دبیر سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر با حضور در برنامه تلویزیونی «هفت» پیرامون فیلمهای حاضر در این دوره از جشنواره که به موضوع قصاص میپرداخت، گفت: «قصاص یکی از موضوعات مهم است که در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است که در بحث قصاص حق را به اولیای دم دادهاند. در جشنواره امسال هیچ فیلمی نداشتیم که حکم قصاص و سایر احکام دینی را نقد کرده باشد» البته این ادعای دبیر جشنواره فجر را میتوان به راحتی نفی کرد.
به نظر میرسد اظهارات ابراهیم داروغهزاده، ناشی از نوعی پیشگیری از ورود فیلمها یا حتی امکان تصحیح برخی از آثار پیش از رسیدن به جشنواره بوده؛ اقدامی که در عمل چندان هم موفق نبوده است و از دل همین محافظهکاریها فیلمی، چون «جاندار» در جشنواره اکران میشود.
قصاص حکمی قرآنی است که در سینمای ایران بارها برای ایجاد تعلیق و افزودن بار دراماتیک به عنوان دستمایه ساخت فیلم مورد استفاده قرار گرفته است. اغلب برداشتهای سینمایی از قصاص نیز به دلیل ضعف فیلمساز از درک معنا و کارکرد قصاص، باعث ارائه تصویری غلط و سیاه از «قصاص» شده است.
اولین تصویر چالشبرانگیز از قصاص در سینمای ایران به دهه ۶۰ و فیلمی به نام «میخواهم زنده بمانم» ساخته مرحوم ایرج قادری باز میگردد. میخواهم زنده بمانم که نامش کپی شده از نام فیلم «! I. want to live» محصول سال ۱۹۵۸ امریکاست، در متن داستان نیز مشابه فیلم هالیوودی، تلاش یک زن محکوم به اعدام برای زنده ماندن را به نمایش میگذارد.
ایرج قادری در دهه ۷۰ نیز با ساخت فیلم «سام و نرگس» و به کارگیری محمدرضا گلزار که سالهای ابتدایی سلبریتی شدن را میچشید، بار دیگر سراغ موضوع قصاص رفت. این بار نیز قادری تصویری از قصاص به نمایش میگذارد که در آن قهرمان فیلم به اشتباه قاتل شناخته شده و بیگناه محکوم به قصاص میشود و با همذاتپنداری بیننده با فیلم، حکم قصاص با چالش روبهرو میشود.
در هر دو فیلم، ایرج قادری در دقیقه ۹۰ بیگناهی قهرمان فیلمهایش را نشان و جان آنها را نجات میدهد ولی سعید سهیلی در فیلم «مردی از جنس بلور» که در سال ۷۷ ساخته شده بود، در نهایت فیلم با وجود اثبات بیگناهی قهرمان محکوم به قصاص، ترجیح میدهد تا با مرگ قهرمان در زندان، احساس نارضایتی از حکم قصاص را بیش از دو فیلم قادری به مخاطب تزریق کند.
در سالهای اخیر میتوان چندین فیلم سینمایی مهم یا بیارزش سینمایی را نام برد که به صورت مستقیم قصاص را دستمایه اصلی داستان خود قرار دادهاند و با ایجاد حس همذاتپنداری میان قهرمان بیگناه محکوم به اعدام با تماشاگر، در میان مخاطبان خود حس نفرت از قصاص را دامن بزنند.
تکرار یک اتفاق جشنوارهای
سیویکمین دوره جشنواره فیلم فجر در بهمن ماه سال ۹۱، شاهد نمایش سه فیلم با موضوع قصاص بود. فیلمهای «هیس دخترها فریاد نمیزنند»، «دهلیز» و «روز روشن»، هر کدام به نحوی به موضوع قصاص پرداخته بودند. پوران درخشنده تلاش کرده بود از همان شیوه قدیمی شده قهرمان بیگناه محکوم به قصاص استفاده کند، اما بهروز شعیبی در اولین تجربه کارگردانیاش در سینما، موضعی خاکستری را در قبال قصاص در پیش گرفته بود. امسال و در دوره سیوهفتم جشنواره فیلم فجر شاهد تکرار حضور پرتعداد فیلمهای مرتبط با قصاص بودیم و به نحوی دوره سیویکم جشنواره بازتولید شد؛ مسئلهای که نمیتواند چندان هم اتفاقی باشد.
در این دوره اخیر یعنی دوره سیوهفتم جشنواره، فیلمهای «جاندار»، «قسم»، «جمشیدیه» و «یلدا» به صورت مستقیم به مسئله قصاص پرداختند. در این فیلمها هم تلاش برای اثبات بیگناهی و رهایی از حکم قصاص تم اصلی فیلمها را تشکیل میدهد. این فیلمها برخلاف ادعای دبیر جشنواره باز هم به نقد قصاص میپردازند. محسن تنابنده در فیلم قسم به موضوع قسامه پرداخته است که موجب جدل بین این فیلمساز و یک حقوقدان در جریان جشنواره فجر شد. در این فیلم تنابنده نشان میدهد طبیعت بهترین داور است. سیاهترین برخورد با حکم قصاص نیز در فیلم سینمایی «جاندار» ساخته حسین امیری دوماری و پدرام پور امیری رخ میدهد؛ زمانی که خانواده مقتول برای رضایت و گذشت از حکم قصاص مسئله غیراخلاقی را مطرح میکنند که بنیانهای خانوادهای را از هم میپاشد.
در «جمشیدیه» هم که شباهتهای زیادی به «بدون تاریخ، بدون امضا» دارد، قهرمان فیلم در مقابل سیستم قضایی قرار میگیرد و با وجود اینکه خودش به جرمی که مرتکب شده اقرار کرده و در نظر بیننده مستحق آزادی است، هیچ گونه تلاشی برای آزادی وی انجام نمیشود.
دستمالیشدن چندین ساله موضوع قصاص، علاوه بر نشان دادن ضعف فیلمنامهنویسان ایرانی در پرداختن به ایدهها و خلق موقعیتهای جدید در فیلمنامهها، نشاندهنده یک ضعف عمومی در سیستم اجرایی جشنواره فجر است.
جشنواره فجر که در هزینههای برگزاری در سطح یک جشنواره بینالمللی بریز و بپاش دارد، در بعد اجرایی نمیتواند سیستم باثبات فستیوالهای فیلم معتبر دنیا را پیادهسازی کند. دبیر جشنواره تقریبا هر یکی دو سال عوض میشود و معمولا هر فردی که به مقام دبیری جشنواره فجر میرسد، سابقه هدایت یک جشنواره ملی بزرگ را در کارنامه خود ندارد و به تبع آن سال اول دبیری جشنواره را به کسب تجربه و آزمون و خطا میگذراند.
جشنواره نیز فاقد دبیرخانه دائمی است که حداقل بتواند در طول سال اتفاقات سینمای ایران را رصد کند. همه چیز برای جشنواره فجر در چند ماه منتهی به جشنواره رقم میخورد و بعد از آن هم به فاصله چند روز همه ساختار از هم میپاشد.
این عدم ثبات باعث میشود تا جریانهای فکری در سینما که با مفاهیمی، چون قصاص در تعارض هستند، فرصت خوبی پیدا کنند تا از ناتوانی سازمان سینمایی در سیاستگذاری صحیح سینما و عدم ثبات دبیرخانه فجر به نحو کامل استفاده و فیلمهایی را برای جشنواره آماده کنند که موضع آن با اصل قصاص حتی اگر تضاد کامل نداشته باشد همسویی نیز ندارد. سازمان سینمایی هنوز تصمیمی مبنی بر ایجاد دبیرخانه دائمی جشنواره و تغییر در ساختار انتخاب دبیر جشنواره در پیش نگرفته است و تا زمانی که این دو اتفاق رخ ندهد، نه تنها در موضوع قصاص بلکه در سایر موضوعات چالشبرانگیز نیز شاهد تولیداتی خواهیم بود که با ارزشهای جامعه در تضاد باشد.
ارسال نظر