و یا نه بحث دیگری است. مثلاً ما شبکه چهار برای این امر راه انداختهایم، کمبیندهترین شبکه هم همین شبکه تلقی میشود. چون کاملاً موضوعی را دنبال میکند که ربطی به زندگی مردم ندارد. ولی واقعیت آن است که تحول باید از مراکز علمی ما آغاز بشود. اگر مراکز علمی ما به طور جدی وارد این نوع تحول بشوند، هر تولیدی در مراکز علمی قابلیت ورود به رسانه دارد. البته باید به زبان رسانه دربیاید. شما نمیتوانی بگویی من یک جلسه دفاعیه پایاننامهای را مستقیم از تلویزیون پخش میکنم برای تمدن اسلامی. قاعدتاً باید یک پخت و پز جدی روی آن انجام شود.
برای مثال موضوع ورزش را در نظر بگیرید. ورزش یک پدیدهای است که میتواند هم وزن سایر تحولات و پدیدههای جامعه تلقی شود. چرا ما حتماً مقید باشیم بازی والنسیا با یک جای گمنام دیگر را گزارشش را در اخبار عمومی کشور بگوییم؟ خوب ما اخبار ورزشی داریم. چرا اخبار پایاننامههای دفاعشده نداریم؟ یا اگر هم باشد بخش جدایی را نگفته است. همین اخبار علمی-فرهنگی. چرا شبها ساعت ۲۱ خبر ورزشی داریم، ولی خبر علمی-فرهنگی نداریم؟ اخبار اقتصادی نداریم؟
اخبار علمی-فرهنگی نهایتاً در یک زمانی که خیلی بیننده ندارد در شبکه چهار یا دو پخش میشود.
بله. چون بیننده ندارد، در یک جایی میگذارند که مخاطب هم کم است. ولی شما میبینید اخبار ورزشی اینطور نیست. حالا اگر اتفاق مهم ورزشی در داخل کشور افتاده باشد، شاید بتوان آن را در اخبار عمومی داخلی گفت. ولی ما گاهی بازی لیگهای اروپایی را تا جزئیاتش و اینکه چه کسی در چه دقیقهای گل زد را در تلویزیون پخش میکنیم. خوب چرا اینطور شده است؟ چطور به ما خوراندهاند؟ کسی هم از این حالت بدش نمیآید.
خود خبرگزاریهای غربی هم همین الگو را دارند؟
بله. همین است. آنها درست رویش کار کردهاند و به همین دلیل جا افتاده است. شما میبینید الآن دیگر المپیک یک حادثه جهانی شده است.
آقای دکتر عباسی به موضوع جالبی اشاره کردند. گفتند شما یادتان باشد مهمترین اتفاقها و خبرهای سیاسی جهان که غالباً نمیگذارند شنیده شود در تایم جام جهانی فوتبال است. دقیقاً جام جهانی قبلی، گروههای تجزیه طلبی مثل داعش و… شکل گرفتند که همان زمان اخبارش خفه شد. خیلی از اینها را در همان زمان انجام میدادند که فوتبال روی آن سرپوش بگذارد.
کاملاً درست است. فوتبال فینفسه برای خودش یک مقوله جدی شده است و در عین حال جلوی مسائل دیگر را هم میگیرد. خوب این پخت و پز چگونه اتفاق افتاده است؟ ما روی عناصر جدی تمدنسازی تمرکز نکردهایم. اینجا باید پرسید چطور باید اینها را به زبان رسانه درآوریم؟ اینکه شما بگویی من صرفاً دو تا کارشناس به تلویزیون دعوت میکنم، بعد هم به تبع الگوی غربی فرصت بسیار کمی به آنها بدهیم کار را جلو نمیبرد. این عدم تمرکزی که مخاطب غربی دارد را به بهانه خستگی مخاطب دارند روی ما پیاده میکنند. درحالیکه شما میبینید گاهی وقتی یک بحث جدی را در میان آن قطع میکنند، مخاطبانش میگویند چرا قطع شد؟ ما همان الگوها را داریم اجرا میکنیم.
اگر قرار است در رسانه اتفاق تمدنسازانهای رخ دهد، الگوی ورود علم به عرصه رسانه باید دقیق مشخص شود. تا کنداکتور، نحوه اجرا، جنس برنامه، کلاس برنامه، میزان بودجه برنامه و… همگی باید از ابتدا برنامهریزی شود. الآن در دانشگاهها و احتمالاً حوزههای علمیه افراد دیگر خیلی رغبت نمیکند به رسانه بروند و در آنجا حرفش را بزند. چون ممکن است دست پایین تلقی شود. چرا؟ چون در رسانه ما رفتار عالمانهای با علما نبوده است. حتی پول هم ندادهاند! تهیهکننده پول مربوط به کار کارشناسی را میگیرد ولی معمولاً پولی به کارشناس نمیدهند. اساتید هم معمولاً دنبال پول نیستند، ولی این نشاندهنده جایگاهی است که رسانه برای عرصه علم قائل هست. فقط برای اینکه آنتن و جدول پخشش را پر کند.
پس فکر میکنم بتوانیم به این نتیجه برسیم که اگر در زمینه تمدنسازی از رسانههای غربی موضوعات مختلفی برجسته شده، ما باید روی علم تمرکز کنیم و آن را به عرصه رسانه بیاوریم. درست است؟
وقتی شما میپرسید کدام یک اولویت دارد، من میگویم علم. ولی این بدین معنا نیست که رسانه از صبح تا شب روی علم کار کند. رسانه خیلی کارهای دیگر باید بکند. در زمینه سبک زندگی و خیلی از مسائل دیگر باید وارد شود.
بله. این مشخص است. در جامعه نخبگانی ما تا چه میزان، ساحت رسانه و نسبت تمدنی آن مورد توجه قرار گرفته است؟ الآن داریم یک درجه محدودتر صحبت میکنیم. بهتر است این را وصل کنم به دولت. دولت و نخبهها چقدر به نقش رسانه در تمدنسازی توجه دارند؟
اساساً باید ببینیم دولت و جامعه نخبگانی ما توجهی به مسئله تمدنسازی دارد؟ به نظر من میرسد شخصاً برخی این نگاه را داشته باشند، ولی وقتی شما یک نگاه کلان به جامعه نخبگانی و یا جامعه مدیران میکنید، من خیلی موضوع تمدنسازی را در بین آنها جدی نمیبینم. یعنی عزم و باور به تمدنسازی موضوعی نیست که عموماً و عمیقاً جا افتاده باشد. اگر این جا بیفتد بعد تازه درباره نقش رسانه باید صحبت کرد. ما هنوز الگوهای دیگری در توسعه مد نظر داریم که در بین دولت و نخبگانمان پیگیری میشود.
پس فکر میکنید چنین هدف مهمی که باید وجود داشته باشد تا به آن سمت حرکت کنند وجود ندارد.
این تمدن سازی اسلامی-ایرانی مهمترین هدف انقلاب اسلامی ماست.
من یک بار دیگر به تمدن غرب بازمیگردم. آیا میتوانیم تمدن غرب _بطور خاص جامعه آمریکایی_ را بصورت ویژه یک تمدن-رسانه بدانیم؟ یعنی آیا یک تمدنی است که اگر رسانه را از آن حذف کنیم انگار تمام آن شاکله فرو میریزد.
من این تعبیر شما را خیلی میپسندم! اگرچه فقط رسانه نیست که این تمدن را شکل داده است. ولی واقعیت آن است که این تمدن سالها است مرده و علائم حیاتی ندارد. فقط به واسطه رسانه است که زنده نشان داده میشود. یعنی با شاخصهای رسانهای این تمدن سالها است که مرده. اصلاً نمیشود از یک تمدن زنده بهنام غرب نام برد.
تمدن غرب درواقع مثل یک تیری است که از کمان و از آن مرکزیت خودش رها شده است و هرچه جلوتر میرود در یک سرازیری سقوط میافتد.
چرا؟
ببینید؛ تمدن به تولیدش زنده است. به تولید علمش. شما ببینید چقدر وقت است که در غرب یک دانشمند واقعی دیگر سر بلند نکرده است. همهاش سیاسی است. مثلاً اگر بگویید هانگتینتون، یک مقاله است و یک سری تبلیغات سیاسی روی آن. هگل و مارکس که از آن بیرون نیامده است.
منظور شما، فقط همین علوم انسانی در زمینه تمدنسازی است و یا علوم دیگری مثل تجربی، مهندسی و… را هم شامل میشود؟
در همه چیز. آنان فقط دارند در تکنولوژی رشد میکنند؛ یعنی تکنولوژی که ادامه علم است. ولی چشمه زاینده و جوشان علم در غرب دیگر نیست. به همین دلیل میبینید مسیحیت به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است. مسیحیت چون حرفهای اندیشمندانه قوی در آن جامعه تولید نمیکند و خود را فقط در مواجهه با تکنولوژی میبیند، سپر انداخته است و میگوید من دیگر حرفی ندارم.
تمدن غرب درواقع مثل یک تیری است که از کمان و از آن مرکزیت خودش رها شده است و هرچه جلوتر میرود در یک سرازیری سقوط میافتد. وقتی جلوتر میرود چون انرژیاش را از دست میدهد در حال سقوط است. من که عرض میکنم با شاخصههای تمدنی عمیق که نگاه میکنیم، سقوط کرده است. آن چیزی که تلاش میکند این تمدن را زنده و بالنده نشان دهد، رسانه است.
ولی انگار هنوز در آن زمینههایی مثل علوم زیستی، شیمی، تجربی و… بالندگیهایی دارند. اختراعات جدید، مقالات و اکتشافات جدید و… . به نظر شما آنها تأثیری ندارند؟
واقعاً موضوع رسانه را در این میان جدی بگیرید. در ایجاد این تصویر که ما هنوز از نظر علمی برجسته هستیم، این را جدی بگیرید. چرا مثلاً قدرت علمی ما در بحث هستهای جهانی نمیشود ولی کارهای بسیار کوچکتر از آن که در کشورهای غربی و آمریکا انجام میشود بزرگ نشان داده میشود. چرا؟ اتفاقات مهم در این سو رخ میدهد. چرا رشد علمی ما با همین آمارهایی که خودشان نشان میدهند رشد بسیار سرسامآوری است، جهانی نمیشود و فهم نمیشود که قومی به نام ملت ایران در اثر انقلاب اسلامی به این بازسازی هویت خودشان رسیدهاند و دارند از نظر علمی رشد میکنند؟ این را هیچکس نمیبیند. البته من نمیخواهم همهاش را نفی کنم و بگویم هیچ رشد علمی اتفاق نمیافتد. ولی علمی که مبنای تحولات عمیق اجتماعی باشد و بتواند غرب را از این منجلابی که گرفتار آن شده است را نجات بدهد، دیگر وجود ندارد.
سوالهای خیلی خوبی هنوز مانده است. ولی چون زمانمان رو به پایان است، اگر نکتهای در پایان دارید بفرمایید.
نکته نهایی تأکید بر این است که من فکر میکنم اگر میخواهیم به سرعت بر این مراحل مسلط شویم، در هر حال باید رسانه انقلاب اسلامی را ایجاد کنیم. فکر میکنم این را باید همه جا تکرار کنم. باید یک خواست عمومی شود. اندیشمندان ما و تکنسینهای ما باید کنار هم بنشینند و بالأخره یک رسانه ایجاد کنند.
مهمترین شاخصه این رسانه چه باید باشد؟
باید ویژگیهای مثبت سایر رسانهها را در آن جمع کنیم. مثلاً از رادیو این را که میتوان بدون توجه خاص و متمرکز و در شرایطی مثل رانندگی از آن استفاده کرد را استخراج کنیم. مثل کتاب اندیشمندانه و فرهنگی باشد. مثل تلویزیون بتوان بصورت خانوادگی از آن استفاده کرد. مثل سینما کاملاً تأثیرگذار باشد و… .
فکر میکنید سایت ما بعنوان یک قدم بسیار کوچک که هدفش این است که بشود سایت اول رسانه و هنر انقلاب اسلامی، این توانایی را دارد که بتواند در این زمینه اقدام کند؟
شما اگر بتوانید یک کمپین راه بیندازید، کار خوبی است. بالأخره یک گروهی باید این مطالبه را بکنند و جمع شوند. نمیتوان گفت این سایت همان چیزی است که ما میخواهیم. چون این دارد در فضای رسانهای که از قبل درست شده است کار میکند. نمیگویم نباید از اینها استفاده کرد. یک زمانی انقلاب که شده بود این فضای مجازی وجود نداشت. حداکثر تلویزیون بود. تصوری از ماهواره و حتی ویدیو نداشتیم. فکر میکردیم دوران اختراعات جدید در عرصه رسانه به اتمام رسیده است. ولی از سال ۱۳۵۷ تا الان چقدر رسانههای جدید بوجود آمدهاند؟ خوب ما هم این کار را برای انقلاب اسلامی انجام دهیم.
*رسانه انقلاب
ارسال نظر