به گزارش سینماپرس، مسیر فیلمسازی «استیون اسپیلبرگ» در سینما کاملا زیگزاگ است، گاهی به سوی سینمای لبریز از تخیل گام برمیدارد و گاهی به سوی جهان سیاست و تاریخ نگاری در سینما. پیش بینی هدف بعدی «اسپیلبرگ» پس از ساخت غول مهربان، کاملا مشخص بود. کارگردان «به رنگ ارغوان» در تداوم مسیر زیگزاگیاش به سراغ ساختن اثری سیاسی - تاریخی رفت. کارنامه این کارگردان سرشناس و کهنهکار نشان میدهد، قوت آثارش مثل محتوای فیلمهایش کاملا زیگراگی است، گاهی ضعیف و ملالآور و گاهی مسحور کننده.
فیلم «پُست» آخرین ساخته اسپیلبرگ با اینکه نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم اسکار شده، اما از متوسطترین آثارش، ضعیفتر است. «پُست» به یک اثر سینمایی شباهت ندارد، بلکه یک بیانیه مدنی-سیاسی ایدئولوژیک، در مورد مطبوعات آزاد، رکن چهارم دموکراسی است.
موضوع فیلم، با اینکه باسازی یک رویداد افشاگرایانه سیاسی در دهه هفتاد است، اما در پایان اثر، قیاس دوران ریاست جمهوری ترامپ با دوران نیکسون و اصرار فرامتنی به شباهت رابطه این دو رئیس جمهور با مطبوعات، از برداشتهای فرامتنی فیلم «پُست» محسوب میشود.
یک دهه اخیر در ایالات متحده را میتوان عصر سرکوب گردش آزاد اطلاعات برشمرد، این سرکوبگری پنهان با روی کار آمدن دونالد ترامپ تشدید شد. آیا «ویکی لیکس» و نحوه مواجه با دولتمردان آمریکایی، نتیجه فرایند سرکوب مطبوعات و افشاگران در سیستم اطلاعاتی و امنیتی ایالات متحده نیست؟ رکن چهارم دموکراسی در جهان آزاد و عاقبت «رویای آمریکایی» چه شد؟ وقتی دامنه افشاگران، از افرادی، نظیر «ادوارد اسنودن» دامنه سازمانی و غیر انتفاعی پیدا میکند و به تولد ویکی لیکس منجر میشود، استنباط دقیق از شرایط کنونی لیبرال دموکراسی، نابودی رکن چهارم دموکراسی است.
فیلم «پُست» استیون اسپیلبرگ قرار نیست به این سئوال بنیادین پاسخ دهد اما به برشی از تاریخ میپردازد که دولت ایالات متحده بر خلاف شعار و اصول لیبرال دموکراسی، در مقابل گردش آزاد اطلاعات ایستاد و افشاگران از درون سیستم، جرات مواجه با قدرت مرکزی را پیدا کردند. فیلم «پُست» به آسیب شناسی افشاء و افشاگران در دهه هفتاد میپردازد، اگر مخاطبان، فیلم را بدون اطلاعات قبلی تماشا کنند، قطعا بسیاری از رویدادهای در متن فیلم را متوجه نخواهند شد. مهمترین ضعف فیلم این است که رویدادهای تاریخی را به صورت جزئی برای مخاطب تشریح نمیکند. فیلم «پُست» در مقام تجلیل از افشاگری و رسانههای آزاد، دست به سانسور تاریخ میزند.
ظاهرا فیلم «پُست» روایتگر رویدادهای واقعی با محوریت افراد حقیقی است، قطعا روایت کردن این بخش مهم از تاریخ آمریکا باید به صورت مدون و کامل باشد، بدون حذف و سانسور. اما با استناد به تاریخ، میتوان ادعا کرد فیلم اسپیلبرگ، تعمدا تاریخ را و افراد مرتبط با یک واقعی را سانسور میکند.
روایت فیلم درباره انتشار اوراق محرمانه پنتاگون درباره جنگ ویتنام در مطبوعات، با کنش انتحاری دنیل السبرگ، تحلیلگر سابق ارتش ایالات متحده است که این پرسوناژ در فیلم نقش پر رنگی ندارد. سانسور این شخصیت به معنی حذف این کاراکتر نیست، بلکه در فیلم پست ما با کاراکتری مواجه هستیم که سایهاش در فیلم نمایش میدهد و شخصیت پردازی ناقص و سایهوار این کاراکتر، مسیر روایت را به سوی تجلیل رویای آمریکایی هدایت میکند.
در صورتی که در ماجرای «اوراق پنتاگون»، السبرگ نقش اصلی را ایفا میکند. اما السبرگ در ابتدای فیلم به صورت یک سارق در سایه نشان داده میشود که تنها کاری که انجام میدهد، سرقت اسناد است. السبرگ در سال ۱۹۷۱ با موسسه رَند، اندیشکدهای وابسته به ارتش، با هدف جمع آوری اطلاعات محرمانه، همکاری میکرد. السبرگ با تحویل اسناد فوق محرمانه پنتاگون در خصوص جنگ ویتنام به نیویورک تایمز و واشنگتن پست، زمینه توقف جنگ فرسایشی ویتنام را پدید آورد اما قبل از این اتفاق موجب تنشی در عالیترین سطوح سیاسی ایالات متحده شد.
در فیلم استیون اسپیلبرگ جایگاه دنیل السبرگ در حدود یک تحلیلگر (بخوانید تایپیست) ساده است و فیلمساز تعمدا به این پرسوناژ بها نمیدهد، در صورتیکه نقش اصلی در افشای اطلاعات را او بازی کرد. ما در ابتدای فیلم در هیاهوی ویتنام چند تصویر نه چندان گویا از این کاراکتر میبینیم و ناگهان این شخصیت که کلیدیترین نقش را در پرونده افشای «اوراق پنتاگون» داشته، تنها در چند نمای کلی ظاهر میشود و به صورت واضحی، فیلمساز به سادگی از کنار این شخصیت مهم تاریخی عبور میکند.
نقش السبرگ در فیلم اسپیلبرگ به عنصری تنزل داده شده که به واسطه دستیابی به اطلاعات نقش برجستهای داشته و یک واسطه مطبوعاتی برای رساندن اسناد به نیویورک تایمز و واشنگتن پست است، در صورتیکه السبرگ یک نظریه پرداز بزرگ بود که در کنار جان کینز نظریه «تصمیم گیری مدرن» را گسترش داد.
السبرگ از سال ۱۹۶۴ و در زمان «رابرت مک نامارا» وزیر دفاع وقت ایالات متحده، در پنتاگون فعالیت می کرد. او کسی بود که در روز حادثه خلیج تونکین (ماجرای منجر به جنگ ویتنام)، خبر این حادثه را به مک نامارا اعلام کرد. در سال ۱۹۶۷ السبرگ که دو سال را در ویتنام خدمت کرده بود به رَند بازگشت و کار بر روی پروژه جمع آوری مدارک محرمانه ای در خصوص جنگ ویتنام را به سفارش وزیر دفاع وقت آغاز کرد. دقت بینظیر السبرگ در کار و اعتماد کامل پنتاگون به او سبب شد او یکی از معدود افرادی باشد که دسترسی کامل به همه اطلاعات در خصوص جنگ ویتنام را داشته باشد.
در سال ۱۹۶۹ تحت تاثیر شرکت در همایشی ضد جنگ و شنیدن سخنرانی جانگداز سربازی به نام«رَندی کِلِر» قرار گرفت و متحول شد. السبرگ تصمیم گرفت درجهت نقد جنگ ویتنام گام بردارد و جرقه اولیه افشاگری بزرگ السبرگ شکل گرفت. اما السبرگ نقش کلیدی در فیلم «پُست» ایفا نمیکند و فیلمنامه نویس و کارگردان، برگ نمایشی مهم و جذابی از فیلم را تعمدا حذف کردهاند! البته یک مستند بسیار مهم که در مورد السبرگ با عنوان «مهمترین مردان خطرناک در آمریکا» (ریک گلداسمیت، جودیت ارلیچ) و یک فیلم سینمایی با عنوان «اوراق پنتاگون» ساخته شده، اما هیچکدام از دو فیلم، حق مطلب را ادا نمیکند.
السبرگ محتویات مهمی از «اوراق پنتاگون» را افشا کرد که این اوراق نشان می دادند که دولت ۴ تن از روسای جمهور با وجود آگاهی کامل از نتیجه زیان بار جنگ ویتنام و بازنده بودن ارتش آمریکا در این جنگ، با دروغ و فریب و به بهانه منافع ملی برتر مردم و کنگره را برای شرکت در این جنگ مجاب کردند و جزئیات هر چند کم و کوتاه از این دروغ ملی آمریکایی، در فیلم پست تشریح دراماتیک نمیشود.
السبرگ سعی داشت عده ای از سناتورها را مجاب کند تا مدارک را در سنای آمریکا منتشر کند. در این جلسات السبرگ به سناتورها گفت:" باید خود را آماده هر اتفاقی برای پایان دادن به جنگ ویتنام کنند. " مسئله افشا در صحن سنا منتفی شد و السبرگ ناامیدانه اوراق را برای مطالعه در اختیار «نیل شیهان» سردبیر نیویورک تایمز قرار داد.
«شیهان» با بد قولی به السبرگ در ۱۳ ژوئن ۱۹۷۱ چاپ «اوراق پنتاگون» را آغاز کرد. این مدارک ۷۰۰۰ صفحه ای قرار بود طی ۹ روز متوالی به چاپ برسند اما در پی التهاب سیاسی ناشی از چاپ نخستین شماره، دولت نیکسون در اقدامی شگفت انگیز با حکم دادگاه فدرال، برای ۱۵ روز نیویورک تایمز را از انتشار هر گونه مطلبی در این خصوص منع کرد. رابطه شیهان و السبرگ وجه دراماتیک و جذابی است و فیلم «پُست» شخصیت جذاب شیهان که کتب متعددی را درباره جنگ ویتنام منتشر کرده نادیده میگیرد.
«السبرگ» پس از توقف «تایمز» با «واشنگتن پست» تماس برقرار میکند و این روزنامه نیز با چاپ دور دوم مطالب افشاگرانه متوقف میشود. در فیلم خبرنگار «پُست»، بن باگدیکیان (باب اودنکرک) طی عملیات جستجوگرایانهای به دنبال محل اختفای السبرگ میگردد و او را پیدا میکند و ۴۰۰۰ صفحه از اسناد را از او دریافت میکند، در صورتیکه السبرگ است که با خبرنگار مذکور تماس میگیرد و او را به محل اختفایش فرا میخواند.
پس از این توقف روزنامههای افشاگر محلی و دو روزنامه اصلی پست و تایمز مدیران مسئول دو نشریه مذکور و ۱۷ روزنامه محلی دیگر روانه دادگاه میشوند اما قاضی فدرال حکم توقف انتشار مطالب افشاگرانه را لغو میکند و در سی ام ژوئن ماه تایمز با کسب اجازه رسمی از دادگاه چاپ ادامه مطالب را آغاز میکند و در ادامه این ماجرا روزنامه پست به حاشیه میرود. در واقع هدف اصلی ماجرای افشاگری السبرگ قطعا از نیویورک تایمز آغاز شد و پس از رای دادگاه فدرال، افشاگری این روزنامه ادامه پیدا کرد. اما چون روزنامه پست افشا کننده پشت پرده ماجراهای واترگیت بود در روند مواجه با دولت نیکسون برجسته شد.
از سوی دیگر افشای این اطلاعات نه تنها برای دولت کندی و جانسون بلکه برای ریچارد نیکسون هم یک فضاحت سیاسی محسوب میشد. دولت نیکسون در واکنش به این اتفاق کمپینی را بر علیه السبرگ و در راستای جلوگیری از انتشار مدارک محرمانه دولتی در آینده آغاز کرد. این کمیته متشکل از افرادی بودکه بعدها منجر به رسوایی واترگیت شدند.
سازندگان «پست» با یک گیجی و گنگی رویدادهای مهیج و شخصیتهای مرتبط تاریخی را نادیده میگیرند. البته بررسی پرونده و حتی دادگاههای السبرگ و همکارش روسو به مراتب جذابتر از یک ماجرای گیج و منگ از تاریخ درباره روزنامهای است که همواره زیر سایه نیویورک تایمز بوده و شهرتش تنها بواسطه افشاگری و استعفای نیکسون است.
عجیب است که با اتکا به ضعفهای فیلم میتوان استناد کرد که کارگردان سیاسی فهرست شیندلر و مونیخ، لنز دوربینش را چنان به سوی روزنامه «پُست» و شهرت تو خالی کاترین گراهام گردانده و چنان مجذوب این روزنامه و شخصیتهای مربوط به این جریده شده که سینما را فراموش کرده است. «پُست» با سینمای اسپیلبرگ و حتی با سینمای متوسط پروپاگاندایی هالیوودی خیلی فاصله دارد.
«پُست» از فیلمسازی مثل استیون اسپیلبرگ، از نمایش دوران اوج جنگ ویتنام، موعظههای اجتماعی مرسوم و مخالفخوان حضور نظامی ایالات متحده در این کشور، حقیقت درباره روزنامه واشنگتن پست، نیویورک تایمز، افشاگری، نیل شیهان، نقش مهم دانیل السبرگ، کاترین گراهام، بن برادلی، سرنوشت مطبوعات در جهان ظاهرا آزاد و حتی از سینما فرسنگها فاصله دارد.
این فیلم هیچ پیام تاریخی تا نیمه پایانیاش برای مخاطب ندارد، اِلا اینکه مردان باید تجربه گوش کردن به زنها را جدی بگیرند و دوران معاصر کنونی، وقت گوش کردن به پیام زنان است و چه فمنیست مبتذلی را اسپیلبرگ در قالبی سیاسی ریخته و عرضه میکند!
هفت هزار صفحه از اسناد محرمانه مربوط به جنگ ویتنام در فیلم نشان داده میشود، دههها مورد لاپوشانی درباره جنگ ویتنام به توقف و توقیف دو روزنامه منجر میشود، اما یک صفحه مهم از این اسناد در فیلم، حتی از روی صفحات خوانده نمیشود. در واقع اسپیلبرگ خودش در فیلم دست به لاپوشانی میزند. همه چیز کلی نمایش داده میشود، نمایش جزئیات هیچ نقشی در افشای مورد «اوراق پنتاگون» ندارد.
تام هنکس نقش بن بردلی نقش سردبیر مبارز واشنگتن پست را ایفا میکند و مشخص نیست چه اکسیونی از او، به یک سردبیر شجاع شباهت دارد!؟ نقش بن برادلی را جیسن روباردز در فیلم همه مردان رئیس جمهور به صورت فوق العاده و کم نظیری ایفا کرد و تام هنکس به همه شخصیتهایی که در سینما ایفا کرده شباهت دارد غیر از بن برادلی. فیلم به جای وفاداری به تاریخ سه موضوع اصلی را دنبال میکند. نخستین موضوع محوری فیلم مقایسه جایگاه زنان است. طبیعی است چهار زن قدرتمند در شکل گرفتن این اثر نقش پر رنگی داشتهاند؛ لیز هانای ۳۱ ساله نویسنده، ایمی پاسکال ۵۹ ساله تهیه کننده، مریل استریپ ۶۲ ساله کریسی کریگر ۴۷ ساله. محاصره زنانه اسپیلبرگ برای او ارمغانی جز تراژدی در فیلمسازی ندارد. این اجماع زنانه اطراف اسپیلبرگ، فیلم را به پرترهای فردی از کاترین گراهام و برجسته شدن زنانگی در دهه هفتاد، همزمان با خیزش جنبش فمنیسم، تبدیل میکند.
اگر با همین گزاره پرتره زنانه در دهه هفتاد، فیلم را بررسی کنیم و تیم سازندگان زن در گفتگوهایشان اصرار به چنین موضوعی دارند چرا جایگاه مریل استریپ به عنوان یک مدیر مسئول و صاحب امتیاز اینقدر متزلزل است؟ او برای آنکه سهام روزنامهاش وارد بورس شود با میزانسی از زاری و ضعف در مقابل گروه مردان مینشیند و رفتاری کاملا التماس مآبانه در واکنشهایش وجود دارد، آیا زاری کردن دائمی استریپ، حتی در زمان تصمیم برای نمایش اوراق پنتاگون (پشت تلفن در گفتگو با تیم حقوقی) نمایش دهنده اقتدار گراهام است!؟ این تصویر از اقتدار زنانه کاترین از سال ۱۹۷۱ در دهه طلایی حرکتهای فمنیستی به ۲۰۱۸ به درستی مخابره نمیشود و تصویر گراهام در پست حتی با اهداف فمنیستی فیلم، جعلی و مضطرر است.
میراث جنگ ویتنام و چهل سال سیاست خارجی آمریکا با یک صحنه آغازین و گزارشی دنیل السبرگ در ابتدای فیلم آغاز میشود، اما حضور محدود السبرگ چه گزاره تاریخی را میخواهد افشا کند؟ در فیلم حرف از چهل سال لاپوشانی سیاستمداران آمریکایی در مورد جنگ ویتنام مطرح میشود که این لاپوشانی به شکل دقیقی معلوم نیست چه بوده و چرا در فیلم گفته نمیشود؟ اگر مسئله اصلی فیلم، افشای اسناد منتقدانه نسبت به جنگ ویتنام است چرا به اندازه یک خط درباره مضرات این جنگ افشاگری نمیشود؟
شرف روزنامهنگاری از اهداف مهم فیلم است که حداقل لیز هانا ۵ مرتبه در گفتگوی تفصیلیاش با هالیوود ریپوتر بدان اشاره میکند اما در فیلم روزنامه نگاران شبیه دلالان اسناد در سازمان سیا هستند و شرف انسانی و حتی شرف روزنامه نگاری که منجر به افشای حقایق میشود، نمود نمایشی وظیفه یا حتی ایثار شهروندی در فیلم مفهوم مستقلی پیدا نمیکند. اصلا بدیهیات به شکلی بدوی در فیلم نیست. در فیلمی مثل «اگه میتوانی منو بگیر» اسپیلبرگ، حقهبازی را میبینیم گاهی شرافت را از خود نشان میدهد. آنقدر اسپیلبرگ در فیلم «پُست» شلوغ کاری نمایشی میکند که همین مقدار از شرافت در شخصیت بن برادلی و کاترین گراهام هدر میرود.
سه ضلعی اسپیلبرگ، تام هنکس، مریل استریپ از اوج به حظیظ نمایش تواناییهایی خود در عرصه بازیگری و فیلمسازی رسیدهاند. فیلمی نظیر «پُست» مشخص نیست که چه در ژانری ساخته شده است؟ ژانر معین و یا ترکیبی فیلم چیست؟ فیلم خالی از سینماست، خالی از ژانر و وقواعدژانر؛ یک فیلم گزارشی شعاری و مخشوش که جنبههای سینمایی و نمایشی در آن بروز و ظهوری ندارد و این مثلث طلایی، اسپیلبرگ، استریپ، هنکس هم نتوانستهاند فیلم را نجات دهند. در واقع فیلم «پُست» شبیه فیلمهای بزرگداشتی است که مجید توکلی در جشنواره فجر میسازد با این تفاوت که پست فیلم بزرگداشتی برای کاترین گراهام، بن برادلی و در نهایت بزرگداشتی برای رکن چهارم دموکراسی نیست.
پست فیلمی ادعا دارد که درباره مطبوعات آزاد ساخته شده وخط اصلی داستانیاش مبتنی بر افشای لاپوشانی اسرار تداوم جنگ ویتنام و علی الظاهر فیلم درباره انسانهای آزاد اندیشی است که در مطبوعات آزاد فعالیت میکنند. اما هیچ کدام از دو گزاره، در فیلم وضوحی ندارد و نیمه پایانی فیلم مبتنی بر نمایش نوعی استیصال است که واشنگتن پستیها اسرار جنگ ویتنام را با توجه توقیف نیویورک تایمز توسط دادگاه فدرال را منتشر بکنند یا خیر؟ این بخش از فیلم با تکیه به استیصالی کاملا انسانی به نمایش گذاشته میشود، حتی شهامت کاترین گراهام نیز تواما با نوعی رفتارهای بزدلانه خاص بازیهای ضعیف مریل استریپ اشک انگیز است و اقتدار زنانه (برخلاف شعار مولفان) در آن نمودی ندارد.
بازی استریپ در این فیلم اصلا خارقالعاده نیست و تمجیدهای منتقدان فرنگی از مریل استریپ کاملا پوشالی است وبیستمین بار نامزدی او برای دریافت جایزه اسکار نوعی تعارف آکادمی با این بازیگر است. «مریل استریپ» برای این فیلم شایسته زرشک و تمشک طلایی است. اسکار در سطح این فیلم نیست و استریپ هیچ تفاوت خاصی را در بازیاش ارائه نمیکند. بازیگر در لحظه صد و هشتادرجه میچرخد و چرخش کنشگرایانه کاترین گراهام در فیلم مبتنی بر یک سیر تدریجی متهورانه نیست.
اعتبار انتشار اسناد السبرگ متعلق به نیویورک تایمز است اما مولفان بر افشاگری واشنگتن پست اصرار دارند، در صورتیکه در ماجرای افشای «اوراق پنتاگون» اصالت افشاگری را میتوان به رابطه عجیب نیل شیهان و دنیل السبرگ نسبت داد، نقش واشنگتن پست در ماجرای واترگیت برجستهتر بود و فیلمساز عملا اصالت افشاگری را به نیویورک تایمز نسبت میدهد. اما نکته با اهمیت در مورد اوراق پنتاگون درباره جنگ ویتنام این است که سیاست مدارهای آن زمان میدانستند، این جنگ برد ندارد و علی رقم آگاهی به عدم برد در این جنگ تقریبا حدود ۶۰ سرباز آمریکایی را طی سه دهه قربانی کردند و فیلم تعمدا این افشاگری آشکار درباره تعداد قربانیان را نادیده میگیرد.
سناریوی کلیشهای «پُست» پر شعارهای آشنا درباره وظیفه مطبوعات است و روایت تاریخی فیلم هیچ عنصر نمایشی غیرقابل پیش بینی ندارد در چنین شرایطی برای تطبیق دوران نیکسون با ترامپ، فیلمی تیزتر و گوشه تر برای زمانه کنونی لازم بود.
موضوع فیلم درباره نقش روزنامه و روزنامهنگاری برای انعکاس حقیقت است. به صورت معمول قهرمان داستان در این گونه فیلمها سردبیر است و در این فیلم نقش بردلی (تام هنکس) در قهرمان شدن به شکل نامعقولی میان صاحب روزنامه، کاترین گراهام، تقسیم شده است. گراهام یکی از زنان سرشناس برجسته دهه شصت و هفتاد بود که با همه سیاست مدارانی که دستشان آلوده بود، دوستی و معاشرت داشت. او پس از خودکشی شوهرش، وارث روزنامه میشود و تا بار را به دوش بکشد و مایل هم نبود که او این شغل را ادامه دهد. ماجرای اسناد السبرگ او را از حاشیه به متن کشاند و اعتماد به نفس لازم را برای گرفتن زمام کار در دست گرفت. تردیدی نیست آنچه در چهره استریپ در نقش گراهان میبینیم و کنشهای استیصالی منجر به اقتدار است.
اسپیلبرگ توانایی خوبی در تصویر کردن روایتهای تاریخی دارد و پل جاسوسان یکی از آثار شاخص و خیلی متوسط اسپیلبرگ است که با مهارت خاصی ساخته شده و تماشای فیلم پست که ضرب الاجل چاپ روزنامه را تصویر میکند فاقد هیجان اسپیلبرگی حتی به اندازه فیلم پل جاسوسان است. چون بر اساس گواه تاریخ جانمایه قصه و نتیجه آن معلوم است. آنچه میتواند به یک اثر تاریخی وجاهت میبخشد این است مخاطب اگر نسبت به آن رویدادها اطلاعاتی کلی دارد، جزئیات را در فیلم ببیند، اما با کمال تاسف کارگردان و نویسنده، به کلی گویی دچار است.
واشنگتن پست همان نقشی را در قبال ترامپ ایفا میکند که روزگاری نسبت به نیکسون در پیش گرفته بودو با رسوایی خبرهای عجولانه همراه بود. فیلم «پُست» از عصر طلایی مطبوعات از قهرمان اصلی و صاحبان مطبوعات، افشاگران داخل وزارتخانهها که قهرمانان بسیار بزرگی به شمار میروند، غافل میشود و از دید فیلمنامه نویسان کنار ماندهاند. سردبیران و صاحبان روزنامه نقش کوچکی در این افشاگری دارند. هیچ چیزی به اندازه یک کار بزرگ از اسپیلبرگ برای سینمارو امیداوارنه نیست و «پُست» بر خلاف هیاهوی مطبوعات فرنگی، هر مخاطب سینمایی را از اسپیلرگ ناامید میکند.
*تسنیم
ارسال نظر