شناخت من از مرتضی شاه کرم به نمایش «من تا مرز من» به کارگردانی مشترک هما پریسان و احمد صمیمی بازمیگردد که برای نخستین بار در سوگواره خمسه روی صحنه رفته بود و بعدها در حوزه هنری اجرای عموم داشت. نمایشی ساده و معمولی از یک روز پسرکی مرزبان که شاهد تلاش عبور چند زائر از مرز شلمجه هستند و او شاهد برخورد یک گروه ایرانی و یک گروه عراقی است. نمایش در فضای اندکی اجرا میشد. کلیت آن جایی بود برای دیدهبانی و مرزبانی یک سرباز، چیزی شبیه یک گیت که محل عبور و مرور مرزی است. روی صحنه نمایش با حاشیههای بسیار رها شده مواجه بود.
مرتضی شاهکرم اما در اتفاقی نادر موفق میشود در عرض دو ماه در سه سالن مهم تهران نمایش روی صحنه برد؛ در حالی که او نه شهرت کارگردانان همه فنحریفی را داشت که برایشان هر سالنی آماده و مهیاست و نه گروه آنچنانی که بتواند در یک بازه زمانی دو نمایش را در سه سالن روی صحنه برد. با این حال همه چیز دست به دست هم میدهد تا مرتضی شاهکرم انتظار دو ساله برای اجرای نمایشش - که در جشنواره ۳۴ تئاتر فجر اجرا شده بود - به یک رویداد بزرگ بدل شود. رویدادی که با حضورش در مرحله نهایی بخش نمایشنامهنویسی جشنواره فجر تکمیل میشود تا شاید ما بیش از این نام مرتضی شاهکرم را بشنویم. نویسندهای که دیگر در قامت یک کارگردان تجربه مناسبی برای اجرای در سالنهای مهم یافته است.
مرتضی شاهکرم ابتدا نمایش «سانتیمتر» را در سالن انتظامی روی صحنه برد که به دلایل قابل تأمل و البته خارج از چارچوب اختیار او، ادامه ماجراجوییش را در سالن ناظرزاده ایرانشهر دنبال میکند. نمایش موفق انتظامی در ایرانشهر موفق نیست. شکل عجیب اجرای آن روی سن و عدم استفاده از آن ظرفیت سالن تا جایی پیش میرود که آمار فروش نمایش توسط ایرانشهر اعلام نمیشود.
نمایش «سانتیمتر» داستان پدری است که علاوه بر نگهداری از پدر فراموشکارش، سه بچه و یک داماد در منزلی نقلیش دارد. او در انتظار گرفتن کلید خانه تازهای است که میتواند او را از زندگی فاجعهبارش در خانه کوچک استیجاری نجات دهد؛ اما سر او در معامله خانه کلاه گذاشته شده است و او در این گیرودار با تمام مشکلات ممکن زندگی روبهرو میشود. مرد در نهایت از بیخوابی بسیار به خوابی عمیق فرومیرود که میتواند نمادی بر مرگ باشد.
آنچه شاهکرم و نمایشش را متفاوت میکند داستان نمایش نیست؛ بلکه فرمی است که او برای کارش برگزیده است. او رویکردی تقلیلگرا در طراحی صحنه دارد و تا جای ممکن به حذف آکسسوار پرداخته است و به جای آن از یک نماد استفاه کرده است. او نقشه خانه نقلی را طراحی کرده است و آن را روی زمین گشوده است. خانواده نمایش مجبور هستند در فضای بسته و محدود این نقشه بازی کنند و به نوعی زندگی در یک بیغوله را بازنمایی کنند. در این روش تقلیلگرا تنها عنصر باقیمانده در قالب یک شی صندلی است که در ادامه مطلب به اهمیت آن در شکل کارگردانی شاهکرم پی خواهیم برد. صندلیها به واسطه حرکت بازیگران در شاید ۵×۵ متر جای موجود روی صحنه حرکت میکنند و در هرموقعیتی بدل به شیای میشود. جایی میتوانند جام قهرمانی باشند و جایی دیگر عصای دست پدربزرگ.
فضای شکل گرفته به شدت شبیه فیلم «داگویل» فونتریه است؛ با این تفاوت که فیلم فونتریه جهانی وسیع را به تصویر میکشد و اشیا نیز حتی در قالب یک خودرو، روی صحنه ظاهر میشوند. در آنجا خانه به معنای خانه بودنش حذف شده است و خبری از دیوار و سقف نیست. به هر حال، رویه تقلیلگرای شاهکرم در حذف هر چیز ممکن با نداری پدر و خانوادهاش همخوانی دارد و میتواند وجوه دردناک زندگی یک خانواده پرجمعیت در یک بیغوله را به خوبی به مخاطب منتقل کند. فرم نمایش موفق به خلق محتوای آن میشود و تراژدی ملموس برای ایرانیان را میآفریند. اگرچه نمایش کمی نسبت به داشتههایش طولانی است و به نظر میرسد وارد فاز کش دادن میشود؛ ولی برای یک کار اولی اثر موفقی به حساب میآید.
اما داستان فرم مدنظر مرتضی شاهکرم زمانی جذاب میشود که او در سالن قشقایی تئاتر شهر نمایش «نوبت یعنی بعدی» را روی صحنه برد. نمایش محصول جشنواره ۳۴ تئاتر فجر است و پس از دو سال وقفه در قشقایی صاحب نوبت اجرا میشود. نمایش داستان مرد کلهپزی است که دو دختر دوقلوی چسبیده به هم دارد. یکی از دخترها خواهان جدا شدن است و دیگری جدا شدن را فرایندی مثبت نمیداند. پدر نیز برای فرار کردن از شر خبرنگاران به منزل زنی پناه میبرد که در انتظار عضوی برای پسرش است. پدر با وجود مخالفت مادر خانواده دخترانش را به تیغ جراح میسپارد و نتیجه کار مرگ دخترهاست. مرد تصمیم میگیرد اعضای بدن دخترانش را به پسر پیرزن اهدا کند؛ اما متوجه میشود پسر پیرزن شهیدی است که از آن تنها تکه استخوانی به جا مانده است.
فارغ از داستان ماجرا، آنچه نمایش را برای مخاطب پیگیر دو کار و حتی نمایش «من تا مرز من» جذاب میکند، رویه تقلیلگرای شاهکرم است. در نمایش «نوبت یعنی بعدی» نیز دکور حذف میشود و همه چیز به چند صندلی - همانند نمایش «سانتیمتر» - تقلیل پیدا میکند. کف صحنه نیز صفحهای پلاستیکی انداخته شده است که ابعادش به همان نحو نمایش «سانتیمتر» است. این صفحه سرخرنگ نمادی برای وضعیت نمایشی میشود که توأمان دال بر کلهپزی، شهادت، اتاق عمل و ... میشود. در سالن نسبتاً بزرگ قشقایی، شکل صفحه به نحوی است که گویی در آن فضای بزرگ، کارگردان صرفاً به یک فضای کوچک احتیاج داشته است. همان کاری که در «سانتیمتر» نیز تکرار میشود.
قصه زمانی جذابتر میشود که در فاصله دو ساله میان دو نمایش این نگاه تقلیلگرا در کارگردان حذف نشده یا رشد پیدا نکرده است. او همچنان به نگاه یک فضای کوچک و چند صندلی پایبند بوده است. مهمتر آنکه نقش اساسی در هر دو نمایش را یک پدر ایفا میکند که از قضا یکی را خودش بازی میکند و دیگری را هم بازیگری با گریمی شبیه به چهره او. انگار او تصویری از خود را در قهرمان مقهور نمایشهایش به تصویر میکشد: پدرهایی که در برابر خواستههای فرزندانشان شکست میخورند. در این تراژدی بیان هم باید تقلیلگرا باشد. جملات خورده میشوند و به شکل ناقص بیان میشوند. حتی گاهی حس میشود کدهایی است که توسط چند آدمآهنی بیان میشوند. هر چیزی میتواند به قرینه چیزی دیگر حذف شود. این روشی است که شاهکرم در دو نمایش اخیرش بهره برده است.
گویی او نسبت به یک فضای بزرگ فوبیا دارد. هراسی از اینکه نمایش از دستش خارج شود. پس به همین چند وجب فضای موجود بسنده میکند تا کنترل اوضاع را به عهده داشته باشد و در دل این محدودیت، خلاقیت را در شکل و فرم اجرایی صرف کند. شیوه بازی بازیگرها را اگر دنبال کنیم، درمییابیم میل شاهکرم به یک شکل اجرای بازیگری محدود میشود. او چندان چارچوب اجراییش را توسعه نمیدهد تا در نهایت همه چیز در یک شکل ثابت به مخاطب عرضه شود و حتی این پیشبینی را داشته باشیم که اثر بعدی شاهکرم به چه شکلی خواهد بود. «عندالمطالبه» متن برنده فجری است که هنوز خوانده نشده است؛ ولی شاید آن هم در جهان تقلیلگرای درگیر فوبیا فضاهای عظیم شده باشد.
پینوشت:
میتوان المانهای مشترک بیشتری از این دو اثر یافت. کافی است عکسهای موجود از دو اثر را بررسی کرد تا دریابید شکل و فرم اجرا به چه نحوی به یکدیگر شباهت دارند. حتی میتوان این شباهتها را در نمایشنامه نیز دنبال کرد؛ جایی که در هر دو نمایش پدر محور درام است و مادر در جایی بیرون از درام، کنش انفعالی دارد. بستر رویداد خانوادهای با دو دختر است و یک فرد پیر تعادل این خانواده را حفظ میکنند. در نهایت پدر یک وردست دارد که از قضا نقش این وردست را یک نفر ایفا کرده است.
*تسنیم
ارسال نظر