به گزارش سینماپرس، نشست مجازی با موضوع «حریم خصوصی و آزادی بیان در رسانهها» با حضور دکتر علیزاده برگزار شد. در ادامه به مشروح این نشست و پرسشهای مطروحه کاربران میپردازیم.
۱|چیزی به نام آزادی بیان در غرب وجود دارد؟
به نظر من گفتمانی که در جهان پر از بحران امروز، ما را قویتر و مستحکمتر میکند، از دل این گفتوگوها است. آن گفتمان چیزی نیست که یکبار برای همیشه ساخته شود و پایان یابد. باید مرتب در حال ساختن و پیش بردن آن گفتمان باشیم.
در مورد بحث رسانه و آزادی بیان، به نظر من کمی دیرهنگام به آن میپردازیم و باید دو دهه زودتر و از زاویه دیگر آغاز میکردیم. زمانی که با فروپاشی بلوک استبدادی شرق یعنی اتحاد جماهیر شوروی، آلمان شرقی و کشورهای اروپای شرقی که در بلوک کمونیستی بودند جهان به سمت نظم تکقطبی حرکت کرد و امپراطوری امریکا که سرمایهداری به علاوه لیبرال-دموکراسی بود، برای خود تمامیت قائل شد و خواهان استیلای خود بر تمام جهان، بازارهای جهان، همه نقاط استراتژیک و استیلای نظامی، اقتصادی و سیاسی شد. برای انجام این روند، اولین اتفاقی که رخ داد و قرار بود تا در ذهن مردم ثبت شود، حمله امریکا به عراق در سال ۱۳۶۹ در جنگی معروف به نام جنگ خلیج فارس بود. در آن جا رسانهها برای اولین بار نقش راهبردی خود را بازی کردند.
تصاویر دوربینهای مادون قرمز، تصاویری که از شب گرفته بودند یک جنگ الکترونیکی و مدرن را نشان میداد که از اتاق فرمانی در واشنگتن هدایت میشد و میتوانست از فاصله ۱۵ هزار کیلومتری نقطه هدف را با تعقیب خیلی بالایی در عراق و کویت مورد اصابت قرار دهد. این به معنای ورود جهان به عرصه جدیدی بود. به یک دوره جدید از تاریخ. در نظر شخصی من و به نظر فیلسوف فرانسوی به نام «بودریار» جنگ عراق بیشتر در تلویزیون و رسانه رخ داد و این بدین معناست که دوره جدید امپراطوری امریکا از طریق رسانه در افکار عمومی جهان طوری ثبت شد تا کسی از آن به بعد جرات مقاومت در برابر ابرقدرت نظامی و اقتصادی را نداشته باشد. کشورهای معدودی باقی مانده بودند که در مقابل این نظم جهانی مقاومت کنند. آمریکا تا حد ممکن راه نظامیگری را باز گذاشته بود، اما برای آن که فروپاشی این کشورها از داخل هم ممکن شود روی از بین بردن سیستم ایمنی این کشورها و ملتها سرمایهگذاری کرد.
سیستم ایمنی کشورها به معنای فرهنگ بومی، مذهب و دین بومی بود. چیزهایی که واحد اجتماعی را به عنوان ملت کنار یکدیگر قرار میدهد و اجازه یکپارچه شدن و اتحاد آنها را در لحظه ضروری و بحرانی در مقابل دشمن خارجی میدهد. در فضای ایران به این اتفاق تهاجم فرهنگی گفته شد. تهاجم فرهنگی به معنی این است که از طریق ابزار جدید رسانهای و از طریق گفتمانهای جدید غرب و به ویژه امریکا به دنبال تغییر ارزشهای فرهنگی در ایران بودند. به دنبال سیاهنمایی از وضعیت داخل کشور بودند. به دنبال سرمایهگذاری روی شکافهای اجتماعی اعم از شکافهای قومیتی، شکافهای جنسیتی و شکافهای مذهبی در ایران بود. همچنین روی انواع نارضایتیهایی که به حق یا به ناحق در داخل کشور وجود داشت. ولیکن این داستان یک سر دیگر هم دارد. در همان زمانی که اتحاد جماهیر شوروی از بین رفت و جهان وارد عرصه تکقطبی شد در ایران هم نظام جمهوری اسلامی ایران وارد دوره جدیدی شد. با پایان دهه ۶۰ و با پایان جنگ و با پایان دههای که دهه انقلابی بود از استکبارستیزی و امریکاستیزی که نگاه مشترک دو جناح بود و هم چنین از اقتصاد با رویکرد مستضعفمحور و عدالتمحور مشترک بین دو جناح، عبور کردیم.
حداقل در نگاه و تفسیر شخصی من با ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی که نگاهی توسعهمحور داشتند، بخشی از نظام و کارگزاران نظام عملاً وارد فضای نئولیبرالیسم اسلامی شدند. هم در اقتصاد داخلی به دنبال توسعه بدون در نظر گرفتن ارزشهای انسانی و انقلابی و ارزشهای عدالتمحور فرهنگی و دینی بودند. متناسب با این توسعهای که مدنظر داشتند مجبور به تنشزدایی شدند که اسم دیگر آن میل به نزدیک شدن به غرب و امریکا و پذیرفتن خواستههایی بود که امریکا از ملتی همانند ایران داشت. مهمترین آن خلع سلاح داوطلبانه نظامی و دفاعی بود.
در این فضا وقتی آیتالله خامنهای در دهه ۷۰ به درستی و هوشمندانه روی نقطه تهاجم فرهنگی انگشت گذاشتند، کسانی که قرار بود مقابل این تهاجم فرهنگی دفاع کنند چه کردند؟ من معتقدم که هر گونه بحث از رسانه و آینده رسانه به ویژه برای حزباللهی ها باید از بازخوانی دقیق، بدون تعارف و انتقادی و راهحل مقابله با تهاجم فرهنگی در دهه ۷۰ به بعد باشد. ببینند چه کردند که موفق نبودند؟ البته تا جایی که به تشخیص بیماری مربوط بود به نظر من درست عمل شد. رهبری درست تشخیص دادند که امریکا به دنبال تغییر ارزشهای بومی، ملی، فرهنگی و دینی ما است؛ برای این که اگر این ارزشها تضعیف شود، چیزی ما را به همدیگر نزدیک و یکپارچه نگه نمیدارد. آن زمان در هم شکستن توان دفاعی ملی و کلی ما بسیار آسانتر خواهد بود. این تشخیص بسیار درست بود. ولیکن مرحله بعد از تشخیص که مقابله با بیماری بود درست عمل نشد.
ما از اینجا وارد فضایی میشویم که سالانه ۲ تا ۳ یا ۴ میلیارد دلار هزینه فرهنگی در کشور است که مقدار خیلی زیادی هزینه رسانهای است. خود رسانه ملی ما سال گذشته یک میلیارد هزینه داشت که الان افزایش یافته و به یک و نیم تا دو میلیارد دلار رسیده است. بعد میبینید مجموعهای همانند «BBC» فارسی که از سال ۸۷ آغاز میشود با هزینه کمتری میتواند بخشی از مخاطب ما را با خود همراه کند. عملاً میتواند شب به شب در خانه ایرانیان چترباز گفتمانی راه بیندازد. به این معنا که در ادامه استعاره تهاجم فرهنگی، من معتقدم وقتی امریکا یا کشورهای استعماری در قرن گذشته میخواستند به جایی حمله کنند –مثلاً در حمله به عراق و افغانستان در سال ۸۲-با هواپیماها یکسری تراکت و بوروشور و اعلامیه پخش میکردند و به مردم اعلام میکردند اگر سلاحهای خود را زمین بگذرید و با دولت مرکزی همکاری نکنید در امان خواهید بود و آسیب نخواهید دید. برای شما صلح و شکوفایی اقتصادی و غیره خواهیم آورد.
من معتقدم نقش رسانههای فارسیزبان دولتهای غربی دقیقا همین است. شب به شب به خانههای ایرانیها چترباز گفتمانی میاندازند. یکسری افراد در لباس تحلیلگر، کارشناس، فیلسوف، اقتصاددان، جامعهشناس، سیاستمدار سابق، دیپلمات سابق و غیره را شب به شب به خانههای ما میاندازند و عملاً پشت صورتهای لبخند زده و پشت ماسکهای آنها چیزی جز این پیام نیست که اگر سلاحهای خود را زمین بگذارید امریکا، انگلیس، اتحادیه اروپا برای شما صلح میآورند و اگر از دولت مرکزی دفاع نکنید در امان خواهید بود و شکوفایی اقتصادی برای شما به ارمغان خواهد آمد. مالزی، کره جنوبی، ژاپن و غیره میشوید.
۲|جنگ نرم به چه معنی است؟
دولت- ملتها برای افزایش نفوذ خود بر یکدیگر فقط نیازمند قوای دفاعی و نظامی نیستند، بلکه نیازمند افزایش توان نرم خود هستند. مهمترین بخش توان نرم، توان اقتصادی است. جنگهای اقتصادی الان هم آغاز شده و ما در ایران یک قلم از جنگ نرم اقتصادی را دیدیم. تحریمها، هیچ چیز کمتر از حملات عراق به ایران در آن ۸ سال نداشته است. این یک نوع جنگ نرم اقتصادی بود.
از نظر فرهنگی هم به همان شکل است. برای افزایش نفوذ خود سعی میکنند یارگیری کنند. برخی مواقع این یارگیری مشروع است و برای بالا بردن نفوذ خود و بقیه کشورها است و برخی مواقع نامشروع است چون به دنبال درهم شکستن ملتها هستند. اگر ما در کشور دیگری بیمارستان، مدرسه، خیریه، مسجد و کلیسا راه اندازیم، برای افزایش نفوذ معنوی ما در بین مردم آن کشور است. اگر هدف ما این باشد که بعداً آن مردم را از داخل «از خود تهی» کنیم و درهم بشکنیم، جنگ نرم نامیده میشود. به نوعی «جنگ مکارانه» است؛ چون از داخل نفوذ میکنیم و آن دولت-ملت را از بین میبریم.
همانطور که در جنگ سخت ما ابزار جدید داریم و مثلاً هواپیمای «اف۳۲» روز امریکا قویتر از «اف ۱۴» چهل سال پیش است، تکنولوژی جنگ نرم هم سال به سال عوض میشود و به روز میشود. وقتی با یک ابزار جدید ساخته شده همانند «BBC فارسی» طرف هستید، چه میکنید؟ کار آنها این است که گفتوگو کاذب ایجاد کنند. نگاه آنها بدین گونه است که، در بازه درازمدت بتوانند پیام را در ناخودآگاه مخاطب به خوبی بنشانند. این بدین معنی نیست که صبح به صبح یک تحریریه ایجاد کنند تا ببینند امروز چطور به ایران ضربه بزنند. اتفاقاً برعکس، هوشمندی آن مجموعه در این است که شما یک بودجهای در کشوری اختصاص میدهید و از روزنامهنگارانی دعوت میکنید که قبلاً در ایران زندانی بودند، خیلیها با خاطره تلخ از کشور خارج شدند، خیلیها متعلق به جنبش اصلاحات در سال ۷۶ بودند و با ناامیدی و تلخی بیرون آمدند. در یک فضای مشترک اینها را خارج از کشور نگه میدارید که نمیتوانند بازگردند، نمیتوانند با مردم عادی چشم در چشم شوند. در فضای انتزاعی نگه میدارید و این چیزی به نام اتاق انعکاس ایجاد میکند؛ یعنی من و شما و چند همفکر دیگر در جایی جمع میشویم و من یک چیزی میگویم و بقیه تکرار میکنند و این به عنوان واقعیت برای ما جا میافتد. در فارسی میگویند: خود گویی و خود خندی!
در مقابله با این ماشین مدرن دولت انگلستان، ما چیزی به نام پرستیوی داشتیم که میتوانست بخشی از این ضرر و زیان را جبران کند. ما هم به سمت تهاجمی شدن رفتیم. از دل مردم انگلستان یارگیری میکردیم. پرس تیوی را در سال ۸۶ راهاندازی کردیم. زمانی بین کسانی که مخالفان وضعیت موجود در انگلستان بودند، رسانه مرجع شد. در آذر ماه سال ۸۹ که من بخشی از جنبش دانشجویی انگلستان بودم و در خیابان تظاهرات و فعالیت میکردیم، به یاد دارم پرستیوی رسانه اصلی دانشجویان مخالف «دیوید کامرون» بود. در سال ۸۷ وقتی اسرائیل به غزه حمله کرد باز پرستیوی رسانه مرجع مردم انگلیس بود؛ که بدانند اسرائیل چه جنایاتی در غزه انجام میدهد یا چطور پلیس انگلیس تظاهرات مردم انگلیس در دفاع از مردم غزه را سرکوب میکند و بچهها را زندانی میکند.
همین نداشتن نگاه متفاوت به عرصه جنگ نرم باعث شد پرستیوی بسته شود. وقتی میگوییم جنگ نرم به این معنی نیست که ما با لباس خاکی، لباس تکاوری و با اسلحه «تبلیغ فرهنگی» کنیم. این عرصه دیگری دارد. یک گرامر دیگری دارد. یک دستور زبان و نحو دیگری دارد. نحوهی اندیشیدن آن متفاوت است. منطقی که عرصه جنگ نرم دارد متفاوت است. صبوری که نیاز دارد متفاوت است. در عرصه رسانه ممکن است ۱۰ سال اعتمادسازی کنید و نخواهید همان لحظه خاص نان را به تنور بچسبانید تا چیزی عایدتان شود. ساختن اعتماد و ساختن رسانهای که بتواند در ذهن افراد اعتماد جلب کند و آنها را به خودش نزدیک کند ممکن است زمان خیلی زیادی طول بکشد. لزوماً اگر بخواهید از لحظه اول اخباری که دلتان میخواهد، یا تفسیری که میخواهید مخاطب بشنود، بدهید، مخاطب با یک انگشت ساده، دست خود را روی کنترل از راه دور میگذارد و به کانال دیگری میرود. به این معنی نیست که میخکوب شما میشود و به شما گوش میدهد.
به پرستیوی برمیگردم. همین شبکه را در سال ۸۸ با بدسلیقگی و با قیمت ارزانی از دست دادیم. با اشتباهاتی که قابل صرفنظر و اجتناب بود. قبلاً هم گفتم در پرستیوی شهردار لندن، «کندی وینسون»، سخنرانی میکرد و برنامه خاص خود را داشت. «جرمی کولمین» نخستوزیر احتمالی آینده انگلستان برنامه خاص خود را در پرستیوی داشت.
ما در زمینه دفاع چه کردیم. ما در زمینه دفاع وقتی دیدیم «BBC» در سال ۸۸ خط خاصی را دنبال میکند، هر چند «BBC» به هیچ وجه برای شکل دادن به اتفاقاتی هم چون سال ۸۸ یا غیره ساخته نشده است، و هدف از ساخت تلویزیون «BBC» و منفعتی که برای دولت بریتانیا داشت هیچ چیزی جز شکلدهی به افکار عمومی ایرانیان در زمینه سیاست خارجی و منطقهای دولت آنها نبود. هدف «BBC» فارسی هیچ چیزی جز این نبود که بتواند روی من و شما در خصوص سیاست هستهای ایران، سیاست موشکی ایران، سیاست ایران در سوریه، سیاست ایران در عراق، سیاست ایران در کردستان عراق، سیاست ایران در فلسطین، سیاست ایران درباره حزبالله و حماس و یمن و افغانستان و غیره تاثیرگذاری کند.
۳|عوامل، مراحل و نقش رسانههای غرب در شکلگیری اسلام هراسی و پدیده داعشیسم (تفکری – رفتاری) چه بوده است و در حال حاضر چه نقشی دارند؟ چگونه آنها را بشناسیم و به دیگران بشناسانیم (آگاهسازی کنیم)؟
چرا باید اسطورهزدایی از نگاهمان به غرب کنیم؟ پیام این بحث این باشد که ما نیازمند شناخت غرب هستیم. نیازمند شناخت واقعی و عینی از غرب هستیم. برای این منظور نیازمند اسطورهزدایی از نگاه پیشینی خود از غرب هستیم.
وقتی میگوییم اسلامهراسی در غرب، باید بدانیم کجا و در کدام کشور است؛ که هر کدام تاریخ خاص خود را دارند. در امریکا، آغاز اسلامهراسی به داستان اشغال سفارت امریکا در ۱۳ آبان سال ۵۸ بازمیگردد. ۴۴۴ روز در امریکا، هر شب بخش مهم خبر به این مسئله اختصاص داشت. تاثیری عمیق در ناخودآگاه جمعی امریکاییها گذاشت و به نظر من چیزی در حد جنگ ویتنام و شکست امریکا در ویتنام بود. از آنجا شروع شد.
این که چرا باید آمدنیوز در ایران ۵۰۰ هزار عضو داشته باشد و اخباری غیرمنطقی هم منعکس کند، جای سوال دارد.
این هیولاسازی از ایران و اسلام را شروع کردند و این به نفعشان بود. با کشته شدن دریاداران امریکایی در بیروت و غیره به این سمت رفتند. پس از فروپاشی بلوک استبدادی شرق هم آمریکا نیازمند یک دشمنی بود که بتواند ایدئولوژی غالب خود را با آن توجیه کند و اسلام سیاسی را جایگزین خطر کمونیسم شوروی کرد.
در انگلستان داستان متفاوت است. آغاز اسلامهراسی در انگلستان به ماجرای فتوای سلمان رشدی توسط آیتالله خمینی در سال ۶۷ یا ۶۸ برمیگردد. از آنجا انگلستان خیلی روی این مانور داد. اگر امریکا ۴۴۴ روز هر روز برنامه کشور خود و مخاطبان را با داستان سفارت بمباران خبری کرده بود. اینجا هم بعد از سلمان رشدی هر اتفاق کوچکی که رخ میداد را بزرگ میکردند.
بعد از آن با ۱۱ سپتامبر و داستانهای کوچک و بزرگ اخبار تروریستی و غیره توانستند هژمونی یا سلطه خبری به وجود آورند. مثلاً در یک سال گذشته هزار و ۱۰۰ مورد اسیدپاشی در لندن داشتیم. این رقم عجیبی است. اگر رسانهها روی این به درستی مانور دهند شهروند معمولی انگلیسی در لندن باید بترسد که از خانه بیرون برود.
دو الی سه مورد اسیدپاشی در اصفهان به کمک رسانههای فارسیزبان و رسانههای غربی باعث شد مردم در تهران و شهرهای دیگر از خانه میترسیدند بیرون بیایند. جو رسانهای که درست کردند این چنین نتیجه داد. در لندن هزار و ۱۰۰ مورد بود ولی از آن خبری نمیشنوید. اگر یک ماشینی به جایی بخورد که راننده آن مسلمان بود یا شائبه حرکت تروریستی باشد در کل اروپا آدمها میترسند از خانه خود بیرون بیایند و رسانهها میترسند این را تبلیغ کنند و به امر اصلی خبری بپردازند.
۴|پیروزی انقلاب اسلامی ایران باعث به وجود آمدن و ظهور خودآگاهی دینی در میان مسلمانان و بازیابی هویتاسلامی و گفتمان بیداری اسلامی شد. تاثیر تبلیغات رسانهای غربی را در ایجاد تغییر در فرهنگ تمدنها، اسلام هراسی و نسبت دادن تروریسم به مسلمانان، چطور ارزیابی میکنید؟
حال آنکه مطابق بسیاری از اسنادی که توسط عوامل خود سازمانهای اطلاعاتی-امنیتی غربی، این خود آنها و سازمانهایشان هستند که تربیت کننده تروریسم بینالمللی هستند!
درست است که انقلاب اسلامی باعث هویت مسلمانان شد. دوستان زیادی در انگلستان دارم که در خاطره خود در دهه ۷۰ میلادی یا اواخر دهه ۵۰ شمسی با این که مورد آزارهای نژادی در انگلستان قرار میگرفتند، بچههای خانوادههای پاکستانی، هندی، اندونزیایی و غیره راهی برای دفاع خود نداشتند و با دیدن مردم ایران و آیتالله خمینی (ره) به شکلی به هویت خود آگاه شدند و متوجه شدند بیش از هر چیزی مسلمان هستند. معنی یک هویت ژئوپلوتیک یا هویت سیاسی است. فراموش نکنید بلافاصله بعد از انقلاب ایران، فعالیت شبکه وهابی بسیار وسیع شد. همان زمان عربستان در افغانستان چقدر هزینه کرد؟ نیروهای جهادی را آنجا فرستاد. شبکه مساجد وهابی فعال شد. در کنار آن اسلام، اسلام سعودی هم سعی کرد سرمایهگذاری کند و از جوانان خارج از مرزهای خود یارگیری کند. تلفیق این دو با هم همیشه خیلی پیچیده بود و وظیفه ما در خارج از ایران بود که بتوانیم این خطوط را که هم آیتالله خمینی (ره) درباره آن خیلی خوب حرف زده بود و هم آیتالله خامنهای از تفاوت اسلام سعودی گفته بودند ولی باید این را به مخاطبان عادی و ناآشنا و نابلد نشان میدادیم که احتمالاً آنقدر موفق نبودیم.
غرب چه کرده و آیا خواسته در فرهنگ تمدنی ما تغییر ایجاد کند یا خیر؟ انقلاب اسلامی در سال ۵۷ پیروز شد، بلافاصله سفارت امریکا را گرفته است. هیمنه امریکا را شکسته است. یعنی ابرقدرتی که برای خود آن همه ابهت دارد را تحقیر کرده است. شاید الان برخی از اشغال سفارت امریکا تبری میجویند، ولی من فکر میکنم آن را باید در کانتکس خود گذاشت. در آن دوره و زمانه کسی بیاید و این چنین جلوی آن ابرقدرت بایستد؛ تاثیری که در ذهن همه مردم جهان سوم و مستضعفان داشته است، تاثیر زیادی بود. شما میگویید چرا امریکا در جنگ به ما ضربه زده است؟ مسلماً میدانسته تنها ایران مستقل نیست. ایران مستقل الگوی عراق مستقل است، الگوی مردم عربستان مستقل است، الگوی یمن مستقل است. برای همین اگر شما مقابل امپراطوری جهان ایستادید باید توقع دشمنی آن طرف را هم داشته باشید. سوال این است ابزاری که برای مقابله داشتیم کافی بود یا خیر، شکی در مورد خدشه در تمدن ما نیست.
۵| داشتن سواد رسانهای در جامعه ایران چقدر میتواند در شناخت تاثیرات رسانههای ضدایرانی همچون آمدنیوز، صدای آمریکا، رادیو فردا، BBC و امواج خبری کذب و جعلی، ترور رسانهای، سانسور سیاسی، آسیبهای رسانه و … موثر واقع شده و به گسترش رسانه صادق جهانی کمک کند؟
سواد رسانهای امر مهمی است. در مورد خبر آمدنیوز، اگر ذهن منطقانه داشته باشید، میتوانید بفهمید از جایی خبر داده که غیرممکن بودن آن برای شما حادث میشود. این بحث را با آقای عباس عبدی و آقای نصراللهی در خبرگزاری تسنیم داشتم و به نظر من آقای عبدی حرف درستی زدند و باعث شدند نظر من هم عوض شود.
گفت مسئله تنها تحلیل رسانهای نیست. مسئله حس افراد هم هست. اگر از کسی حرفی بشنوید که به مزاق شما خوش آید آنقدر دنبال تحلیل نخواهید رفت، ولی اگر به مزاق شما خوش نیاید، خطکش تحلیلی خود را بیرون میآورید و تکهتکه اندازه میگیرید.
به نظر من داشتن سواد رسانهای مهم است اما اگر ما رسانهای داشتیم که سر موضوعی میتوانست میزگرد تشکیل دهد، در طی سالیان اعتماد مخاطب به حدی به آن زیاد بود که سراغ جای دیگر نمیرفت، اصلاً آمدنیوز، آمدنیوز نمیشد.
این که چرا باید آمدنیوز در ایران ۵۰۰ هزار عضو داشته باشد و اخباری غیرمنطقی هم منعکس کند، جای سوال دارد. میخواهم بگویم که به نظر من، آمدنیوز را به عنوان زنگ خطر درنظر بگیریم. یعنی اگر آمدنیوز با غیرمنطقیترین و غیرخِرَد ورزانهترین خبر میتواند کاری کند که در جامعه وضعیت نیمهبحران ایجاد شود و مسئولین باید آن خبر را تکذیب کنند-به نظر من ای کاش چنین نکرده بودند- نشان میدهد باید به سمت این برویم که رسانههای به روز و قابل اعتمادی برای بخشهای مختلف جامعه با نگاهها و سلائق مختلف داشته باشیم و اجازه دهیم گفتوگوها هر چقدر هم به سلیقه ما خوش نیاید اما در داخل کشور انجام شود تا بخواهد در بیرون رخ دهد.
مشکل آمدنیوز، «BBC » و صدای امریکا چیست؟ اگر دروغی هم بگویند دست شما به آنها نمیرسد که بخواهید شکایت کنید؛ در حالی که روزنامهای در داخل کشور، تیراژ آن یک میلیون و منبع خبر است، حداقل میتوانستید آن را مسئولیتپذیر کنید. آمدنیوز را کجا میتوانید پیدا کنید؟ در تلاویو، استانبول، واشنگتن یا هر جایی میتواند اداره شود. از کجا اداره میشود؟
برای همین کشاندن جریان خبرسازی به داخل کشور که نیازمند باز شدن رواداری ما است و تنها راه مقابله به آن سمت است، وگرنه امروز آمدنیوز و فردا رسانه دیگری است و ما جلوی این موج را نمیتوانیم بگیریم. تا همین جا هم ضربه خوردیم. تا همین جا هم، بخشی از افکار عمومی ما درباره سیاست خارجی توسط دولتهای غربی یارگیری شده است. تا همین جا هم، درباره مسئله هستهای و غیره همبستگی اجتماعی ما ضربه خورده است. با حرکت تدریجی به سمت رسانههای به روز که اجازه گفتوگو و تضارب آرا را میدهند ما میتوانیم ضریب امنیت ملی خود را بالا ببریم.
۶|آیندهی رسانههای جعلی و دروغپرداز و همینطور، رسانههای حقیقتمحور را بر اساس زیرساختهای تکنولوژیک و نوآورانه چگونه میبینید؟ آیا انسان مغلوب سیطره پروژه انحراف از واقعیتِ رسانههای جعلی خواهد شد؟
به روان جمعی انسانها برگردم. تا وقتی بازار و خریداری برای چیزی وجود نداشته باشد، تولیدکنندهای برای آن ایجاد نمیشود. شایعات اگر فراگیر میشوند و مردم خریدار اخبار جعلی میشوند برای این است که یک جایی نارضایتی وجود دارد که نمیتوانند بیان کنند.
مثلاً در امریکا، ترامپ فاجعهای بود که باعث بیآبرویی جامعه امریکا و سیاستمداران امریکا شده است. با این حال اخبار جعلی درباره هیلاری کلینتون موفق میشد؛ برای این که نفرتی از نخبگان جامعه امریکا در میان مردم عادی وجود داشت. برای این که خانواده کلینتون شاهزادگانی بودند که ۲۰ سال برای خود سلطنت میکردند و با درد کارگر عادی امریکایی که در این مدت بیکار شده، آشنا نیستند. ترامپ از درد آنها توانسته استفاده کند و توانسته داروی تقلبی به آنها بفروشد. برای همین اخبار جعلی در امریکا تا این اندازه در انتخابات اخیر تاثیرگذار بود. در جامعهای که سطح تحصیل آن باید خیلی بالا باشد، چطور این اخبار را پذیرفتند، اینها به آن نارضایتی و ناراحتی از سیستم حاکم بر امریکا بازمیگردد. تا زمانی که این روند ادامه داشته باشد، اخبار جعلی موفق میشوند.
*رسانه انقلاب
ارسال نظر