رسانه ملی با تولید برنامههای مختلف از جمله سریالهای خانوادگی و اجتماعی که پربازدیدترین برنامهها نیز میباشند، به ارائه الگوهای خانوادگی متفاوت پرداخته و به صورت کاملاً غیر مستقیم و ناخودآگاه، ذهنیت افراد جامعه را به سمت الگوهای ارائه شده سوق میدهد. به همین دلیل رسانه ملی ایران را میتوان تأثیر گذارترین و با نفوذترین رسانه در داخل کشور معرفی کرد. مشاهده روند تغییر و تحولات در سبک زندگی و ساختار خانوادههای ایرانی و نیز کمرنگ شدن نقش و تأثیر این نهاد در فرایند جامعهپذیری افراد، نشان از نفوذ و تأثیر الگوهای مدرن از خانواده در جامعه ایرانی میباشد که توسط رسانههای مختلف از جمله تلویزیون ارائه و تأیید میگردند. بهطور کلی روند تولیدات و سریالهای رسانه ملی در دهه اخیر در جهت تقویت سبک زندگی اسلامی – ایرانی از خانواده نبوده و تصویر ارائه شده از خانواده ایرانی دارای ویژگی های زیر هستند:
۱- تضعیف تمایز و هویت جنسی: در سالهای اخیر فمینیسم با ورود به عرصه هنر و فیلمسازی، سعی در از میان برداشتن تمایزات جنسیتی میان زن و مرد داشته و یکی از پیامهای پررنگ فمینیسم در رسانه همواره به این مورد اختصاص یافته است. در فیلمها و سریالهای غربی، این مورد به خوبی مورد مشاهده است. به نظر میرسد رسانه ملی به دو صورت به رواج این ایده در برنامههای خود دامن زده است: از طرفی با پخش فیلمها و سریالهای غربی این پیام را به مخاطب خود القا کرده و از سوی دیگر با ساخت سریالهای ایرانی که متأثر از فضای سریالهای غربی است موجب تضعیف این تمایز گشته است.
متاسفانه در تلویزیون بارها شاهد این بودهایم که در سریالها تصویر درستی از هویت مردانه و زنانه نمایش داده نشده است. ناگفته نماند حفظ این تمایزات که از موارد مؤکد نگاه اسلامی به جنسیت است به هیچ وجه به معنای تبعیض جنسیتی و نگاه فرادست/فرودست به دو جنس نیست. در اسلام به تفاوتهای تکوینی زن و مرد اعم از تفاوتهای جسمی و روانی توجه بسیاری بذل شده ولی متاسفانه در تلویزیون شاهد کم لطفی نسبت به چنین امر موکدی هستیم.
برای مثال ویژگی حیا به عنوان خصلت برجسته جنس زن کمتر مورد توجه قرار گرفته و بعضاً با نمایش شخصیتهای داستانی زنی که ارتباط دوستانه با مردان برقرار میکند، این حریم خدشهدار شده است. هر چند در اغلب موارد در انتهای داستان نتیجه ختم به خیر میشود، اما در طول روایت داستان سریال، این رابطهها نمایش داده میشود و به تبع آن ارزش حیا دستمالی میگردد. [۱]
نمونه دیگر مربوط به ارزش غیرت به عنوان خصلت مردانه است که در روایات فراوان به آن اشاره و از آن به خوبی یاد شده است: امام باقر فرمودهاند: «خداوند غیرت را برای زنان قرار نداد و فقط برای مردان قرار داد. »[۲] در اغلب سریالهای تلویزیونی اعم از طنز و درام خانوادگی به نوعی غیرت مورد تمسخر واقع میشود؛ معمولاً افراد بیمنطق به چنین ویژگی متصفند و در قرائت مرجح داستان، این رفتار مطرود به حساب میآید [۳]. اگر معتقد باشیم که رسانهها و به ویژه تلویزیون میتوانند با استفاده از جذابیتهای ذاتی خود ارزشهای اخلاقی و اجتماعی را به مخاطبان متقل نمایند، میتوان گفت که نمایش چنین تصویرهایی از ویژگیهای جنسیتی، نه تنها به تخطئه ارزشهای دینی منجر خواهد شده بلکه بر کمرنگ شدن این ارزشها در عرصه جامعه نیز کمک خواهد کرد. حال آنکه در رسانهای که ادعای رواج ارزشهای دینی را دارد تناقض در نظر و عمل چندان پذیرفته نیست.
۲- تضعیف نقشهای جنسیتی: یکی از کارکردهای مهم خانواده، حفظ تمایز جنسیتی است. تمایز جنسیتی در خانواده از دیرباز محل نقد و چالش دیدگاههای فمینیستی بوده است. خانواده به دو شیوه تمایزهای جنسیتی را استمرار میبخشد: تقسیم کار جنسیتی بین زن و شوهر، انتقال نقشهای جنسیتی به کودکان از راه جامعهپذیری. اگرچه در خصوص تقسیم کار جنسیتی تعابیر متفاوتی وجود دارد اما به نظر میرسد تقسیم دوگانه رفتار، جایگاه و نقش میان دو جنسی باعث بقاء و استحکام خانواده میشود و در گام بعدی نیز خانواده به این تقسیم دوگانه استمرار میبخشد.
در این گستره، تقسیم نقشهای جنسیتی محل بحث نیست و میتوان پذیرفت که تداوم بسیاری از تمایزهای جنسیتی که معلول فرهنگها و الگوهای رفتاری خاص است به تحکیم و تقویت نهاد خانواده کمکی نمیکند، اما دیدگاه فمینیستی در نفی مطلق تمایزهای جنسیتی نیز قابل دفاع نیست. در رسانه ملی به دلیل عدم شناخت ژرف نسبت به آموزههای دینی در حوزه خانواده و ورود ارزشها و تلقیات مدرن در متن برنامهها، در اغلب موارد شاهد بیتوجهی نسبت به کارکرد مهم خانواده و بعضاً تخطئه آن هستیم. در بسیاری از سریالهای خانوادگی مساله نانآوری مرد به عنوان اصلیترین وظیفه او در اسلام، به محاق رفته و جدای از اینکه در نوع خاصی از خانواده تبلیغ میشود، بعضاً این مساله مهم به انحا مختلف به سخره گرفته میشود. در سریالهای طنز بسیار شاهد نقش مرد بیعرضه و زن زرنگ بودهایم. هر چند برخی معتقدند طنز واقعیت را بازنمایی نمیکند و اثرپذیری مخاطب از آنچه موجب خنده میشود کمتر است؛ اما نگارنده باور دارد در سریالهای طنز به بهانه خنداندن بسیاری از حدود پایمال میشود و اساساً به هر بهانهای نباید مخاطب را خنداند و هر چیزی نیز نباید مستمسک خنده قرار گیرد.
اگر معتقدیم مساله قوامیت مرد اتکای اصلیاش بر وظیفه نانآوری است و نیز قوامیت یکی از ستونهای خانواده اسلامی است پس آیا صرف خنداندن این مجوز را به ما میدهد که چنین اصل مهمی را خواسته یا ناخواسته تضعیف کنیم!؟ افزون بر این، چنین نقدی درباره تضعیف جایگاه همسری و مادری نیز قابل طرح است. در متون اسلامی جایگاه همسری زن نیز کانون توجه قرار گرفته و به رفتارهای مورد انتظار از زن در ایفای نقش همسری توجه بسیار شده است. هم چنین گرچه خانهداری در متون اسلامی وظیفه اصلی زن قلمداد نشده اما فرهنگ دینی ناظر به ارزشگذاری درباره آن است. قرار دادن ثوابهای بی شمار برای این کار منجر به آن میشود که منزلت و پایگاه نقش خانهداری همواره با اهمیت باشد [۴]. با این وجود در قرائت مرجح سریالهای تلویزیونی چندسال اخیر، نه تنها این نقش مطرود واقع شده بلکه با نمایش زنان شاغل شهری، سبک زندگی خاصی القا گشته است.
با مروری کوتاه بر سریالهای دهه شصت و هفتاد این نکته به خوبی خود را نشان میدهد [۵]. در این رابطه دو نکته قابل ذکر است؛ اول اینکه نمایش حجم گستردهای از زنان شاغل میل به اشتغال را در میان جمعیت زنان شهری و روستایی بالا میبرد. دیگر اینکه عدم ارزشگذاری مثبت بر خانهداری نه تنها این نقش را کمرنگ میکند بلکه موجبات نارضایتی زنان خانهدار را به مرور فراهم میسازد و باز آنچه به محاق میرود ارزشها و تاکیدات دینی در حوزه خانواده است.
۳- تبلیغ الگوی خاصی از خانواده: جامعه ایرانی از حیث قومیت و شهری-روستایی بودن جامعهای متکثر است. هنوز جمعیت بسیاری از مردم ایران در روستاها و شهرهای کوچک زندگی میکنند و کماکان برخی از آداب و رسوم خود را حفظ کردهاند. شاید بتوان گفت برخی از مظاهر اولیه تکنولوژی مثل برق و تلویزیون و خودرو به این مناطق راه یافته است اما بافت فرهنگی آنها چندان شهری نشده و البته نباید هم بشود. در اینکه ورود امکاناتی مثل برق گشایشها و برکات زیادی را در زندگی روستایی بهمراه داشته تردیدی نیست اما لااقل از یک مشکل به ضرس قاطع میتوان صحبت کرد؛ ورود مهمان ناخوانده- تلویزیون- به خانوادههای روستایی و شهرستانی.
برنامههای تلویزیونی اعم از سریالها و تبلیغات بازرگانی سبک زندگی خاصی را نمایش میدهد اما آنچه در این قسمت بدان تاکید دارم نمایش الگوی خانواده شهری نیمه مرفه است؛ خانوادهای که در آن روابط زن و شوهر ورای آداب سنتی است، فرزندان نقشی برجسته و سرورگون در برابر والدین دارند و زنان به مشاغل به اصلاح مزدوری مثل کارمندی مشغولند. پرسش اصلی این است که در زمانهای که ما با حجم گسترده مهاجرت از روستا به شهر و از شهرهای کوچک به مراکز استانها روبروییم، نمایش این الگوی خانواده چه تاثیری بر این پدیده خواهد داشت؟ آیا به نوعی زندگی شهری را مرجح و زیبندهتر و آزادتر نشان نمیدهد؟ آیا چنین تصویرسازی به خالیشدن روستاهای ما و کوچک شدن جمعیت کشاورز و دامدار و … کمک نخواهد کرد؟ آیا اگر امروز شاهد پیرشدن جمعیت روستاها هستیم نمیتوانیم برای رسانه در وقوع چنین پدیدهای سهمی تعیین کنیم؟ به نظر میرسد با چنین تصویر سازی در عین این که تنوع گونههای خانوادگی را به ناچار به یکسانی بدل کردیم موجی از نارضایتی را نیز در میان خانوادههای مذکور به ارمغان گذاشتیم و این یکی از آسیبهای جدی رسانه در حوزه خانواده است.
۴- تغییر در سبک زندگی و منش اقتصادی خانوادهها: در جامعه امروز ایران با مسائل بسیاری مواجهیم که شاید رد آن را بتوان در تغییر سبک زندگی و مصرفگرایی یافت. مساله حجاب، رواج ارزشهای مصرفی، گسترش کالاهای مصرفی، تلاش خانوادهها برای تأمین اقتصادی بیشتر در راستای ارضای نیاز به مصرف، تغییر در سبک پوشش، رواج زنانه شدن مصرف و … مسائلی از این دست هستند. شاید اگر بگوییم رسانه ملی بیشترین سهم را در گسترش این مسائل داشته چندان به بیراهه نرفته باشیم. رسانه در دو بخش تبلیغات بازرگانی و نمایش سبک زندگی طبقه متوسط روبه بالای شهری، به ترویج سبک زندگی نیمه غربی و مصرفگرایی دامنزده است. پیشتر از مهمان ناخوانده خانوادههای ایرانی صحبت کردیم؛ تبلیغات بازرگانی روزانه نه تنها کالاهای خارجی و مصرفی بسیاری را تبلیغ میکنند، بلکه از آن جهت که اغلب آنها از طرح روایتی برخورداند، در خلال داستان، چیدمان و سبک زندگی طبقه متوسط رو با بالای پایتخت نشین به تصویر کشیده میشود.
مثلاً برای تبلیغ یک روغن نباتی خانوادهای را نشان میدهد که اولاً از حیث ترکیب جمعیتی کاملاً شهریاند یعنی یک تا دو فرزند دارند، ثانیاً از غذاهای بسیار متنوع با چیدمان لوکس و نیز دکوراسیون مدرن برخوردارند. از این رو، از یک تبلیغ بارزگانی مخاطب به چند نکته رهنمون میشود: اول اینکه به سرعت به سمت خرید آن کالا میرود، دوم بطور ضمنی درمییابد که لازمه مثلاً داشتن تلویزون LCD مبلمان فلان شکل و چیدمان خاص است. بنابراین به طور ناخوداگاه با خرید برخی کالاها میل یا به عبارت بهتر نیاز به تغییر دکور منزل نیز ایجاد میشود. در بخش دیگر، یعنی در سریالهای تلویزیونی این مساله به گونه دیگری نشان داده میشود: اغلب داستانها حول خانوادهای شهری و دغدغه آنها میگردد گویی دریچه دوربین تلویزیون فقط تهران نشینها و کلانشهر نشینها را میبیند؛ هم چنین در ساختار خود داستان نیز گویی نمایش سبک زندگی نیمه مرفه نیز به یک اصل دائمی و همیشگی بدل شده است. اقتضائات خانواده شهری و روستایی تفاوتهای زیادی دارد و نمایش خانواده شهری به تدریج به تغییر در ارزشهای خانواده روستایی منجر میشود: اشتغال و حضور اجتماعی زنان، نوع رابطه زن و شهری، نوع رابطه والد- فرزندی و مسائل مبتلا به آنها همه و همه نه تنها منجر به تغییر ارزشی خانواده روستایی میشود بلکه اساساً بیتوجهی به بخش عظیمی از جمعیت ایران یعنی روستانشینها خود محل طرح سوالی اساسی است. از این رو به سادگی میتوان رد پای تلویزون را در اقتصاد خانواده و ساختار خانواده مشاهده نمود.
پانوشت:
[۱] نمونه سریال فاصله، دلنوازان و نرگس
[۲] وسایل الشیعه، ج ۲، ص ۱۵۴، ح ۲۵۲۸۷
[۳] نمونه اخیر از این مورد در سریال راه طولانی به وضوح به چشم میخورد: آنجا که مرتضی امیری از اشتغال همسرش ممانعت میکند ولی از جانب او مورد بیتوجهی و بعضاً تحقیر واقع میشود.
[۴] علاسوند. ف، «هویت و نقشهای جنسیتی»، ص ۲۵۸
[۵] این روزها به مدد شبکه «آی فیلم» و پخش سریالهای قدیمی چون «آینه» امکان این مقایسه برای همگان فراهم شده است.
*رسانه انقلاب
ارسال نظر