محمدرضا شاهحسینی/ در ادامه مباحث قبل باید اضافه نمود مضاف بر اینکه تقدیرهای نمایشی و فرمایشی از هنرمندان انقلابی در رویدادهایی مانند جشنواره فیلم فجر که برای بستن دهان دلسوزان انقلاب و ثبت در کارنامه این مدیران صورت می گرفت، سبب شد هنرمندان متعهد ناخواسته ابزار توجیه کارنامه مدیران بی خاصیت فرهنگی قرار گرفته و از سوی دیگر سایر سینماگران نسبت به آنها بدبین شوند.
عجیب نیست که هر ساله هم هنرمندان متعهد و هم هنرمندان روشنفکر نسبت به سیاست های کلان فرهنگی یا سیاست های اعمال شده در جشنواره فیلم فجر اعتراض می کنند، این نتیجه التقاط فکری و سیاست "راضی سازی همگان" است. |
مدیران بی خاصیت فرهنگی در حالی احترام به سلیقه های گوناگون را علت انتخاب چنین سیاست هایی عنوان می کنند، که اساسا مشکلات فرهنگ و بالاخص سینمای جمهوری اسلامی نتیجه اختلاف نظر و اختلاف سلیقه نیست، بلکه این است که جهت دهی آن به دست جریانی است که در ۳۹ سال گذشته هیچ گاه به منافع و مصالح فرهنگی نظام اسلامی توجه نکرده و در طول این سال ها بودجه های عظیم این حوزه به شکل رانت بین گروه هایی مشخص تقسیم شده است و نتیجه آنکه امروز نیروهای انقلابی معدودی می توان در این سینما یافت.
به عبارتی دیگر، معضل صنعت سینمای جمهوری اسلامی ایران، اختلاف سلیقه نیست، بلکه این است که عده ای از اهالی این حوزه هیچ تمایلی به صیانت از فرهنگ اسلامی و ارزش های الهی و اسلامی ندارند و عده ی قلیلی معتقدند که هنرمند باید در جهت تأمین مصالح فرهنگی نظام اسلامی و پاسداشت ارزش های انقلاب اسلامی حرکت نماید. البته باید توجه داشت که ارزش های انقلاب اسلامی چنانکه بعضی فضاسازی می کنند، به دفاع مقدس محدود نمی شود، بلکه فیلم سازی پیرامون عدالت، ایثار، شجاعت، جوانمردی و شرافت، آزادگی، مبارزه با بی عدالتی و تبعیض در تمام سطوح، حیامندی، زندگی عفیفانه و اخلاق مدار، و امثالهم نیز خدمت به ارزش های فرهنگ اسلامی است که کمتر نمونه ای از آن را می توان در سینمای امروز جمهوری اسلامی پیدا کرد.
اما اتخاذ سیاست راضی کردن تمام طرف ها، اعم از مراجع و علما، طرفداران انقلاب اسلامی، هنرمندان متعهد، سینماگران منوالفکر غربگرا، هنرمندان سکولار و ... به جز برخورداری از التقاط فکری، معلول پدیده ی دیگری نیز بوده است و آن، ترس از برچسب زنی ها و هوچی گری رسانه های غربگرا می باشد.
به عبارت دیگر در دهه های گذشته بسیاری از مدیرانی فرهنگی جمهوری ابا داشته و دارند از اینکه خود را مدیر انقلابی نامیده و به جامعه معرفی کنند، چرا که از یکسو فاقد ویژگی های مدیر انقلابی هستند و از سوی دیگر، در صورت خوردن برچسب انقلابی، توسط هنرمندان و روشنفکران غربگرا و رسانه های آنها مورد شماتت، تحقیر و تمسخر قرار می گیرند.
مدیر انقلابی چه ویژگی هایی دارد؟
|
مدیران بی خاصیت خود را مدیران جمهوری اسلامی معرفی می کردند تا از بیت المال حقوق دریافت کنند اما تفاخر به انقلابی بودن و اصرار بر اتخاذ مشی انقلابی و معرفی خود به عنوان سرباز انقلاب اسلامی از سوی ایشان در طی چهاردهه به تعداد انگشتان دست نیز نمی رسد. همین مدیران از همان دهه های اول انقلاب با هنرمندان متعهد و ارزشی سر ناسازگاری برداشته و ایشان را با محدودیت های مختلف روبرو کردند.
شاهد مثال غیرقابل انکار و خدشه ناپذیری از نوع مواجهه مدیران فرهنگی التقاط اندیش با هنرمندان انقلابی متعهد را می توان در اواخر دهه ۱۳۶۰ و اوایل دهه ۱۳۷۰ هجری شمسی، و رفتار ایشان در قبال روشنگری ها و موضع گیری های سید شهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی یافت. امروز به سهولت قابل مشاهده است که مدیران بی خاصیت فرهنگی چه فشارهای سنگینی بر هنرمندان انقلابی وارد کرده و حتی ایشان را در زمانه خویش بایکوت و طرد کردند. ماندگاری آراء و اندیشه های شهید آوینی خود گواه دیگری است از التقاط فکری آن مدیران که به علت ضعف بنیان های فکری شان و ناتوانی از فهم نظرات هنرمندان متعهد، آنها را طرد کرده و محدودیت های فراوانی برایشان ایجاد کردند.
همچنین وجود امثال شهید آوینی در آن دوران نشان می دهد که نوپا بودن انقلاب اسلامی یا عدم تجربه در سیاستگذاری فرهنگی کلان در حکومت اسلامی بهانه های قابل قبولی برای اشتباهات فاحش فرهنگی مدیران آن زمان نیست، به عبارت دیگر آن مدیران اگر به مصالح فرهنگی جامعه اهمیت می دادند، باید صندلی هایشان را به افراد دارای بنیان فکری استوار و عاری از التقاط و انحراف چون سید شهیدان اهل قلم واگذار می کردند و همین حضور آوینی های انقلابی در هر دوره ای نشانه ای است از اشغال ناعادلانه صندلی های مدیریتی توسط افرادی که توانایی لازم برای آن مسئولیت ها را نداشتند و نیز آنکه عملکرد مدیران فرهنگی بی خاصیت و ناتوانی آنها از ارایه دکترین فرهنگی و یا مدل های کلان بومی و طرح ریزی های همراستا با منافع فرهنگی جامعه را نباید به پای انقلاب اسلامی نوشت، انقلاب اسلامی و سربازان آن می توانستند تأمین کننده امنیت فرهنگی و مصالح فرهنگی جامعه باشند اگر مدیران بی خاصیت اجازه می دادند و صندلی ها را به اشغال خود در نمی آوردند.
این ناتوانی مدیران بی خاصیت فرهنگی در برابر انتقادات به حق، منصفانه، منطقی، مصلحانه و غیرقابل خدشه هنرمندان و منتقدان متعهد و وفادار به آرمان های انقلاب اسلامی سبب ایجاد نوعی کینه مخفی از آنها در دل مدیران شد. به همین علت مدیرانی که سعی در به دست آوردن دل هنرمندان غرب گرای غیر متعهد به مصالح فرهنگی کشور داشتند، همپای رسانه های جریان روشنفکری غربگرا که سربازان انقلاب در عرصه هنر را مورد هجمه قرار می دادند با اشارات و کنایات فراوان این گروه را مورد نوازش قرار داده و می دهند.
به واقع انحصارطلبی جریان روشنفکریِ سکولارِ غربگرای حاکم بر بخش های عمده ای از عرصه فرهنگ، هنر و رسانه جمهوری اسلامی به گونه ای است که این جریان به راحتی می تواند علیه کسانی که فرهنگ و هنر، به ویژه سینما را به پذیرفتن ارزش های انقلاب اسلامی و جامعه دعوت می کنند، فضاسازی و جنجال سازی رسانه ای نماید. هنرمندان، منتقدان و کارشناسان متعهد درحالی آماج حملات قرار می گیرند که تنها سینما را به پذیرفتن تکالیف فرهنگی اش در برابر مردم و نظام اسلامی دعوت کرده اند. در سال های اخیر موضع گیری علیه منتقدان سینمای هنری بی خاصیت و ضد ارزشی ابعاد گسترده تری پیدا کرده و حتی در تریبون های رسمی نیز مطرح می شود.
"خودارزشی پندار"، "غوغامداری جریانهایی افراطی در حوزه فرهنگ"، "متحجران"، "افراط گرایان"، "گروه های فشار"، "نیروهای دولتی"، "ارزشی ها"، "مزدوران فرهنگی"، "بولتن نویسان" و امثالهم نمونه هایی است از القاب و برچسب هایی که به کرات در سال های اخیر علیه نیروهای متعهد و ارزش مدار به کار گرفته رفته و به خوبی نهادینه سازی شده است، به گونه ای که اعطای چنین القابی به مخالفین یک فیلم، برای به فروش رساندن آن کافی است.
اگرچه حجم عظیم توهین، تمسخر و تخریب ها در قالب جوسازی های رسانه ای از سوی جریان انحصارطلب در مقابل انتقادات رسانه های ارزشی به محتوا و جهت گیری آثار سینمایی به وضوح نشان می دهد کدام جریان در حال دست و پا زدن است، اما متأسفانه عدم اشراف عموم جوانان و نوجوانان بر فضای رسانه ای و فقدان وجود سواد رسانه ای لازم باعث شده تا فرافکنی رسانه ای و مظلوم نمایی جریان انحصارطلب اثرگذاری نامطلوبی در جهت گیری جوانان، کارشناسان و برخی مدیران فرهنگی نسبت به فیلم ها داشته باشد.
البته اوج فاجعه و شدت تأسف اینجاست که مدیران فرهنگی نیز به ویژه در سال های اخیر به دفعات علیه منتقدان انقلابی موضع گرفته و آنها را مورد هجمه قرار داده اند.
بخشی از متن استعفای علی جنتی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی |
تازه ترین نمونه موضع گیری مدیران فرهنگی علیه منتقدان انقلابی را می توان در صبحت های دبیر سی و ششمین جشنواره فیلم فجر و انتقاد تند و صریح ایشان علیه بولتن نویسان، در برنامه گفتگوی ویژه خبری مشاهده کرد: «دوستان خیلی دوست دارن که همین ولنگاری فرهنگی که میگن(باشه)، یعنی سینما یک اتیکت هایی داشته باشه که ... الان فیلم هایی که انتخاب شده می بینن فیلم هایی هستش که بسیاری شاخص هست، حالا چه اون فیلم هایی که به صورت موضوعی پرداختن به موضوع انقلاب، به موضوع دفاع مقدس، به موضوع مبارزه با داعش، مقاومت، چه اون فیلم هایی که دارن آسیب شناسی اجتماعی می کنند، همه فیلم های بسیار خوب و تاثیرگذار و مثبتی هستند. نمی دونم حالا چرا دوستان ناراحت شدند و نگران این هستند که ممکنه که ... مثلا میگن که حالا اون بقیه فیلم ها چه جور هستن؟ خب وقتی شما در یک رقابتی شرکت می کنید قرار نیست که همه فیلم ها برنده بشن، شما می تونید تشریف ببرید ان شاءالله در اکران فیلم ها رو ببینید، اون فیلم هایی که پذیرفته نشدند در بخش مسابقه، و هر منتقدی می تونه نقد خودش رو بنویسه. فکر نمی کنم هیچ مدیری، هیچ مسئولی هم جلوگیری بکنه یا هیچ جایی، نهادی که منتقدین نقدشون رو بنویسن. طبیعی هست که هر فیلمی نقد مثبت داره نقد منفی داره، یکسری طرفدار داره، مخالف داره و قرار نیست که تمام فیلم های سینمای ایران در جشنواره اکران بشن؛ این از کجا اومده که حالا دوستان انتقاد می کنند که حالا بخشی از فیلم ها وارد بخش مسابقه شدن و همه فیلم ها وارد بخش مسابقه نشدن، فکر می کنم بیشترین ناراحتی شون از این هست ... طیفی در روزهای اخیر این نکته رو در مقالات و یادداشت هاشون نوشتن که ... حالا تا قبل از جشنواره پیش بینی می کردن که ما حتما فیلم های سیاه نمایی خواهیم داشت، فیلم هایی که ولنگاری فرهنگی هستن خواهیم داشت و مدیران سینمایی رو متهم می کردند که طرفدار این نوع سینما هستند، حالا که به هر حال هیئت انتخاب یک فیلم هایی رو انتخاب کرده که ۱۸۰ درجه مخالف نظر آقایون هست ... یا انتقاد می کنند که چرا جشنواره یخ زدگی داره؟ یخ زدگی رو از کجا آوردن؟ ... دوستان اگر منتظر هستند که سینما ولنگاری فرهنگی و سیاه نمایی از خودش نشون بده حالا تو جشنواره فجر که همچین فیلم هایی نیست، می تونن منتظر بمون توی اکران اگر احیانا همچین فیلم هایی بود، نقد بکنن، هم صاحب اثر رو، هم فیلم رو، هم مدیران رو نقد بکنن که کمک کردند که اون فیلم ها تولید بشه و ما با آغوش باز استقبال می کنیم از نقد سازنده؛ ولی از هر گونه فشاری که بخواد سد قانون باشه ... اگر فیلمی مجوز قانونی داشته باشه باید نمایش داده بشه، دوستان منتقد هم هرچقدر دوست داشتن نقد بکنن، حق ندارن قبل از نمایش نقد بکنن، فیلمی که دیده نشده رو نقد بکنن و مردم رو، مسئولین رو، نگران بکنن، بخش متدین جامعه رو نگران بکنن و به صورت بولتن گزارش تهیه بکنن از فیلم هایی که هنوز هیچ کسی ندیده و واقعا حق الناس رو ضایع می کنند. فیلمی قانونی، فیلمی که مجوز ساخت داره مجوز نمایش داره، در زمان خودش میره اکران میشه، دوستان هم می تونن نقد بکنن، هرچقدرهم دوست داشتن می توانند فیلم رو نقد بکنن، هیچ چیزی مهمتر از قانون در جمهوری اسلامی نیست و هیچ خط قرمزی مهمتر از اینکه در چارچوب قانون رفتار بکنیم وجود نداره»
فارغ از اینکه امثال آقای حیدریان و یا داروغه زاده و ... با فرافکنی اینطور وانمود می کنند که نظر منتقدان، حضور تمام فیلم های ساخته شده در بخش مسابقه جشنواره می باشد، در حالی که هیچ منتقدی چنین انتظار ساده لوحانه و حتی ابلهانه ای از بخش مسابقه مطرح نکرده است؛ باید پرسید چرا مدیران سینمایی به تقلید از یک طیف محدود اما پرنفوذ سینماگرِ روشنفکر اصرار دارند دلسوزان انقلاب اسلامی و منتقدان دغدغه مند را یک عده افراطی بی منطق که فقط هدفشان پایین کشیدن فیلم ها یا تحریک مذهبی ها و نوشتن بولتن است، به جامعه معرفی کنند؟ چرا پاسخی قابل قبول به انتقادات منطقی این افراد بدون طفره رفتن و فرافکنی و حرف های شعاری ارائه نمی شود؟ وقتی منتقدان دلسوز انقلاب انتقاد می کنند که چرا جشنواره فیلم فجر جشنواره ای استراتژیک در طراز جمهوری اسلامی نیست، باید هم مدیرانی که کارنامه قابل قبولی در تثبیت مولفه های فرهنگ خودی ندارند، زبان به طعن و کنایه و تمسخر باز کنند. در ۵ سال گذشته بارها مدیران فرهنگی به خصوص در حوزه سینما اصرار داشته اند که انتقادات وارد شده به عملکردشان را نتیجه بولتن نویسی مخالفان دولت جهت تحریک قشر مذهبی جامعه، علماء و ... آنهم با انگیزه های سیاسی جلوه دهند، گویی قشر مذهبی جامعه، ائمه جماعات و مراجع خود قدرت تشخیص نداشته و صرفا با چند بولتن سیاسی علیه سینما موضع گیری می کنند.
برخورد مدیران اعتدال با منتقدان انقلابی همان برخوردی است که در دهه های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ هجری شمسی مدیران بی خاصیت فرهنگی با نیروهای انقلابی چون شهید مرتضی آوینی صورت دادند، به راستی مدیران فرهنگی چرا از انتقادات این گروه آشفته و عصبی می شوند؟ اگر این دسته از منتقدان سکوت اختیار کنند باج خواهی طیف روشنفکر غربگرا از مدیران کاهش پیدا می کند؟ گویا این مدیران از هوچی گری رسانه های غربگرا و لیبرال بیش از حساب و کتاب آخرت واهمه دارند.
البته باید به این پرسش نیز پاسخ داد که به راستی اینکه منتقدان انقلابی برای حفظ مدیران فرهنگی و نیز در نظر گرفتن مصالح نظام، به طور علنی به افشای خط و ربط برخی افراد و جریانات و یا پیام های مخرب قرارگرفته در آثار سینمایی نمی پردازند، جای تشکر دارد یا تمسخر و تخریب؟
البته عموم مدیران بی خاصیت فرهنگی مبتنی بر سیاست راضی کردن تمام طرف ها، بر حق الناس تأکید می کنند، که این بسیار شگفت انگیز و جالب است، چرا که یکی از مفاهیم مغفول مانده در حوزه فرهنگ جمهوری اسلامی، حقوق فرهنگی مردم و به عبارتی حق الناس در حوزه فرهنگ می باشد. در نگاه مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی یک هنرمند روشنفکر با مدرک دیپلم به صرف آشنایی با تکنیک سینما اجازه و در واقع "حق" دارد که فیلم ساخته و تراوشات ذهنی خود را ذیل عنوان نقد اجتماعی روی پرده بفرستد تا میلیون ها نفر آن را تماشا کنند، اما اگر منتقد و کارشناسی فرهنگی ولو با تحصیلات آکادمیک و تخصصی با درنظر گرفتن تبعات و جنبه های گوناگون تماشای آن فیلم نسبت به مسموم بودن این کالای فرهنگی برای روح و روان و مغز و قلب و افراد جامعه هشدار دهد، یک افراطی است که حق الناس را ضایع نموده و قصد پایین کشیدن فیلم از پرده سینما را دارد. نتیجه آنکه یک دیپلمه به سهولت تاریخ زنده ی کشور که هنوز ۵ سال از آن نگذشته را زیر سوال می برد و یک دیپلمه دیگر، فرهنگ صد سال گذشته کشور را ضایع می سازد و این همه در نگاه مدیران فرهنگی، منتقدان دلسوزی که در جشنواره فیلم فجر به محتوای آلوده این آثارِ برخوردار از مولفه های بصری جذاب خرده گرفته اند و سبب توقیف آن آثار شده اند، بولتن نویسانی هستند که حق الناس را ضایع نموده و نباید نسبت به تراوشات ذهنی این کارگردانان واکنش نشان می دادند.
در این نگاه حق یک دو تابعیتیِ فارغ التحصیل لیسانس مهندسی متالورژی دانشگاه آزاد از حقوق میلیون ها انسانی که قلب و مغز خود را در اختیار تراوشات ذهنی کارگردان قرار می دهند، بیشتر است یا مثلا یک بازیگر دیپلمه به سهولت می تواند مروج فمینیسم، نمادها و عقاید آن باشد و حقوق فرهنگی هزاران دختر نوجوانی که این بازیگر را الگو قرار می دهند، ارزشی ندارد. گرچه اغلب کارگردانان شناخته شده دارای مدرک آکادمیک هستند اما باز هم لیسانس یا فوق لیسانس رشته کارگردانی و رشته های مشابه، مجوز صدور فتواهای اجتماعی را به این افراد نداده و برخورداری از کلان نگری و همه جانبه نگری در ایشان را تائید نمی کند. درباره بازیگران یا بازیگرانِ کارگردان شده که حتی در همین حد نیز موضوعیت ندارد، چرا که اغلب ایشان یا لیسانس رشته های غیرمرتبط با هنر را دارند یا دیپلمه هستند.
ای کاش متولیان سینمایی حال حاضر و بالاخص ریاست محترم سازمان سینمایی کشور، به عنوان مدیرانی که حق الناس برایشان اهمیت دارد، پاسخ دهند چرا باید حقوق فرهنگی ۸۰ میلیون انسان برای تأمین حق برخی افراد و جریانات روشنفکری که هیچ گاه ارادت خود را به انقلاب اسلامی نشان نداده اند، نادیده گرفته شود؟ افرادی که هم می نویسند، هم کارگردانی می کنند و هم تهیه کنندگی، که البته نگارش آنها هم مبتنی بر تحقیقات و برآوردهای شخصی است و نه تحقیقات آکادمیک و یا گفتگو با کارشناسان و یا حتی استراتژیست های فرهنگی. چرا باید قلب و مغز و روح و روان میلیون ها انسان در اختیار افرادی قرار بگیرد که خود را دانای کل می دانند و تراوشات ذهنی خود را یگانه راه حل پیش روی جامعه. در واقع گرچه برخی افراد برای تصاحب گیشه خود را موظف به نشان دادن لودگی، بی مایگی و زندگی انگل وار می دانند، اما عده ای دیگر که چنین رویه ای ندارند، تصور می کنند تراوشات ذهنی شان آنقدر متعالی، برجسته، بکر و راهگشاست که آحاد جامعه نیازمند به دیدن و تماشای ماحصل آن تراوشات بر پرده سینما هستند و بدون آن، جامعه به قعر دره فلاکت سقوط خواهد کرد.
ادامه دارد...
ارسال نظر