به گزارش سینماپرس، حوزه موسیقی کلاسیک یکی از مهمترین و ارزشمندترین شاخههای موسیقی در سطوح مختلف اجرایی و آموزشی حوزه موسیقی در تمام دنیاست که طبیعتاً برای هر نوازنده، آهنگساز و هنرمند فعال این عرصه دربرگیرنده سلسه مراتب فنی و چالشهایی است که طی کردن هر کدام از اینها میتواند دارای ارزش و اهمیت فراوانی باشد.
هنرمندان کشورمان نیز در طول دهههای گذشته به مدد توانایی و استعدادهایی که در این زمینه داشتهاند، توانستهاند در حوزه موسیقی کلاسیک موفقیتهای زیادی داشته باشند. شرایطی که اگر نیم نگاهی به تاریخ موسیقی کشورمان بیندازیم توانسته فارغ از تمام اما و اگرها و حاشیههایش موقعیتهای نسبتا خوبی را برای فعالان این عرصه پدید آورد.
یکی از این هنرمندان که توانسته موفقیتهایی در حوزه بینالملل کسب کند علی رهبری است. هنرمندی که علاوهبر پیشینهای که در سوابق هنری او مشاهده میکنیم، در سالهای نه چندان دور و در دو مقطع تاریخی بهعنوان مدیر هنری و رهبر ارکستر سمفونیک تهران مشغول به فعالیت بود؛ اما بنا به دلایل مختلفی که پیش تر در رسانهها به آن اشاره شده، نتوانست در ایران بماند و کشورمان را به مقصد کشور محل اقامتش اتریش ترک کرد.
یکی از نکات قابل اتکایی که برای این هنرمند فارغ از دیگر تواناییها و ماجراهای پیرامونش میتوان به اشاره کرد، بحث پرحاشیه دستیاری او در ارکستر فیلارمونیک برلین به رهبری و مدیریت یکی از عالیترین رهبران ارکستر دنیا به نام هربرت فون کارایان بود. همکاریای که به گفته رهبری در سال ۱۹۷۹ شکل گرفت و او در مقاطعی به عنوان رهبر ذخیره ارکستر در کنار فون کارایان حضور پیدا کرد.
پس از این همکاری او به عنوان یک رهبر ارکستر توانمند معرفی و موجب این شد که او وارد چارچوب جدیدی از فعالیتهایش شود. حتی در برخی محافل این چنین نوشتند که فون کارایان در طول بعضی از اجراهای ارکستر فیلارمونیک برلین با هدایت علی رهبری بهعنوان بیننده از ابتدا تا انتهای کنسرت در سالن میماند، حرکتی که معمولا انجام آن توسط فون کارایان کمی غیرمعمول به نظر میآید. اما نکته حائز اهمیت این مقطع تاریخی از پیشینه فعالیتهای علی رهبری طرح برخی مباحث از جمله غیرواقعی قلمداد کردن این همکاری و طرح شبهاتی پیرامون این موضوع است که در سالهای حضور علی رهبری در ایران زمینهساز طرح برخی شبهات شد.
علی رهبری آهنگساز و رهبر ارکستر شناخته شده کشورمان در گفتگو با خبرنگار مهر که به بهانه چهلمین سالگرد همکاری خود با هربرت فون کارایان از مشهورترین آهنگسازان و رهبران ارکستر دنیا که به عنوان دستیار صورت گرفت، ضمن اشاره به اهمیت این همکاری و برخی حاشیههای مطرح شده در این چارچوب، توضیحاتی را ارائه داد.
* آقای رهبری شما سه سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران را ترک کرده و بعد از مهاجرت نیز حدود ۳۰ سال با کشورمان در ارتباط نبودید. در این مدت هم طبق گفتهها و روایات متعدد شنیده میشد که جنابعالی با آقای هربرت فون کارایان از رهبران برگزیده دنیای موسیقی بهعنوان دستیار همکاری داشتید. شرایطی که چه قبل از حضورتان در ایران و چه بعد از اینکه به عنوان رهبر ارکستر سمفونیک تهران مشغول به فعالیت شوید موجب ایجاد شبهات و حاشیههایی شد که موضوع دستیاری شما را اغراقآمیز خوانده و برخی آن را نادرست دانستند. آیا برای این شبهات توضیحاتی دارید؟
بله، من هم شنیدهام که گفتهاند این اتفاق نمیتواند حقیقت داشته باشد که یک رهبر ارکستر ۳۰ ساله، آن هم اهل مشرق زمین را به فیلارمونیک برلین دعوت کرده باشند. البته بعضیها هم این گفتهها را باور کردند. راستش را بخواهید مردم هم حق دارند به خیلی از حرفها و ادعاها شک کنند، و باید هم شک کنند، چون آنقدر دروغ و نادرست شنیدهاند که دیگر اعتمادشان سلب شده است. خود من هم در سالهای اخیر شاهد بودهام که اکثر رزومههای موزیسینهایی که از خارج به ایران آمدهاند دستکاری شده و در اغلب اوقات حتی تقلب و جعل مدرک هم صورت گرفته است. بگذارید که مردم شک کنند و دنبال حقیقت بروند و پیگیری کنند تا سره از ناسره جدا شود.
درباره این موضوع همکاری ما به زمانی باز میگردد، که من در سن ۲۹ سالگی یک سال بعد از اینکه از تمام شغلها و مَناسبی که در ایران مانند رئیس هنرستان عالی موسیقی ملی، رئیس کنسرواتوار تهران، مدیر ارکستر ژونس موزیکال ایران و ارکستر سمفونیک ۱۰۰ نفره کنسرواتوار داشتم، استعفا دادم و در سال ۱۹۷۷ یعنی ۲ سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی مدال طلای مسابقات جهانی رهبری ارکستر در فرانسه را به دست آوردم، سال بعد نیز مدال نقره را در مسابقات جهانی رهبری ارکستر در ژنو به دست آوردم.
بعد از این موفقیتهای هنری و زمانی که من در پاریس زندگی میکردم یک روز مانند یک معجزه توسط خانم «بورگ هارد» از دفتر آقای فون کارایان در سالزبورگ اتریش تلگرافی دریافت کردم که نوشته بودند: «مایسترو فون کارایان علاقمندند تا قطعات شما را بشنوند. چنانچه قطعه ضبط شدهای دارید برای ایشان بفرستید.»
* یعنی شما آشنائی قبلی با ایشان نداشتید؟
چرا، من که ایشان را میشناختم ولی نمیدانستم که ایشان مرا از کجا میشناسد. بنابر این با خوشحالی فوراً به دفتر خانم «بورک هارد» در دفتر آقای کارایان، تلفن کردم و قبل از هر چیز پرسیدم: «چطور شده که مایسترو سراغ من آمدهاند و مرا از کجا میشناسند؟» او هم در جواب من گفت: «چون نام شما در دو سال گذشته مرتب در رسانههای اتریش مطرح بوده و شما برای دومین بار متوالی، در ۲ سال گذشته برنده مدال جهانی شدهاید ایشان کنجکاو شدهاند و میخواهند یک ضبط زنده از شما گوش کنند، نه ضبط استودیویی.»
در هر صورت این ابراز علاقه از طرف مایسترو برای من بهترین شانس بود. من یک ضبط بسیار عالی از کنسرتی که یک ماه قبلش در سالن مشهور طلائی وین داشتم و در آن پوئم سمفونیک دون خوان اثر ریشارد اشتراوس را رهبری کرده بودم را برداشتم و به جای اینکه آن را با پست بفرستم خودم با خوشحالی تمام با ماشین بیش از هزار کیلومتر رانندگی کردم و از پاریس به سالزبورگ بردم. ضمناً باید یادآور شوم که در این کنسرت آقای محمد سریر هم که در آن زمان کارمند سفارت ایران در اتریش بودند حضور داشتند. در هر حال چند روز بعد از دفتر آقای کارایان با من تماس گرفتند و به من اطلاع دادندکه مایسترو در ماشینشان ضبط من را گوش کردهاند و خیلی خوششان آمده و گفتند که من یک ماه دیگر برای ملاقات ایشان به استودیوی باواریا در مونیخ آلمان بروم. من در این زمان درست ۳۰ سالهام بود اما مانند یک بچه کوچولو خوشحال بودم.
* و شما در مونیخ به ملاقات آقای کارایان رفتید؟
بله. جزئیات این اولین دیدار با مایسترو پس از چهل سال کاملاً در خاطرم هست. یک ماه پر هیجان و شوق آمیز گذشت. صبح زود با ذوق رفتم یک پالتوی قشنگ، رنگ شتری، خریدم و راهی استودیو «های باواریا» در مونیخ شدم و در آنجا سراغ مایسترو کارایان را گرفتم من را به یکی از استودیوهای باواریا که شبیه استودیوهای هالیوود است، راهنمایی کردند و وارد استودیو شدم. کمی تاریک بود. دیدم آقای کارایان مشغول کارگردانی اُپرایی از واگنر هستند، او من را دید و با صدای بلند گفت: «اون آقای ایرانی کوچک را بگویید بیاید اینجا». وقتی نزدیکش شدم با من دست داد و با صمیمت بسیار گفت: «کنار بنشین» و بعد از حدود دو ساعت بود که به من گفت: «من از کارت خیلی خوشم آمده و میخواهم تو به برلین سر تمرینها و ضبطهای ارکستر فیلارمونیک بیایی.»
من هم در سالهای اخیر شاهد بودهام که اکثر رزومههای موزیسینهایی که از خارج به ایران آمدهاند دستکاری شده و در اغلب اوقات حتی تقلب و جعل مدرک هم صورت گرفته است* اما تا آنجا که خودتان در روایتها و خاطرههای مختلف به آن اشاره داشتید، در آن زمان در پاریس زندگی میکردید و طبیعتاً حضورتان در آلمان مشکلات زیادی برای شما ایجاد میکرد؟
بله اما من قبول کردم که با تمام این اوضاع و شرایط به آلمان سفر کنم. به همین منظور بلافاصله با همسرم به برلین رفتیم و آپارتمانی اجاره کردیم. از این لحظه به مدت حدود۴ ماه در تمام تمرینهای ارکستر فیلارمونیک برلین حضور داشتم و آقای کارایان به من که اسم «کوگولو» را برایم انتخاب کرده بود با محبت فراوان نکتههای زیادی آموخت.
البته دوران آسانی هم برای من نبود. چون به خاطر مسابقاتی که برده بودم به دهها کنسرت در سراسر دنیا دعوت شده بودم و من ناچار بودم دائم بروم و برگردم. واقعاً کارم بسیار سنگین شده بود و من تقریباً به تمام ارکسترهای فرانسوی زبان هم دعوت شده بودم. بنابر این تصمیم گرفتم به پاریس برگردم.
* با این احوال رابطهتان با آقای کارایان چطور ادامه پیدا کرد؟
فکر میکنم یک یا ۲ ماه بعد از بازگشت به پاریس بود که اتفاقی بسیار جالب افتاد و زندگی مرا دگرگون کرد. من در فرودگاه فرانکفورت بودم. در راه برگشت از کنسرتی در شهر «لوبیانا» یوگوسلاوی. وقتی که از فرودگاه به همسرم در پاریس تلفن کردم گفت: «بهترین هدیه دنیا را خدا برای تو فرستاده. و من روحم خبر نداشت که چه خواهد بود. همسرم گفت: «آقای دکتر پتر گیرت Peter Girth مدیر هنری ارکستر فیلارمونیک برلین در تلگرافی نوشته است که جناب آقای مایسترو هربرت فون کارایان شما را دعوت کردهاند تا در ماه نوامبر همین سال، یعنی حدود ۸، ۹، ماه دیگر، که از چین برخواهد گشت سه بار ارکستر برلین را رهبری کنی و اضافه کردهاند که آیا شما برای این سه رهبری مبلغ دستمزد معادل ۱۵۰۰۰ مارک آلمان را میپذیرید؟»
در آن زمان این مبلغ حدود ۴ برابر دستمزد یک رهبر خوب بود. البته اصل موضوع، قضیه دستمزد و پول نبود. بلکه نکته اصلی رهبری کردن ارکستر برلین بود. راستش را بخواهید من تمام مدت به خانمم گفتم: «تو حتما شوخی میکنی و من را دست انداختی!» چون میدانستم که برلین برنامهریزی ۳ ساله دارد و نه چند ماهه. خلاصه اینکه نوامبر فرارسید و من هم، که نامم را که در کنار نام رهبران ارکستر بزرگ دنیا گذاشته بودند، ۳ کنسرت را رهبری کردم. این کنسرتها آنقدر موفقیت داشتند که به دستور آقای کارایان مرا در برنامههای ۴ سال آینده نیز گنجاندند. در آن زمان من ۳۱ سال داشتم و به نوعی جوان ترین رهبر ارکستر فیلارمونیک برلین هم بود.
* وچطور شد که مقام دستیاری در فستیوال سالزبورگ را به شما دادند؟
این امر نتیجه موفقیت همین سه کنسرت بود که بعد از یک ماه از دفتر آقای کارایان برای من قراردادی فرستادند که در آن مایسترو من را با دستمزد بسیار بالا به عنوان دستیارخود و رهبر رزرو برای فستیوال پاک سالزبورگ انتخاب کردهاند که در صورت کسالت ایشان، میبایست فوراً رهبری ارکستر را به عهده میگرفتم. در این ۶ شب میبایست ۳ شب سمفونی شماره ۴ گوستاو مالر، با سولیستی خانم «ادیت ماتیس» مشهور و ۳ شب سمفونی شماره ۴ چایکوفسکی اجرا میشد.
* آیا برای شما در این سن سخت نبود؟
خیر. مشکل من رپرتوار نبود. چون تنها برای مسابقات جهانی فرانسه و سوئیس من میبایستی دهها قطعه معروف را آماده میکردم و از این نظر آمادگی داشتم. مشکل من وقت بود که نداشتم. کشورهای مختلفی من را برای کنسرتهای متعدد دعوت کرده بودند و هنوز شروع نکرده میبایست بعضیها را کنسل کنم. در این بین ارکستر سمفونیک نورنبرگ در آلمان هم من را به عنوان مدیر هنری انتخاب کرده بود و مسئولیت آن ارکستر را هم به عهده داشتم. البته در آنجا هم بر حسب اتفاق این رپرتوار را رهبری کرده بودم.
* چرا نام ارکستر نورنبرگ را در رزومهتان به عنوان مدیر هنری ننوشتهاید؟
این داستان مفصلی دارد. اما خلاصه اش این است که آقای کارایان گفت: «اگر در نورنبرگ رسماً مدیر باشید دیگر در برلین نمیتوانید رهبری کنید. به همین جهت، من هم شغل مدیریت را ۲ سال در نورنبرگ بدون تیتر رسمی انجام دادم.»
* در این چارچوب وظیفه شما در فستیوال پاک سالزبورگ و ۶ کنسرت چه بود؟
من میبایستی در تمام تمرینهای آقای کارایان حضور داشته باشم و در شبهای کنسرت هم میبایستی با لباس فراک و چوب رهبری ارکستردر دست پشت صحنه منتظر بنشینم که در صورت کسالت آقای کارایان به جای او فوراً ارکستر را رهبری کنم. ناگفته نماند که در آن روزها حال آقای کارایان خیلی خوب نبود. اغلب شبها هم دو دختر کوچک ایشان در پشت سن کنار من بودند. درست یک ماه بعد یعنی در ماه مه ۱۹۸۰ سه شب تمام دومین کنسرت من با ارکستر بود که در آن احساس کردم به من احترام بیشتری گذاشته میشود.
* این حقیقت دارد که میگویند آقای کارایان خیلی سختگیر و بد اخلاق بوده است؟
خیر. به هیچ وجه درست نیست. در مورد من و رهبران دیگر هم بعضیها همین را میگویند. رهبران ارکستر حرفهای، جلوی ارکستر شغلشان را انجام میدهند و باید جدی باشند. ولی در منزل همسران و پدران مهربان و خوش اخلاق هستند. در ثانی باید دید چه کسی این نوع حرفها را میزند. موزیسینهای بسیار خوب در مورد رهبر یک نوع اظهار نظر میکنند و موزیسینهای بد، نوعی دیگر.
* و این رابطه با مایسترو کارایان و ارکستر فیلارمونیک برلین چه اثری روی زندگی شما گذاشت؟
تأثیرش تا به امروز و در تمام نقاط دنیا من را همراهی کرده است. مهمترین اثرش این بود که وقتی آقای کارایان دستور داده بودند تا از من برای آسیستان شدن در سال ۱۹۸۱ یعنی یک سال بعد هم سوال شود، میبایستی خیلی مؤدبانه جواب بدهم که متاسفانه حتی یک هفته هم در تقویم من زمان خالی باقی نمانده است.
جالب اینکه وی نه تنها واکنش منفی در پی این پاسخم نداشت بلکه از این بابت هم بسیار خوشحال شد. توضیح اینکه من تا سال ۱۹۸۴ یعنی ۴ سال بعد هم هنوز ارکستر برلین را رهبری میکردم و بعد از آن هم به پیشنهاد خود آقای کارایان به فیلارمونیک بروکسل معرفی شدم و ارکستر خودم را داشتم که بعد مدیر هنری و رهبر دایم آن شدم. ۱۲ سال از بهترین روزهای ز ندگی هنری من با این ارکستر سپری شد.
*مهر
ارسال نظر