جبار آذین/ سومین ساخته تلویزیونی جلیل سامان که دو سریال پیشین او، «ارمغان تاریکی» و «پروانه» با استقبال مخاطب روبهرو شد و مضمون منافقستیز آن جوایزی را برای سازندگانش به ارمغان آورد، همانند آنها روایتگر داستانی عاشقانه در بستر رویدادها و حوادث سیاسی اجتماعی با رویکرد منافقستیزی است و از این منظر حرف تازهای برای گفتن ندارد. سهگانه این کارگردان تلویزیون، نشان میدهد که او از نقش پژوهش در تولید این نوع آثار آگاه است، هرچند در اجرای هنری آن چندان موفق نباشد! از همینرو شناخت برخی خصوصیات و اعمال سازمان مجاهدین، این امتیاز را فراهم آورده تا سامان در مقام نویسنده و کارگردان برخلاف «نفس»، در دو سریال قبلی خود، در پردازش بعضی شخصیتهای اصلی تا حد باورپذیری موفق باشد. با این همه و بهرغم کوشش کارگردان برای پردازش مناسب آدمها و ماجراهای نفس، در این سریال، اشکالاتی وجود دارد و مواردی ناکامل رها شده است.
از جمله شخصیتپردازی ناهید که بیش از اندازه ساده، زودباور، شیدا، گنگ و بلاتکلیف تصویر شده، همچنین افشای ناکامل شخصیت واقعی روزبه، به شیوه معماگونه که باعث آسیب و نقص ساختار هنری و روایی این سریال شده است. صدالبته این توجیه درستی نمیتواند باشد که کارگردان خواسته در فصل بعدی «نفس» به آنها و دیگران بپردازد. او باید بداند که هیچ مخاطب سریالهای تلویزیونی، ۳۰، ۴۰ بخش منتظر نمیماند تا کارگردان هر وقت دلش خواست شخصیتهای مجموعهاش را معرفی کند! و این یک نقص بزرگ و آشکار «نفس» است. کاش جلیل سامان «نفس» را هم مانند دو سریال قبل خود با منطق داستانی و نمایشی مناسب جمع و جور میکرد و با جذابیت به پایان میرساند، چراکه «نفس» برای ادامه داشتن، مجبور شده مسائل بسیار و پرداخت آدمها و ماجراهایش را به بعد موکول کند و سطحی ضعیف از کنار پرداخت لازم مبارزات ضدپهلوی و رخداد عظیم انقلاب بگذرد. به همین دلیل «نفس»، تصویرگر سطحی و نادلچسب و گذرای دوران انقلاب شده است. در واقع مبهمنمایی و درازگویی زائد و سطحینگری و ارائه ضعیف و ناباور اوضاع اجتماعی و سیاسی سالهای قبل، وقت و بعد از انقلاب ایران، نفس را ناتوان و زمینگیر کرد و نتوانست رضایت مخاطبان انبوه تلویزیون را کسب کند.
نظرات