اگر این روزها در صفحات مجازی گشتی بزنید، سری از حسابهای اینستاگرامی برخی بازیگران درآورید یا باد کلاهتان در سایتهای فروش بلیت تئاتر بیاندازد، خواهید دید سالنهای تئاتر روزهای شنبه دیگر تعطیل نیستند. آنها برای خود برنامههای چیدهاند تا از آن تکروز منحوس هم، شرایط اقتصادی محبوبی بیافرینند. در این وانفسایی که برای جامعه تئاتر پولی در کار نیست و باید کالای هنری در هزاران لفافه زیبا پیچید تا فروشش تضمین شود، روشهای سهل در اجرا نیز جایگاه خود را یافته است. این جایگاه نیز مختص روزهای شنبه است.
در تماشاخانه شانو بهاره رهنما که تجربه شنبهواری در پردیس شهرزاد داشت، یک مونولوگ روی صحنه میبرد. نمایش «چشمهایی که مال توست» عنوان نمایشی است که رهنما در تماشاخانه شانو روی صحنه میبرد؛ اما نکته جالب توجهش آن است که برای فروش بیشتر از ترفندی مد شده در فضای تئاتری بهره برده است. نمایش با صدای شهاب حسینی است. یک نکته مغفول و عجیب که پخش صدای یک بازیگر مشهور در یک نمایش میتواند یک Option نمایشی باشد و بابتش برخی حاضر به پرداخت هزینه بلیت باشند. نکته عجیب آن است که آنچه تئاتر را از دیگر هنرها تفکیک میکند، مفهوم زنده بودن آن است و صدای ضبط شده شهاب حسینی در تنافر به چنین نگرشی است. اخیراً در نمایشهای روی صحنه، آثار بسیاری دیدهام که بازیگران روی صحنه با صداهای ضبط شده حرف میزنند. اصولاً این نمایشهای قالبی ضددیالوگ و عاری از کنشها و میزانسنهای قابل توجهاند. در عوض بازیگر با کمترین انرژی روی صحنه سخن میگوید و مخاطبان هم نوایی مرده از بازیگر محبوبش را میشنود.
شق دیگری که در شنبهها رواج یافته است فیلمنامهخوانی است. آن هم از عجایب روزگار است که خوانش فیلمنامه را در قالبی شبهتئاتری عرضه میکنند. اگرچه خود نمایشنامهخوانی خود محل مجادله است و به زعم برخی منتقدان نمایشنامهخوانی در تمام دنیا یک چیز است و در ایران چیز دیگر؛ اما گویی شکل سهل و آسان اجرای آن و بازگشت مالی خوب آن به واسطه حضور چند چهره، میتواند برخی را مجاب کند که این حوزه را دنبال کنند.
کاوه سجاد حسینی شنبه هفته جاری در یک پلاتو فیلمنامه پیشخدمت جوزف لوزی را با حضور سعید چنگیزیان، کاظم سیاحی، رویا میرعلمی، ندا عقیقی، مهناز افتاده نیا، مجتبی فلاحی خوانش کرده است. نکته جالب اینکه متن فیلمنامه هارولد پینتر براساس یکی از نمایشنامههای اولیه اوست که بارها در ایران ترجمه و اجرا شده است؛ اما سجاد حسینی که یک فیلمساز است ترجیح داده است که فیلمنامه را خوانش کند. حتی این خوانش نگرشی محققانه ندارد که برای مثال چه تفاوتی میان نمایشنامه و فیلمنامه این اثر پینتر است. مهمتر آنکه فیلمنامه به واسطه وجوه توصیفی بیشترش نسبت به نمایشنامه عملاً خوانشگریش نیز نیازمند ذهن بصری و تصویرگر است. مهمتر آنکه اگر ترکیب بازیگران این اثر را حذف کنیم، به نظر چقدر میتواند ما را کنجکاو کند تا آن را تماشا کنیم. مسئلهای که پیش از این درمورد کارهای رحمانیان رخ داده است. جایی که ستارگان فروش را تضمین میکنند، نه فرم اجرا.
نسیم فروغ که پیش از عکاسی تئاتر کرده است، روزهای شنبه در تئاتر باران نمایشنامهخوانی وقتی همگی دعوت میشویم، نوشته محمدحسین شکرگزار و با حضور حبیب دهقان نسب، ناهید مسلمی، مهران مرادی، هدیه فروغ خوانش میکند.
تماشاخانه شهرزاد نیز یک دوره طولانی با عنوان اجراهای هزار و یک شب شهرزاد با پیشوندهایی چون نمایشنامهخوانی، اجراخوانی، تجربه از سال گذشته داشته هست که هر بار با حضور یک گروه و البته ترکیبی از شخصیتهای شناخته شده روی صحنه رفته است.
سیامک صفری نیز در عمارت نوفللوشاتو در حال اجرای نمایشی به نام حراج تئاتر در قالب اجرایی کارگاهی است. این نمایش محصول کارگاهی است که صفری چندی پیش برگزار کرده بود و اکنون به وضعیت اجرا رسیده است. البته فاصله کارگاه تا اجرا کمتر از ۱۰ روز بوده است و باید دید نام نمایش به کنایهای علیه خودش نشده باشد.
با این حال شنبههای تئاتر بوی تنبلی میدهد. به جای اجراها، لقمههای آماده با کمترین تلاش گرفته میشود و در دهان مخاطبی گذاشته میشود که شاید برای تماشای نمایشنامهخوانی گروهی جوان و نوپا، حاضر به پرداخت هزینه بلیت نباشد؛ اما برای شنیدن صدای فلان بازیگر ۳۰هزار تومان میپردازد.
ارسال نظر