به گزارش سینماپرس؛ فیلم The mother آخرین ساخته «دارن آرنوفسکی» به جرات یکی از گیراترین و جذابترین فیلمهای سالی که گذشت بود. «مادر» که میتوان تفسیرهای متفاوتی از چیستی داستان آن داشت و البته موضوع خلقت و داستان آدم و حوا نزدیکترین قصه ممکن است، روایتی عذاب آور و تکان دهنده از واقعیتی به نام «خودشیفتگی» است. خودخواهی و تبختری که همه چیز را برای رسیدن به مقصد و آرزوی خود میخواهد حتی عشق را.
داستان فیلم را تقریبا همه میدانند، داستان مرد و زنی که در خانهای به تنهایی زندگی میکنند اما با آمدن مرد و زنی بیگانه به منزل آنان و ورود به قسمت ممنوعه ورق برمیگردد و اتفاقات عجیب و غریبی رخ میدهد.
مرد خانه که نویسنده است تمام هم و غماش این است که نوشتههای او دیده شوند و به شهرت برسد. بدون اینکه نظری از همسر خود بخواهد تمام برنامهها را مطابق میل و خواسته خود پیش میبرد تا آنجا که منزل را تبدیل به یک جهنم اساسی میکند. این سیر تا جایی پیش میرود که قلب همسرش که نماد عشق است را به یغما میبرد و بعد از نابودی کامل خانه بار دیگر همه چیز از اساس مانند خلقتی دیگر شروع میشود.
آنچه که محور تمام شرارتها در قسمتهای پایانی فیلم، که لحظات اوج درگیری و رخدادهای بهم پیوسته است، خودشیفتگی و غرور مرد یا همان «خدا» است. او با اجازه ورود طرفداران و علاقهمندان خود به داخل خانه منجر به نابودی فضای صمیمی و عاشقانهای که همسرش مهیا کرده بود میشود، شخصیت و عزت زنش را نادیده میگیرد و پس از آن صحنههایی از تاریخ و رویدادهای حساس اجتماعی و سیاسی آغاز میشود.
جدای از نگرش کفرآمیز آرنوفسکی به خدا و خلقت، موضوع فرامتنی فیلم لذت شهرت و خودشیفتگی پنهان دنیای سلبریتیها و غرور و قدرت طلبی انسان معاصر و جریانهای سیاسی و اجتماعی متفاوتی است که هرکدام با کنشی دیگری را وادار به واکنش کردهاند. اگر با نگاه فلسفه تاریخی بخواهیم این واقعیت را تبیین کنیم باید از آن به نظریه هگلی سنتز رجوع کنیم.
توضیح آنکه با برتری طلبی هرنحله فکری و یا سیاسی موجود در دنیا از همان ابتدای تاریخ خلقت که توالد نسل با فرزندان آدم و حوا یعنی هابیل و قابیل شروع شد زنجیره حلقههای دنبالهدار تاریخ آغاز گشت. این یک پیام بیشتر ندارد: تاریخ خلقت و داستان زندگی انسان جنگ بر سر قدرت طلبی و انتقام است، یک رشته ملعون و متعفن از هستی. اوج نگاه نهیلیستی فیلم دقیقا آخر آن است. جایی که خدا با بازی «خاویر باردم» عشق تنها را از مادر میگیرد و بار دیگر عالم را خلق میکند. اما نه برای زیبایی و صلح انسانها بلکه برای آنکه دیگران او را ببیند و پرستش کنند، برایش صف بکشند و امضا بگیرند، کف و سوت بزنند و از فرط علاقهمندی و اشتیاق نسبت به او جان بدهند. این تکبر و خودخواهی خدایی است که عالم را خلق کرده است.
هر دستگاه سیاسی برای نفی دیگری بر آن خط بطلان میکشد و دیگری برای نابودی سومی آن را از بین میبرد. این پروسه آنقدر وسیع میشود که کار به ارتش و نیروهای نظامی میکشد. جنگ و خونریزی دامنه خود را به تمام جهان میکشد و در این وانفسا انسانهای فقیر و بیپناه گرسنه و تشنه و آواره در کمپها به دنبال عامل اصلی این وضعیت میشوند: منبع الهام.
منبع الهام شاعر فیلم (خدا) که همسر وی و دربردارنده فرزندی است که قرار است به دنیا بیاید. زمانی که مادر -که شاید مریم مقدس باشد- باردار میشود، مرد یکباره ایده شعر جدید خود را پیدا میکند، شروع میکند به نوشتن و بعد از اتمام آن را چاپ میکند. این کتاب که خود کنایه دیگری به فعل خلق کردن دارد عاملی میشود که بعد از اتفاقات واپسین میافتد.
اما فرزند تازهای که در راه است زمانی حقیقتش هویدا میشود که بر روی دست منتظرانی که ذکر هله لویا را میگویند، تقدیس میکنند. او منجی است. منجی که بیچارگان و درماندگان انتظار او را میکشند تا از فلاکت نجاتشان دهد. اما منجی به علت خودخواهی ملت و توحش برآمده از آن و بزدلی در یک آن نابود میشود و توسط مردمان پلید جهان همراه با درد خورده میشود! منجی انسان توسط خود انسان به قتل میرسد.
مرد که میداند چه خواهد شد برای انکه باز بیشتر تقدیس شود فرزند را مخفیانه چون فرعون از آغوش مادر میرباید و به دامن جمعیت دیوانگان میسپارد. این نیز صحنه دیگری از خود شیفتگی وی است.
زنجیره تاریخی فیلم نهایتا توسط مادر پاره میشود. او از دست خودخواهیهای مرد به تنگ میآید و خود و تمام هستی را به آتش جهنم میکشد.
موضوع خودبرتر بینی انسان معاصر قبلتر در فیلم جالب این کارگردان یعنی «قوی سیاه» نیز دیده شده بود. در قوی سیاه نیز رقاص باله با بازی «ناتالی پورتمن» آروزی ایفای نقش قوی سیاه را در نمایشنامه باله را در دل دارد. او آنقدر در توهم قوی سیاه غوطهور میشود و در گردآب هوس میچرخد که ناگهان خود را مانند یک قوی سیاه میبیند که از استخوانهایش بال و پر بیرون میزند! بنابراین آرنوفسکی نیز از وضعیت تبختر و حرص و آز مردمان این کره خاکی در رنج است و از این رنج مینالد همانطور که در فیلم «مرثیهای برای یک رویا» گیج و مبهوت شدگی انسانها و مصرف زدگی و اسارت آنان توسط غذا و دارو را ترسیم میکند، ولی او هوشمندانه به ما میگوید که قدم در این راه از ابتدا اشتباه بوده است.
آرنوفسکی دقیقا نقشی که در فیلم ایفا میکند نقش سیث یا ابلیس در ماجرای «الوهیم» است. انسانهایی دانشمند به نام الوهیم توسط سفینههای فضایی پیشرفته به نام «یوفو» به روی زمین آمده و از طریق علم ژنتیک حیات هوشمند نوین را بر روی کره زمین خلق کردهاند. الوهیم همانند بشریتِ روی زمین هستند البته با علمی بیست و پنج هزار سال پیشرفته تر!. الوهیم در زبان عبری کلمهای جمع و به معنی «کسانی که از آسمان آمدند» میباشد که مفرد آن «الوها» است. الوهیم در سیارهای پیشرفته و پاک و سرشار از لذات زندگی میکنند که با تکنولوژی بسیار پیشرفته ای به زندگی جاودانی دست پیدا کرده اند، رهبر آنها (ریاست انجمن جاودانگان) یهوه یا الله یا همان هورس، یا زئوس است. در مقابل این مجموعه ابلیس یا ست یا شیطان قرار دارد که میخواهد با جمعآوری سند و مدرک از جنگ و خونریزی و جنایات انسان بر روی کره زمین به یهوه و دانشمندانش و ساکنان سیارهشان ثابت کند که خلقت انسان بر روی زمین، کاری بیهوده، اشتباه و خطرناک بوده است.
او البته الوهیمی که وجود ندارد را ندیده است اما به وجود خدا سخت باور دارد. آرنوفسکی میخواهد در فیلم مادر شیطان صفتانه داستان خلقت را سخره بکشد و ضمن آن خودشیفتگی فعلی بشر را نیز ماحصل روحیه و خلق پدرانه پروردگار عالم بداند.
این حرکت وی ریشه در عمری فعالیت یهودیان افراطی و انحرافی و لابیهای فرهنگی صهیونیزم از ابتدای تاریخ یهود دارد. آنانی که در زمان پیامبر اسلام نیز با خلق اسرائیلیات قصد انحراف حقیقت دین و مقدسات را برای تبلیغ آئین کابالا دارند. در زمان عتیق پدران وی از روش کتابت و قصه گویی و شاعری این عملیات را اجرا میکردند و در زمانه فعلی با سینما که بهترین، عمیقترین و سریعترین راه ممکن است.
اسرائیلیات امروز اما بسیار مخربتر از سالیان دور است. جدای از قدرت چشمگیر تکنولوژی روز، تغییر فضا و انتخاب داستانهای مهم و کلیدی دینی مانند نوح که آرنوفسکی فیلمی نیز درباره او ساخت و همینطور قصه آدم و حوا حساسیت کار را بالا میبرد.
شاید باورش سخت باشد ولی بنظر میرسد امروز روایت صحیح و حقیقی از دین و داستانهای انبیا و ادیان از نان شب واجبتر باشد.
* حمید صنیعی منش
نظرات