از نمایش مستند «راه طی شده»، این مستند موافقان و مخالفان زیادی بین اهالی فکر و سیاست پیدا کرده است. در این مقاله سعی کردم عمده شبهات و ایرادات تاریخی را که بیان شده است، جمعآوری کرده و پاسخگو باشم. ایراداتی از قبیل اینکه گروه سازنده مغرضانه تنها بخشی از رابطه تاریخی بازرگان با مجاهدین خلق را بیان کرده است یا اینکه بین بازرگان و جوانان نهضتش تفاوتهای تئوریک و عملی زیاد وجود داشته است، از جمله اینکه بازرگان مخالف تفکرات مارکسیستی و مشی مسلحانه بوده یا اینکه مجاهدین خلق جزو گروههایی بودند که انتقادات تندی به دولت موقت و شخص مهندس بازرگان داشتند و….
محمد قوچانی در یادداشت «پدر ناسیونال- لیبرالیسم ایرانی» که در روزنامه «سازندگی» به مناسبت سالگرد درگذشت مهندس بازرگان منتشر کرد، بخش عمدهای از ایرادات و اشکالات را بیان کرده یا مهندس توسلی در مصاحبهای که با روزنامه سازندگی مورخ ۱۱ آذر ۹۷ داشت، مستند را تحریف تاریخ دانست و در آن مصاحبه بیان کرد: «… آن سازمان نه به لحاظ خط مشی و نه تشکیلاتی، هیچ ارتباطی با نهضت آزادی ایران نداشتهاند.» و با مطالبی از این دست، ما را در انتها متهم به بیصداقتی و بیاخلاقی کردند. حال با بررسی و ارزیابی بیشتر نظرات هر دو طرف، مخاطبان در مقام نقد و قضاوت بهتری میتوانند قرار بگیرند.
مهندس توسلی در مستند میگوید سازمان مجاهدین به هیچوجه انشعابی از نهضت آزادی نیست اما در مصاحبه خود با روزنامه سازندگی مطلب دیگری میگوید. اینکه ایشان دوست صمیمی و بسیار نزدیک محمد حنیفنژاد (آقا محمد) بنیانگذار مجاهدین خلق بوده است یا اینکه برادرش معروف به میثم در فعالیتهای سازمان مجاهدین در همان سالهای ابتدایی و بعد تغییر ایدئولوژی کشته شد، دلایل اصلی برای همپیانی و همکاری امثال مهندس توسلی با مجاهدین خلق نیست؟ شخص مهندس بازرگان در کتاب خاطرات خود اینگونه میگوید: برخی رهبران و فعالان نهضت آزادی، مانند آقایان عزتالله سحابی و مهندس محمد توسلی، برای کمک به مجاهدین و جلب پشتیبانی روحانیون از آنها، فعالیت میکردند و به همین مناسبت در سال ۱۳۵۰ به اتهام همکاری با مجاهدین دستگیر و پس از محاکمه به زندان محکوم شدند. (کتاب ۶۰ سال خدمت و مقاومت، چاپ رسا، ج ۱، ص ۳۸۳)
به وضوح مهندس بازرگان از همکاری و ارتباط نهضت با مجاهدین خلق صحبت میکند اما مهندس توسلی در مصاحبه، ما را بیصداقت و بیاخلاق میخواند و خلاف بیان مهندس بازرگان را میگوید. اگر مهندس توسلی میگفت سازمان مجاهدین از نهضت آزادی جدا شد، آن موقع ما از ایشان سوال میکردیم، جرم شما که در آن زمان زندان بودید، چه بود؟ اگر سازمان از نهضت جدا شده است، پس شما چرا به عنوان رابط دستگیر و زندانی شدید؟
رحمی برای مولود جدید
بعد از قیام ۱۵ خرداد ۴۲ و کشتارهایی که شکل گرفت و فضای بستهای که حکومت پهلوی ایجاد و امام خمینی را تبعید کرد، با مخالفان خیلی تند برخورد میکردند و هر گونه اعتراض و انتقادی سرکوب میشد. اعضای ارشد نهضت آزادی هم که با زبان قانونی به انتقاد پرداخته بودند و ره به جایی جز زندان نبرده بودند، به این تحلیل میرسند که حالا با زبان قانون نمیشود تغییر ایجاد کرد و حرکتهای تند و رادیکال جواب میدهد.
مهندس بازرگان اینگونه میگوید: فکر مقاومت در برابر رژیم کودتا، از اواخر سال ۱۳۴۲ پس از سرکوب آخرین مقاومتهای ملی و مذهبی، متلاشی شدن نیروهای اپوزیسیون و شکست نهضت ملی و از بین رفتن امکانات مبارزه، از طریق قانونی شکل گرفت به طوری که در سال ۱۳۴۳ همه گروهها و دستههای مخالف رژیم، با افکار و ایدئولوژیهای گوناگون، به یک نتیجه واحد رسیده بودند که تنها راه مبارزه با رژیم شاه، مبارزه مسلحانه است. بنده نیز ضمن دفاع در دادگاه نظامی این نکته را به رئیس دادگاه خاطرنشان کردم و گفتم: «…ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی، به مبارزه سیاسی برخاستهایم و از رئیس دادگاه انتظار داریم، این نکته را به بالاتریها بگویند…». (کتاب ۶۰ سال خدمت و مقاومت، ج ۱، ص ۳۸۲)
بازرگان معتقد است تمام گروهها و دستهها به نتیجه واحد رسیده بودند که تنها راه مبارزه با رژیم شاه مبارزه مسلحانه است و نهضت آزادی را نیز این قاعده مستثنا نمیکند. مهندس عزتالله سحابی نیز با بیان همین مطلب و البته تکمیلتر میگوید: باتوجه به اینکه افراد نهضت در زندان به سر میبردند و از طرفی به غیر از آیتالله طالقانی، آقایان مهندس بازرگان و دکتر سحابی هم روحیه و توان مبارزاتی و عملگرایانه نداشتند، معتقد بودند باید جوانانی بیایند که روحیه انجام مبارزات مسلحانه را داشته باشند و نهضت آزادی بیشتر به جهت نظری و ایدئولوژیک فعال شوند و رحمی شوند برای تولد مولودی جدید که بتواند فعالیت مسلحانه اسلامی داشته باشد. در سال ۴۳ مهندس بازرگان به عزتالله سحابی در زندان میگوید: «این مبارزه قهرا به اعمال مسلحانه میکشد… وقتی به آن فاز برسد دیگر رهبر آن ما نمیتوانیم باشیم. ما در این فاز سیاسی رهبرش هستیم ولی باید فرزندی متولد شود که آن فاز را رهبری کند. وظیفه ما این است که آن فرزند را اولاً به دنیا بیاوریم، ثانیاً آنقدر مراقبتش کنیم تا به بلوغ برسد». (کتاب سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، ج ۱، ص ۳۵۷) لطفالله میثمی همین ماجرا را از سحابی اینگونه نقل میکند: پس از دادگاه تجدیدنظر در زندان، مهندس بازرگان گفت ما که دیگر نمیتوانیم فعالیت سیاسی انجام بدهیم ولی میتوانیم رحمی باشیم برای تولد یک مولود جدید که در فاز جدیدی کار کند که هم از نظر جسمی و هم از لحاظ فکری تحرک بیشتری نسبت به ما داشته باشند و این پیام را هم به کمیته دانشجویان نهضت داده بودند. (کتاب نهضت آزادی ایران از تأسیس تا انشعاب، ص ۱۱۰)
اصلاحات مسلحانه
جلالالدین فارسی درباره تأثیر مهندس بازرگان در تأسیس مجاهدین خلق، با تاکید بر اینکه وی معتقدان به مبارزات مسلحانه را «تشویق و کمک میکرد» مینویسد: مرحوم حنیفنژاد برایم نقل کرد مهندس بازرگان در زندان در گوش او گفته بود: «نمیبینی این رژیم با آقای طالقانی و من و دوستانمان چه میکند؟ شما جوانها باید فکری بکنید.» و آن مرحوم از این اندرز سیاسی دریافته بود که باید سازمانی برای مبارزه مسلحانه علیه رژیم به وجود آورد. (کتاب سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج ۱، ص ۳۵۴)
در واقع در مستند راه طی شده دکتر محمدمهدی جعفری درست گفت: «مهندس بازرگان نه اینکه اعتقاد به مبارزه مسلحانه نداشت، بلکه خودش را برای مبارزه مناسب نمیدید». جعفری خودش شخصاً از حنیفنژاد شنیده است (کتاب سه همپیمان عشق، ص ۱۹۶) که مهندس بازرگان در زندان به حنیفنژاد میگوید: «این بار که آمدی به زندان دست خالی نیا!» این حرف را در حالی زد که دستش را مثل هفتتیر کرده بود و به من اشاره میکرد.
مرحوم محمد بستهنگار نیز در دوران زندان خاطرهای را نقل میکند که باز موید این مطلب است؛ شخصی که آقای نوید بازرگان درباره ایشان میگفت، از صادقترین و خالصترین یاران پدرم بود و الحق که اینگونه بود (خداوند روحشان را غریق رحمت الهی کند). مرحوم بستهنگار وقتی به زندان برازجان تبعید شد، صریحاً میگوید: تنها راه چاره مبارزه با حکومت، مبارزه مسلحانه است ولی ما دیگر قدرتش را نداریم، بلکه باید جوانهایی بیایند که این کار را ادامه بدهند. و موکداً میگوید این حرفی بود که من از دو لب مهندس بازرگان شنیدم.
محمد محمدی (گرگانی) یکی از اعضای ردهبالای سازمان که با حنیفنژاد و کادرهای بالای سازمان ارتباط داشت و سالها زندان بود، میگوید: حتی زندهیاد بازرگان هم از آن [مبارزه مسلحانه] حمایت فکری و معنوی میکرد. (کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه، نشر نی، ص ۸۴)
بنبست ناامیدی و تشکیل سازمانهای مسلحانه
این تحلیل که بعد از خرداد ۴۲ فعالیتهای سیاسی به انسداد و بنبست رسیده و هیچ راه دیگری وجود ندارد جز شکستن هیبت سلطنت از طریق مبارزه مسلحانه، توسط افراد جبهه ملی دوم و سران نهضت آزادی به جوانانشان انتقال پیدا کرد و بر اساس این رویکرد بنبستگرایانه جوانانی مثل بیژن جزنی و مسعود احمدزاده از جوانان جبهه ملی دوم، سازمان چریکهای فدایی خلق و محمد حنیفنژاد و سعید محسن از جوانان نهضت آزادی، سازمان مجاهدین خلق را بر مبنای احساس یأس و ناامیدی از وضعیت سیاسی موجود، تشکیل دادند. معمولاً در یأس و ناامیدی که جایگاه شیطان است، مهلکترین تصمیمات گرفته میشود و شاید بتوان گفت همه گروههای مسلح تروریستی در ایران از دل بنبست ناامیدی جبهه ملی دوم و نهضت آزادی بیرون آمدهاند اما امام خمینی به همان مسیر ۱۵ خرداد اعتقاد داشتند و همانگونه ادامه دادند و در نهایت انقلاب ۵۷ بر اساس باور ایشان به نتیجه رسید.
از این رو مهندس بازرگان سالخورده که توان جسمی و روحیه مسلحانه نداشت، در آن دوران شروع به نوشتن کتابهایی با رویکردهای تهییجکننده مبارزاتی اسلامی میکند تا بتواند رحم فکری مولود جدید بشود که اصلاحات مسلحانه را انجام دهد. لطفالله میثمی در این باره میگوید: بازرگان در زندان رادیکال شده و آثاری مانند «بعثت و ایدئولوژی» و «اسلام مکتب مبارز و مولد» را نوشت که من و تراب حق شناس در اوج خوشحالی به چاپخانه میرفتیم و به حروفچینی و انتشار آنها کمک کردیم. سپس بازرگان کتاب «جنگ شکر در کوبا» را ترجمه کرد که ما تعجب کردیم و گفتیم این کتاب بسیار رادیکال است و مهندس بازرگان پاسخ داد نهضت همین است. (کتاب نهضت آزادی ایران از تأسیس تا انشعاب، ص ۱۱۲، مصاحبه با نگارنده کتاب عباس طایفه)
مهدی بازرگان کتاب «اسلام مکتب مبارز و مولد» را نوشت که جهاد را مبتنی بر آیات قرآن به جوانان علاقهمند مبارزه یاد بدهد و مثل دیگر گروهها مثل چریکهای فدایی یا تودهایها برای مبارزه متوسل به مارکسیسم و کمونیسم نشوند. بازرگان اینگونه مینویسد: متأسفانه ملت ما چه مؤمن و چه غیرمومن؛ یا اهل مبارزه نیستند و نمیخواهند خود را به خطر و زحمت بیندازند یا اگر مبارزه میکنند، الفبای آن را بلد نیستند، تازه وقتی میخواهیم روش مبارزه اجتماعی و ایدئولوژیک را یاد بگیریم، سر در کتابها و نشریات و سوابق کمونیستها میکنیم. در مکتب آنها میخواهیم تعلیمات حزبی و فکری و تشکیلاتی و جنگی بیاموزیم. مثل اینکه غیر از تودهایها و ماتریالیستها هیچ دسته دیگری در دنیا مبارزه ایدئولوژیک نکردهاند. (مهدی بازرگان، مجموعه آثار جلد هشتم، ص ۳۰۰)
تشکیل سازمان نظامی سماع
«سازمان مخصوص اتحاد و عمل» (سماع) که برای آموزش مبارزه چریکی و در نهایت مبارزه مسلحانه بود، در دی ماه همان سال ۱۳۴۲ تشکیل میشود. اعضای اولیه این گروه، اعضای نهضت آزادی ایران در خارج از کشور شامل مصطفی چمران، ابراهیم یزدی، صادق قطبزاده، محمد توسلی، ابوالفضل بازرگان، رضا رئیس طوسی و… بودند. تشکیل این گروه از طریق همکاری دکتر علی شریعتی با انقلابیون الجزایر و جبهه آزادیبخش الجزایر که با جمال عبدالناصر در ارتباط بودند میسر شد. به گفته ابراهیم یزدی از اعضای اولیه گروه، آنها تحت تأثیر انقلاب کوبا و جنگ الجزایر «به این نتیجه رسیده بودند که با مبارزات کلاسیک و پارلمانتاریستی نمیشود به نتیجه رسید. بنابراین باید دنبال حرکت مسلحانه رفت». (مجله مهرنامه، ش ۳۳، مصاحبه با ابراهیم یزدی)
در اوج فعالیتهای سماع، ابراهیم یزدی در ۲۷ اردیبهشت ۱۳۴۴ طی نامهای به بازرگان، ضرورت مبارزه مسلحانه را یادآور میشود: مبارزه جدید ما در آینده که دیر یا زود شروع خواهد شد چگونه خواهد بود؟ آیا باز مسالمتآمیز خواهد بود؟ مسلماً خیر! اشتباه است اگر چنین فکر کنیم. تجربه و درس بزرگ ۴ سال گذشته این است که اگر حرف منطقی و حسابی ما را دشمن با گلوله جواب داده است، آیا ما میتوانیم جواب گلولهها را با حرفهای منطقی و حسابی بدهیم؟ اگر چنین فکر کنیم و جواب مثبت باشد، دنیا به ما خواهد خندید. این روش و جواب، نه اسلامی است و نه دنیاپسند. جواب به این سوال منفی است و از اول منفی بوده است. کلوخانداز را پاداش سنگ است. (کتاب ۶۰ سال صبوری و شکوری، خاطرات دکتر ابراهیم یزدی، جلد دوم، ص ۵۲۷)
مهندس بازرگان نیز درباره ارتباط خود با سازمان و اینکه حتی تعدادی را از تهران انتخاب کرده و به قاهره فرستادند ولی با این حال صرفاً محدود به شاخه نهضت آزادی خارج از کشور نمیشود، اینگونه بیان میکند: تعدادی از این افراد، [افراد شرکتکننده در دورههای آموزش نظامی سماع] از تهران انتخاب و به قاهره اعزام شدند. در آن دوران بنده و دوستانمان در زندان بودیم ولی با هیأت ایرانی (سازمان مخصوص اتحاد و عمل) ارتباط داشتیم. آقایان صدر حاج سیدجوادی و رضا رئیسطوسی در تهران، ترتیب انتخاب و اعزام افراد را به مصر عهدهدار بودند. (کتاب ۶۰ سال خدمت و مقاومت، ج ۱، ص ۳۸۱)
زیر پا گذاشتن مرامنامه نهضت
نهضت آزادی ۴ اصل مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقی بودن را در مرامنامه خود دارد اما یکی از اصول خود را که پایبندی به قانون و مشی مبارزات قانونی و پارلمانی است که همواره از آن دم میزنند را شخص مهندس بازرگان و اعضای فعال آن زیر پا میگذارند. در واقع در خفا قانون اساسی و مبارزات پارلمانتاریستی را ناکارآمد میدانند و برای دیدن دورههای مسلحانه و چریکی نیرو به قاهره ارسال میکنند، یعنی آنچه در خفا عمل میکنند با علن آنها کاملاً متفاوت و متغایر است.
همانطور که مشخص است اعضای نهضت آزادی نهتنها مخالف مشی مبارزه مسلحانه نبودهاند، بلکه مشوق و برگزارکننده دورههای مخصوص به آن نیز بودهاند. رضا رئیسطوسی مجموعه تجربیات و جزوات آموزشهای نظامی و مسلحانهای را که در دوره سماع یاد گرفته است به سازمان مجاهدین انتقال میدهد. مرحوم یزدی با ترجمه کتاب شورشگری و ضدشورشگری، نخستین جزوه تئوریک مسلحانه را تولید میکند؛ کتابی که متن آموزشی جوانان نهضت آزادی یا همان مجاهدین خلق میشود و بعدها در بسیاری از عملیاتهای نظامی و تروریستی خود از این کتاب و دستاورد عملی سماع بهره میگیرند.
اختلافات بازرگان با فرزندان عزیزش
بازرگان در جلسات با جوانان نهضت (حنیفنژاد و سعید محسن و…) همان فرزندان عزیزش، صریحاً میگوید نمیتواند کار و زندگیش را تعطیل کند و زندگی مخفیانه و مبارزاتی را انجام دهد و با رویکردهای مارکسیستی آنها مخالفت میکند؛ نکاتی که در مستند راه طی شده هم از زبان نوید بازرگان و دکتر جعفری بیان شده است. خاطرهای در این باره نقل میشود که جلساتی در شهریور ۱۳۴۷ در منزل ابراهیم زنجانی با حضور بازرگان، حنیفنژاد، سعید محسن، اصغر بدیعزادگان و تراب حقشناس برگزار میشود که در آن ضعفها و مشکلاتی که نهضت آزادی داشته است مورد بحث قرار میگیرد. از جمله اینکه نهضت آزادی یک تشکیلات خانوادگی است و به هیچوجه جنبه روابط حزبی و تشکیلاتی در آن وجود ندارد و البته این انتقاداتی بود که بعدها مهندس سحابی نیز بیان کردهاند. جوانان نهضت از راه و روش مبارزاتی با رژیم شاه که از طریق ایدئولوژی مارکسیسم بدان رسیدهاند برای مهندس بازرگان گفتهاند. مهندس بازرگان شیوه کار مخفی را نمیپسندید و گفت من نمیتوانم کار و نظر و زندگیام را مخفی کنم و بعد از مطلع شدن از اندیشههای مارکسیستی جوانان حزبش، به آنها گوشزد میکند که دارید منحرف میشوید. سعید محسن ناراحت میشود و میگوید: شما برای ما و کار چند ساله ما حتی به اندازه پشیزی هم ارزش قائل نیستید. بازرگان با خونسردی جواب میدهد: گیرم که اینطور باشد؟ (کتاب سازمان مجاهدین خلق ایران، بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک، ۱۳۵۵، ص ۹۶) حال باید بررسی کرد که این جواب دوپهلو، آیا ناظر بر این بوده که بازرگان واقعاً معتقد بوده فرزندانش منحرف شدهاند و به اندازه پشیزی به آنها کمک نکرد؟
اینکه جوانان نهضت آزادی صرفاً کتاب «راه طی شده» را نخواندهاند و از کتابهای دیگری مثل پرتویی از آیات قرآن آیتالله طالقانی یا کتابهای مارکسیستی تأثیرات زیادی پذیرفتهاند، مباحثی است که در مستند هم بیان شده است اما اینکه روش شناخت و متدولوژی علمی طرح بحث بازرگان چه نزدیکیهایی با روشهای علمی مارکسیستها دارد که باعث به انحراف کشیده شدن جوانان نهضت میشود، محل بحث مستند راه طی شده است اما همانطور که مرحوم بستهنگار در مستند میگوید، با تمام اختلاف نظرها هیچوقت مهندس بازرگان حمایتش را از آنها قطع نکرد و حتی به نقل از مهندس سحابی با اینکه روی جزوات آنها ایرادات و اختلافات جدی داشت اما معتقد بود در این شرایط بحث و اختلاف نظر چندان مهم نیست. (کتاب نیمقرن خاطره و تجربه، ص ۳۰۷) حتی نگران لو رفتن بچهها بود. مهندس سحابی این نگرانیها را اینگونه وصف میکند که یک شب مهندس بازرگان گفت: نگرانم که نتوانند به مبارزه ادامه دهند، خدا کند کارشان بگیرد، اگر کارشان بگیرد، من خانهام را میفروشم و پولش را به بچهها میدهم. (کتاب نیم قرن خاطره و تجربه، همان، ص ۱۰۰) مهندس بازرگان که حاضر بود، خانهاش را برای فرزندان عزیزش بفروشد، قطعاً بیش از پشیز برای آنها ارزش قائل بوده است.
محمدمهدی جعفری از اعضای اولیه نهضت آزادی، کمکهای مادی و معنوی بازرگان را اینگونه نقل میکند: در آغاز تحلیل سازمان از مهندس بازرگان این بود که ایشان برای کار چریکی و قیام مسلحانه آمادگی ندارد و اصولاً با آن موافق نیست. از این رو ما با ایشان در این باره صحبت نمیکردیم… مهندس بازرگان هم گفته بود: همانطور که خودتان گفتید از من کار چریکی و حاد برنمیآید اما در هر زمینهای که کمک بخواهید هیچ دریغ نمیکنم و به شما کمک خواهم کرد… سالها بعد- و پس از پیروزی انقلاب اسلامی- از خود مهندس بازرگان و دیگران شنیدم که ایشان به مجاهدین در مقاطع گوناگون کمک میکردهاند، خصوصاً کمکهای مالی بسیار اما به هیچوجه تظاهری به این کار نمیکردند. (کتاب مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، ج ۲، ص ۱۱۹)
مهندس بازرگان خود اینگونه میگوید: عناصر تشکیلدهنده مجاهدین خلق ایران، از اعضای رادیکال نهضت آزادی بودند. روابط مجاهدین خلق و نهضت آزادی ایران در دهه ۱۳۵۰، به تحولات و رویدادهای سیاسی بستگی داشت؛ بدین معنی که رهبران نهضت آزادی کلیه عملیات مجاهدین را تأیید نمیکردند، به عنوان مثال بنده با ترور افراد، موافق نبودم و شیوه چپگرایانه آنها را نمیپسندیدم، با این همه، آغاز فعالیت مجاهدین در اوایل دهه ۱۳۵۰، نهضت آزادی به مجاهدین کمک مالی میکرد. (کتاب ۶۰ سال خدمت و مقاومت، ج ۱، ص ۳۸۳)
بازرگان در خاطرات خود هیچگاه به توصیههای مسلحانهای که به جوانان و فرزندان عزیزش داشته است که به قرائن و بیانهای مختلف از طرف نزدیکان ایشان مثل عزتالله سحابی، جعفری، بستهنگار، لطفالله میثمی و.... در بالا بیان شده است، حتی اشارهای نمیکند و صرفاً از اختلافات تئوریک مارکسیستی که با جوانهای خود داشته است حرف میزند. در واقع بخشی از تاریخ پررنگ میشود و بخش دیگری از تاریخ پنهان.
بازرگان آن زمان که جوانان نهضت خود را تشویق به مبارزه مسلحانه میکرد و حتی کتابها و بحثهای تئوریک برای مولود جدید راه انداخت، گویا متوجه نتیجه عمل خود نبود که اگر کسی اسلحه به دست بگیرد و به مبارزات قهرآمیز رو آورد، قهرا نتیجه آن ترور و کشتن افراد دیگر است. هرچند در همین پاراگراف بالا هم باز تناقض مهندس بازرگان کاملاً مشخص است. از یک طرف ایشان با ترور افراد و شیوههای چپگرایانه موافق نبود که مبنای فعالیت سازمان بود و از طرف دیگر به آنها کمک مالی میکرد که فعالیت مسلحانه را انجام دهند!
شهید یا منحرف
نهضتیها مدعیاند ۵۰ نفر اولیه سازمان مجاهدین مبانی اسلامی محکم و درستی داشتند و افراد متدینی بودند و نفرات بعد در سازمان انحراف ایجاد کردند و کلاً مشی مارکسیستی را پی گرفتند. باز این تناقضاتی است که نهضت آزادی گرفتار آن است. این در حالی است که مباحث مارکسیستی از اول در سازمان تدریس میشده است. از طرفی میگویند بازرگان در جلسات خصوصی با مشی مبارزاتی مارکسیستی آنها اعلام مخالفت میکرده و معتقد بوده آنها منحرف شدهاند و آقای قوچانی هم در یادداشت خود بدان استناد میکند و معتقد است فاصلهای پر ناشدنی بین بازرگان و حنیفنژاد وجود دارد اما از طرف دیگر، نهضتیها و بازرگان همواره مجاهدین اولیه را تأیید میکنند. ایشان در مکتوبات و سخنرانیهای مختلف بارها از الفاظ شهید، ایثارگر و صدیق برای حنیفنژاد، سعید محسن و… استفاده کرده (برای مثال مجموعه آثار مهندس بازرگان، ج ۲۳، ص ۲۶۶ و ۳۷۶) و نهتنها معتقد به انحراف آنها نبوده، بلکه از آنها به عنوان الگوی مقاومت در برابر استبداد یاد میکرده است.
شخصی همانند محمدیگرگانی که از ارادتمندان به حنیفنژاد است اعتقاد دارد نتیجه و ثمره سازمانی که حنیفنژاد راه انداخته است، به ترور و حذف فیزیکی درون سازمانی میانجامد. (جهت مطالعه بیشتر ر ک به کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه، ص ۱۰۰) در واقع انحراف و التقاط از اول در سازمان چه به جهت تئوریک و چه به جهت تشکیلاتی وجود داشته است. نمیشود گروهی با مشی مبارزاتی مسلحانه راه بیفتد و گروه اولیه آن را حمایت و بعد با اصل مبارزات مسلحانه و ترور آنها مخالفت کند. ضمن اینکه شخص مسعود رجوی که از سالهای ۵۴ به بعد رهبری سازمان را برعهده میگیرد، جزو ۵۰ نفر اولیه بوده و کارنامه مشخص و روشنی به جهت التقاطی بودن دارد.
راه طی شده مجاهدین
مستند راه طی شده اصلاً مدعی نیست تمام انحرافات سازمان مجاهدین بر گردن مهندس بازرگان است یا اینکه تمام تعلیماتشان را از مهندس بازرگان آموختهاند، بلکه مستند در پی بیان این مطلب است که نقطه شروع انحرافی که در جوانان نهضت آزادی شکل گرفت. در روش و رویکرد علمگرایانه و تفسیرهای غلط از دینی بود که مهندس بازرگان مبلغ و مروجش در آن زمان بود.
بازرگان به وسیله گزارههای علوم مادی در صدد اثبات امور دینی برمیآمد. آن چیزی که اصل پنداشته میشد، روش علمی و پوزیتیویستی بود. به قول دکتر نوید بازرگان، مرحوم پدرشان از طریق مباحث فیزیک و ترمودینامیک سراغ مسائل میرفت و حالا شاگردان بازرگان میخواستند با زاویه دید دیالکتیک سراغ پدیدهها بروند. اصل انحراف در روش شناخت و چگونگی پرداخت مسائل بود. استاد مطهری در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵، بسیار هوشمندانه به نقد این روش شناخت علمی برای ورود به مباحث معرفتی میپردازد و معتقد بود باعث به بیراهه رفتن میشود.
حال مخالفان مستند، مخالفتهای صریح استاد مطهری در کتب مختلفش را که نسبت به راه طی شده داشته یا ماجرای دیدار تراب حقشناس و حسین احمدی روحانی با امام خمینی (ره) در نجف و اشکالاتی که ایشان در باب بحث معاد در کتاب راه طی شده داشتند، نادیده میگیرند و صرفاً بر خاطرهای که یک راوی دارد تکیه میکنند که شهید بهشتی کتاب راه طی شده را برای جوانان دانشگاهی توصیه کرده است. بر فرض صحت تأیید کتاب راه طی شده از طرف شهید بهشتی، نمیتوان استدلالهای فراوان و متقن شهید مطهری در نقد این کتاب را نادیده گرفت.
بازرگان در راه طی شده میگوید: بشر از روز اول در راهی جز راه انبیا پیش نرفته و اتفاقاً مادیون علمی در جادهای افتادهاند که سرمنزل آن خدا و آخرت و دین است. شاید اینها به درک حقیقت مبدا و معاد نزدیکتر باشند تا بسیاری از مقدسین خرافیمسلک. بشر روز به روز به مقصد انبیا نزدیکتر میشود. (مجموعه آثار، جلد اول، ص ۲۲)
در واقع بازرگان در صدد اثبات دین به وسیله علم بود ولی حنیفنژاد درصدد اثبات علم مبارزه به وسیله دین. جوانان از استاد خود متد یا روش یاد گرفتند و خواستند علمی با مسائل برخورد کنند و معتقد بودند علم مادر است و چه مرامنامه علمی مدونتری از مارکسیسم که تماماً داعیهدار علمی بودن بود. این منش علمگرایی افراطی بازرگان که از استادش ابوالحسن فروغی میآید، محل توجه مستند راه طی شده است. یوسف اشکوری از افراد متخصص در اندیشههای بازرگان، در خصوص ابوالحسن فروغی اینگونه میگوید: ابوالحسنخان فروغی بیشتر به «عقل تجربی و نگاه علمی» اعتقاد دارد و بازرگان میگوید من نگاه به قرآن را از استادم ابوالحسنخان فروغی آموختم و جالب است که شریعتی هم در سالهای ۲۸ و ۲۹ که به تهران میآید و در جلسات او شرکت میکند، شیفتهاش میشود، چرا که هم فروغی و هم شریعتی و بازرگان تجربهگرا بودند و با دید علمی به دین و قرآن نگاه میکردند. آنها میگفتند روش شناخت قرآن فلسفی و کلامی و برهانی و عرفانی نیست. روش شناخت، «شناخت علمی» است. (مصاحبه با روزنامه اطلاعات، پدر روشنفکری دینی)
دو خط آخر جمله آقای اشکوری، کلمه به کلمه دقیقاً از زبان راوی مستند راه طی شده آقای ملاقلیپور بیان شده است. بحث بر روش شناخت، «شناخت علمی» و نواقص و کمبودهای آن است. وقتی بازرگان با بیان علمی میخواهد آیات قرآن را تفسیر کند، بسیاری از آیات در تناقض با یکدیگر قرار میگیرند و ایراداتی دیده میشود؛ موضوعی که با بررسی آثار سازمان مجاهدین متوجه آن میشویم.
مجاهدین مارکسیست یا مجاهدین التقاطی
آنچه مسلم است مهندس بازرگان سازمان مجاهدین را تا قبل از انقلاب حمایت معنوی و مادی میکرد. آقای قوچانی در یادداشت خود معتقد است چون مهمترین شخصی که در جزوه سبز تقی شهرام نقد شده است، شخص مهندس بازرگان است و او را ایدهآلیست، پراگماتیست، آمریکایی و بورژوا میخوانند، پس پرواضح است که بازرگان با مجاهدین خلق مشکل داشته است.
سازمان مجاهدین بعد از تغییر ایدئولوژی سال ۵۴ به ۲ گروه تقسیم میشود؛ اول مجاهدین مسلمان التقاطی به سرکردگی مسعود رجوی که خود را باقی بر حنیفنژاد و مسلمانی میدانستند، هرچند کاملاً تفکرات التقاطی مارکسیستی و اسلامی داشتند. دوم مجاهدین مارکسیست به رهبری تقی شهرام که اتفاقاً نفاق را کنار گذاشته بودند و از اسلام به عنوان رویه و پوسته و فریب دادن هواداران خود استفاده نمیکردند، چون مغز و چارچوب اصلی سازمان را باورهای مارکسیستی شکل داده بود. این گروه جدا شده بعدها خود را گروه پیکار معرفی کرد که حتی مهندس بازرگان در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت، پیکار را در زیرگروههای کمونیستی دستهبندی میکند و نه مجاهدین خلق. (جهت مطالعه بیشتر رک به مجموعه آثار ج ۲۳، ص ۳۱۱)
بازرگان با مجاهدین به ظاهر مسلمان که باقی بر حنیفنژاد بودند نهتنها فاصلهگذاری نکرد، بلکه همراهی هم میکرد. جعفری میگوید قبل انقلاب، ثابتی (مقام دوم ساواک) در جریان اعدام حنیفنژاد، به بازرگان و سحابی فشار میآورد که کار حنیفنژاد و دوستانش تقصیر شماست و شما باید جلوی این جریان را بگیرید ولی بازرگان پاسخ داد شما مسبب این حرکت هستید و ما هم جلوی آن را نمیگیریم. (کتاب نهضت آزادی ایران از تأسیس تا انشعاب، ص ۱۲۹)
نهضت علیه نهضت
آنچه مسلم است بازرگان با سازمان مجاهدین قبل انقلاب همراهی و همدلی کرده است اما بعد انقلاب بویژه در دوره دولت موقت و بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ که سازمان ترورهای گسترده خود را رسماً شروع میکند، مهندس بازرگان چه موضعگیری دارد؟
از همان بدو پیروزی انقلاب و ستاد استقبال از حضرت امام، دوباره نسبت بین نهضت آزادی و سازمان مجاهدین هویدا میشود. در ستاد استقبال، افراد نهضت آزادی از جمله آقای بازرگان و طالقانی پیشنهاد میدهند که تیم محافظ و اجرایی مراسم استقبال امام از مجاهدین خلق باشند، چرا که آنها فعالیت نظامی و مسلحانه انجام دادهاند و میتوانند در این زمینه بسیار توانا عمل کنند که با مخالفت سفت و سخت استاد مطهری مواجه میشوند. شهید مطهری که معتقد به التقاطی و منحرف بودن افراد سازمان مجاهدین از ابتدای شکلگیری تا به انتها بود، مخالفت میکند و اجازه نمیدهد حتی در بخش کوچکی از این مراسم هم نقشآفرینی داشته باشند. (جهت مطالعه بیشتر رک به کتاب سخره سخت، فصل اول، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
درست از همین نقطه شروع اختلافات رخ مینماید. عدهای مثل نهضت آزادی معتقدند نباید اینگونه آنها کنار گذاشته شوند و باید در نظام آینده سهمی داشته باشند اما در مقابل استاد مطهری به دلیل شناخت اسلامی و معرفتی دقیقی که دارد با حضور اینها در هر بخش کوچک یا بزرگی از نظام آینده مخالفت میکند.
در دوران دولت موقت بویژه با نظارت شورای انقلاب، همان رویهای که استاد مطهری داشتند، در نسبت با مجاهدین اعمال میشد. هرچند اعضای نهضت آزادی این تحلیل را کماکان داشتند که باید مثلاً جایی مثل شهرداری تهران یا نهاد دیگری را به آنها داد تا در انقلاب سهیم باشند اما امام خمینی و استاد مطهری با نفوذ این جریان در بدنه حاکمیت مخالفتهای اساسی میکردند. از همین رو دولت موقت نیز مجبور بود چنین رویهای را با سازمان مجاهدین داشته باشد.
درست است که سازمان مجاهدین در دوره دولت موقت، انتقادهایی را به دولت موقت و بازرگان داشت اما این اختلافات چیزی نبود که تنها بین سازمان مجاهدین و دولت موقت باشد. در واقع این اختلاف نظرها و دیدگاهها اموری است که در تمام دولتها و بین گروهها و دستهها وجود داشته و دارد و نمیتوان آن را دلیل جدایی و ضدیت استنباط کرد. حتی اعضای درون نهضت آزادی هم به عملکرد دولت موقت نقدها و انتقادهای شدیدی داشتند که در جزوه معروف ۷۸ صفحهای آنها منعکس شده است. در آن جزوه آمده است: دولت موقت انقلاب اسلامی در شرایطی قدرت را به دست گرفت که به هیچ وجه آمادگی اجرایی این مسؤولیت عظیم را نداشت. از نظر آمادگی نه فقط برنامهریزی کافی نکرده بود و نه فقط برنامههایی را که در دوران انتقال باید به معرض اجرا بگذارد آماده نداشت، بلکه حتی شخصیتها و افرادی را که باید در پستهای حساس دولتی قرار بدهد، تعیین نکرده بود و این بزرگترین مشکل دولت موقت بود. (اسناد نهضت آزادی مورخ ۲۷ خرداد ۵۸)
آنچه از انتقادات به دولت موقت در آن زمان مشخص است، بهخاطر عملکرد ضعیفی که داشت از طرف تمام گروهها مورد انتقاد اساسی قرار میگرفت اما بازرگان به خیلی از این انتقادات توجه نمیکرد. برای مثال برای انتخاب عباس امیرانتظام افراد زیادی از خود نهضت آزادی و حتی افراد دولت موقت مثل ابراهیم یزدی و عزتالله سحابی به انتخاب این فرد اعتراض داشتند و حتی خیلی او را عضو نهضت نمیدانستند و به همین مناسبت بیانیهای هم دادند اما بازرگان با اصرار، سعی در حفظ انتظام داشت.
یکی از انتقادتی که سازمان مجاهدین به دولت موقت و شخص مهندس بازرگان داشت، ضدامپریالیستی و ضداستکباری نبودن ایشان بود. البته این انتقاد صرفاً از جانب سازمان مجاهدین به بازرگان نسبت داده نمیشد و آنقدر آش بینمکی بازرگان درست کرده بود که تقریباً تمام گروهها و حتی خود افراد داخل نهضت هم به این رویه و رویکرد مهندس بازرگان اعتراض داشتند و او را در نسبت با امپریالیسم بیمبالات میدانستند. (ر. ک به جزوه ۷۸ صفحهای) این اختلافات یاران نزدیک بازرگان تا حدی پیش رفت که ۱۸ نفر از عناصر اصلی و فعال و سازنده نهضت از جمله عزتالله سحابی، محمدمهدی جعفری، محمد بستهنگار، فریدون سحابی و… از نهضت آزادی انشعاب و بیانیهای را صادر و در آن به این اختلافات اشاره کردند. در بخشهایی از این بیانیه میخوانیم:
تاریخ گذشته این سرزمین، به خصوص ۲۰۰ سال اخیر آن از سر پیشداوری و وصلهکاریهای تخیلی و نه واقعی، به تحلیل و تجربه گرفته شد و پیدایش استعمار منبعث از رشد سرمایهداری در مغرب زمین از اواخر قرن هجدهم و تأثیر آن بر روند حوادث و حرکات اجتماعی و سیاسی ایران، نادیده انگاشته شد و با صراحت و سماجت تمام به افکار و اندیشهها و تحلیلهای افراد دیگر درون نهضت و متفکران و تحلیلگران غیر نهضتی بیاعتنایی شد… و این دقیقاً مربوط و معطوف به اصرار و لجاجت پدران ما بویژه جناب مهندس بازرگان است. کادرها و فعالین نهضت که در خارج و داخل کشور یا در داخل زندان بودند این نقیصه را به خوبی تشخیص میدادند ولی به سبب نظام پدرسالاری که بر نهضت حاکم بود و هست، احترامی برای پدران قائل بوده و هستند، پس هرگز درد آنها مورد اعتنا قرار نگرفت و فریادشان به جایی نرسید. (کتاب همگام با آزادی، خاطرات شفاهی دکتر جعفری، جلد دوم، ص ۵۰۸-۵۱۰)
البته اختلاف و مشکلات دولت موقت با گروههای مختلف در این مقال نمیگنجد اما غرض اینکه برای تحلیل تاریخ نمیتوان به بخشی از آن صرفاً اشاره کرد. محقق باید برآیندهای کلی تاریخ را نگاه کند. لذا صرف انتقاد از مهندس بازرگان توسط سازمان مجاهدین یا افراد درون نهضت را نمیتوان عامل جدایی این دو از یکدیگر دانست.
فرزندان مجاهدین عزیز یا مکتبیهای تند و بدخلق
اما یکی دیگر از فصلهای زندگی بازرگان بعد از دولت موقت است. بسیاری ایراد گرفتند که وقتی از یادداشت «فرزندان مجاهد و مکتبی عزیزم» مهندس بازرگان به تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۶۰ در روزنامه میزان استفاده کردیم، فقط بخشی را که به فرزندان عزیز اشاره دارد استفاده کردیم و باید پاراگراف بعدی را هم میآوردیم. مهندس بازرگان در آن یادداشت اینگونه مینویسد: «مجاهدین خلق، شما فرزندان نهضت آزادی هستید. در سال ۱۳۴۳ که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید، بدون آنکه از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید. مبانی فکری و تنظیمات اولیه را کتابها و بحث و تحلیلها و تجربیاتی که از نهضت گرفتید تشکیل میداد. اگر بعداً به لحاظ ایدئولوژی و تاکتیک فاصلهها و اختلافهایی پیش آمد و از خود شما کسانی جدا و مخالف شدند، اینها مانع و منکر رابطه پدر و فرزندی نمیتواند شود.
مکتبیها نیز با همه تندی و تلخی و بدخلقی که دارید از ما هستید. افکار و اعتقادات اسلامی، اجتماعی و سیاسی همهتان، مستقیماً یا با واسطه از تفسیرها، تعلیمات، کتابها و سخنرانیهای امثال طالقانی، شریعتیها (پدر و پسر)، مطهری، دکتر سحابی و من درست شده است که همگی رسماً یا فکراً نهضتی بودیم. عقد ارادت و اخوتتان با روحانیت و با امام امت را ما بستیم».
بازرگان برای مجاهدینی که وجه تشکیلاتی مبارزات مسلحانهاش را دارد و حتی آنها را تقویت کرده است، از عبارات «تند» و «تلخ» و «بدخلق» استفاده نمیکند ولی برای مکتبیها استفاده میکند. اما اینکه در پاراگراف مکتبیها اصرار دارد عقد ارادت و اخوت مکتبیها با روحانیت و امام را تعملیات خودش و دیگر افراد نهضت بداند و اگر هر دوی آنها فرزند بازرگان هستند، پس چرا یک فرزند آنقدر آشوب و فساد در داخل میکند و فرزند دیگر دفع فساد خارجی و بعثی؟ به نظر نیاز به توضیح ندارد، بسیجیان و مکتبیان حزباللهی تمام سلوک عملی و نظریشان گواه بر پایبندی بر مشی اعتقادی و ایمانی است و فرزند و گوش به فرمان امام خمینی (ره) بودند و نه فرزند نهضت آزادی و بازرگان.
بازرگان از سال ۴۷ تا ۵۷ همراهی در خفا با جوانان نهضتش داشت و با تأسیس «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» در اواخر ۵۶ سعی در اصلاح جامعه از تغییر مجامع بینالمللی و حامیان شاه بویژه آمریکا دارد، لذا با مشی عملی و حمایت پنهانی بازرگان از جوانانش، انقلاب پیروز نمیشد و باید کماکان منتظر رسیدگی حقوقی مجامع بینالمللی میماندیم.
سرانجام بازرگان و مجاهدین خلق
بازرگان در نطق ۱۵ مهر ۶۰ خود در مجلس شورای انقلاب اسلامی ضمن تمجید از مکتبیها، مجاهدین خلق را «جوانان جانباز» ی خواند که نمیتوان آنها را مزدور بیگانه خواند. درست در بحبوبهای که بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ منافقین در حال ترورهای گسترده هستند و در ۷ تیر ۶۰ انبوهی از نمایندگان مجلس و شهید بهشتی و یارانش را منافقین ترور کردهاند، بازرگان از فرزندان عزیزش با عنوان جوانان جانباز یاد میکند. امام خمینی بارها گوشزد میکند که پا روی نفسانیت خود بگذارید و از منافقین اعلام برائت کنید اما بازرگان و نهضتیها تنها به موعظههای پدرانه اکتفا میکنند و تنها آنها را از خشونت و تندروی پرهیز میدهند و از طرفی عاملا این تندروی و خشونت را که جریان مکتبی و حزباللهی باشد نیز محکوم میکنند و آنها را زمینهساز و علت اصلی بروز خشونت میدانند. بازرگان نمیدانست وقتی که کسی مسلط به زمان اسلحه و زور شد، دیگر با منطق و گفتوگو نمیشود او را متوقف کرد.
بازرگان در «کتاب انقلاب ایران در دو حرکت» به تفصیل سعی در تئوریزه کردن همراهی مجاهدین خلق در شکلگیری انقلاب به عنوان یکی از گروههای اصلی دارد و آنها را در حرکت دوم انقلاب یکی از رکنهای شکلگیری انقلاب میداند. حال آنکه انقلاب از روش و مسیری پیروز شد که امام خمینی پرچمدار آن بود و سران مجاهدین خلق یا کشته شده بودند یا در زندان بودند یا در پی تصفیههای درونسازمانی در حال کشتن یکدیگر بودند. بازرگان در تحلیلی ناقص جنگ را برنامه اصلی جمهوری اسلامی میداند و در حالی که گروههای معاند از جمله مجاهدین خلق در پی ایجاد اختلاف و آشوب در کشور هستند و پس از خرداد ۶۰ رسماً ترورها را آغاز کردهاند، بازرگان در «کتاب انقلاب ایران در دو حرکت» میگوید: «جنگ برنامه اصلی جمهوری و شغل و هدفی برای ملت حزبالله شده است. هدفی بیانتها که در برابرش کم و زیاد خسارتها و خرابیها یا تعداد شهیدها و کشتهها مطرح نیست و میگویند هر چه بیشتر بهتر». (مجموعه آثار، ج ۲۳، کتاب انقلاب ایران در دو حرکت، ص ۳۷۳)
«به طور کلی این مجموعه شهیدپروری و مقاومت و جنگآوری که محصول و معرف انقلاب اسلامی ایران در حرکت دوم گریز از آن مرکز است، همانقدر که تازه و اعجابانگیز است، عمومیت ملی و اختصاص جهانی نیز دارد. در واقع نسل عوض شده است؛ چه در بسیج و سپاهیهای به اصطلاح حزبالله و چه در مجاهدین به اصطلاح منافقین و حتی در چپهای پیشگام تشکیلات حزبی و مبارزات مکتبی و مسلحانه که قهرمانان شکنجه و شهادت در مکتب خودشان بودند. مجاهدین خلق، با قدرت تشکیلاتی و تربیتی و با تبلیغات و نفوذ و تدابیرشان، صرفنظر از صحیح یا انحرافی بودن عقیده و راهشان، قابل توجه و قابل مطالعه هستند. همچنین همت و از خودگذشتگیهایشان، تا آنجا که نارنجک به کمر بسته، خود را روی هدف میاندازند و جانشان را بیپاداش و به ارزانی فدا میکنند. بیانصافی است که چنین همت و عشق به شهادت را مزدوری و خیانتپیشگی بدانیم و ناشی از ایمان و اخلاص و اراده خودشان ندانیم. همان اندازه این کلام نادرست است که بگوییم رهسپاران پر از نشاط و ایثار جبهههای به اعتقادشان حق علیه باطل و دوندگان در میدانهای مینگذاری شده، مأمور اینتلیجنت سرویساند یا بهخاطر جیره و دستمزد جانبازی مینمایند». (مجموعه آثار، ج ۲۳، کتاب انقلاب ایران در دو حرکت، ص ۳۷۵-۳۷۶)
بازرگان در ادامه یادداشت فرزندان عزیز و نطق مجلس شورای اسلامی در سال ۶۰ که معتقد بود نباید مجاهدین را عامل و مزدور بیگانه خواند، در اواخر سال ۶۱ در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت، مجاهدین را قهرمانان شکنجه و شهادت در مکتب خودشان میداند و از فداکاریها و ایثارگریهای آنها صحبت میکند و بیانصافی میداند که مجاهدین خلق را مزدور و منافق و خیانتپیشه بدانیم. چگونه میشود افرادی علیه مردم کشور خود عملیات نظامی انجام بدهند، رابطه آنها با صدام و غرب برملا بشود اما به جای آنکه آنها را محکوم کنیم، اینگونه از آنها دفاع کنیم؟
زنم را دوست دارم
شهریور ۶۴ مهندس بازرگان به همراه مهندس توسلی سفری به آلمان انجام میدهند که مهندس توسلی در مطلبی با عنوان «ناگفتههایی از سفر مهندس بازرگان به اروپا» گزارشی از آن سفر را ارائه میدهد. طبق آنچه گفته شده مجاهدین بارها با سماجت قصد دیدار با مهندس بازرگان را داشتهاند و با دوربین فیلمبرداری و شرایط مجهز خبری، قرار بود گفتوگویی دوستانه با پدر معنوی خود داشته باشند که بازرگان به آنها میگوید هر سوالی دارید در ایران بپرسید، جواب خواهم داد و جملهای نقل میشود که بازرگان حداقل به جای نصیحت به آنها و انتقاد بابت کشتارهایی که انجام دادهاند به آنها میگوید زنم را دوست دارم و با این جمله با آنها فاصلهگذاری میکند! سرانجام در بروکسل ۲ نفر شیکپوش نامهای از طرف مسعود رجوی به مهندس بازرگان میدهند؛ نامهای که شخص رجوی در آن نوشته است: «شخصاً پیشنهاد میکنم دیگر… برنگردید. سیاست تبعید و مهاجرت در پیش بگیرید، همه وسایل را هم بدون کمترین چشمداشت سیاسی برایتان شخصاً تضمین میکنم… من از سوی مجاهدین بویژه […] اعلام میکنم که اگر… برنگردید… با حفظ حرمت، تأمین معیشت جنابعالی و هر تعداد از همراهانتان علیالدوام برعهده ما خواهد بود!» (لازم به ذکر است متن کامل نامه رجوی به بازرگان هیچگاه از طرف نهضت آزادی منتشر نشده است و همینطور به صورت اختصار با حذفهای فراوان منتشر شده است! شاید اگر متن کل نامه بود، کدهای بیشتری بابت ارتباط و علاقه و احترامی که مجاهدین خلق و رجوی به شخص بازرگان داشتند، دریافت میشد).
مجاهدین خلق برای شخصیتهای سیاسی و مردم ایران تنها گلوله و بمب را پیغام میفرستاد و آنها با خون دادن تاوان میدادند و مرحوم بازرگان با جمله «زنم را دوست دارم». ایشان که جوابیه زنم را دوست دارم، جواب درخوری نمیبیند، پس از بازگشت به ایران جواب نامه مسعود رجوی را تنظیم میکند که با عنوان پیام خداحافظی آقای مهندس بازرگان به ایرانیان خارج از کشور در مراجعت از آلمان در اسناد نهضت آزادی به تاریخ ۲۷ شهریور ۶۴ آمده است: «هموطنان عزیز آواره! در مسافرت کوتاه اروپا، همراه با آقای مهندس محمد توسلی، که به دعوت بیستوسومین کنگره خاورشناسان آلمان صورت گرفته است، آرزو داشتیم از طرف دوستان نهضت و خودمان سلامی و دیداری با همه برادران و خواهران خارج از کشور بنماییم. با برادران و خواهرانی که عشق ایران در سر و دل دارند و از دوری و گرفتاریهای خود و مملکتشان رنج فراوان میبرند. چه آنها که بعد از سالها مبارزه و امید، رانده شدههای بعد از انقلاب و درگیرشدگان با محرومیت و مشقت بوده، نه در غربت دل شاد دارند و روزی و رویی در وطن و چه کسانی که معیشت و تحصیلشان به سهولت یا به سختی فراهم است ولی سرشکسته و سرگشته در میان بیگانگان هستند که علیه ایران و اسلام تحریک گشتهاند…. دعوت ایرانیان به بازگشت به ایران، به جای توطن در خارج و پناهندگی و کمکخواهی از بیگانگان، بهرغم نابسامانیها و هر نوع گرفتاری، میباشد. کشور ما در حال حاضر، هم احتیاج به خدمتگزاران و کاردانان دارد، هم اینکه درد و فریادی که از درونها برآمده با شهامت و صراحت و جمعیت به گوش مسؤولان فرود آید که کارسازتر خواهد شد».
مهندس توسلی میگوید بیش از همه مجاهدین خلق سماجت در دیدار با مهندس بازرگان داشتند و در عبارت «بعد از سالها مبارزه و امید، رانده شدههای بعد از انقلاب» مشخص است نیروهای ایرانی اپوزیسیون خارج از کشور و در رأس آنها مجاهدین خلق منظور نظر است. با نیش و کنایه به وضعیت خفقان در ایران، آنها را منجی ایران از گرفتاریها و مشکلات نیز میداند. در واقع بازرگان تروریستهای پناهنده شده به بیگانه را به بازگشت به کشور دعوت میکند. باید از ایشان پرسیده میشد: افرادی که خون ۱۷ هزار شهید ترور را بر گردن دارند و عامل بیگانه بودند، کاردان چه اموری هستند که آنها را به کشور دعوت میکنید؟! خداوند متعال فقط رحمان و رحیم نیست، جبار هم هست. معصوم میفرمایند: دین اسلام چیزی جز حب و بغض نیست. اما بازرگان فقط حب اسلام را یاد گرفته است و در اسلام ایشان تبری که جز فروع دین است، اصلاً وجود ندارد. اسلام بدون برائت، همان رحمی است که تروریسم پرورش میدهد. سعدی علیهالرحمه زیبا میگوید: «ترحم بر پلنگ تیزدندان / ستمکاری بود بر گوسفندان». آیا بازگشت این تروریستها به ایران رهاوردی جز آشوب و فتنه میداشت؟ این چه میزان از درایت و شعور سیاسی است که چنین درخواستی داده میشود. در واقع بازرگان با بودن در مسند امور سیاسی، اوضاع و احوال مملکت را به مشکلات فراوان میرساند. خداوند به ایشان رحم کرد که در زمان رهبری حکیم زندگی میکرد که او را از مسند امور سیاسی کنار گذاشتند. لذا امام خمینی (ره) در نامه خود ناظر به عدم مشروعیت سیاسی آقای منتظری مبنی بر سپردن کشور به دست منافقین، به حق حکیمانه فرمودند: «از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید».
* منبع وطن امروز
ارسال نظر