محمدرسول محمدی/ فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» نهتنها فیلمی با جهتگیری سیاسی آشکار است که واقعیت جامعه ایران را به شکلی تحریفشده و سیاهنمایی شده به تصویر میکشد، بلکه از نظر ساختاری نیز با ضعفهای قابل توجهی روبهرو است. فیلمنامهای پراکنده، شخصیتپردازی سطحی، بازیهای ضعیف و ریتم کند، موجب شدهاند تا این فیلم بیش از آنکه یک تجربه هنری و سینمایی باشد، به ابزاری برای تبلیغات سیاسی و جلب نظر جشنوارهها تبدیل شود. چنین رویکردی نه به رشد سینمای ایران کمک میکند و نه تصویری واقعی و ملموس از مردم ایران به جهان ارائه میدهد.
فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» از همان آغاز با فضاسازی تاریک و تاکید بر تقابل مردم و حکومت، مسیر سیاسی خود را مشخص میکند و برای انصاف یا پیچیدگی واقعیت اهمیتی قائل نیست. داستان و شخصیتها به گونهای طراحی شدهاند که روایت رسمی مخالفان نظام را تقویت میکنند؛ گویی در ایران تنها قربانیان و شکنجهگران وجود دارند و مردم همواره در معرض ظلم و ستم هستند. این روایت یکسویه نهتنها عدالت روایی را از بین میبرد، بلکه فیلم را به بیانیهای سیاسی بدل میکند تا یک اثر هنری. هیچ شخصیت یا صحنهای در فیلم وجود ندارد که حتی روزنهای از امید یا نگاه معتدل نشان دهد؛ همه چیز در فضایی سیاه و ناامیدکننده غرق شده تا ذهنیت منفی نسبت به کشور به مخاطب القا شود. استفاده از استعارهها و نمادهای تکراری مانند سگ زخمی، نورهای تیره و فضاهای بسته، به جای آنکه ابزار هنری باشند، صرفاً وسیلهای برای القای پیام منفی سیاسی شدهاند. این رویکرد باعث شده تا فیلم بیش از هر چیز به جلب توجه جشنوارههای خارجی و تایید گفتمان رسانههای غربی خدمت کند.
سوای نظر از محتوای ناقص و به شدت عصبی فیلم سینمایی «یک تصادف ساده»؛ این اثر را میتوان به عنوان فیلمی با ضعفهای جدی ساختاری مورد توجه قرار داد. اثری برخوردار از روایت و فیلمنامهای آشفته که داستان و قصه آن بارها از مسیر اصلی منحرف میشود؛ رفتارها و انگیزههای شخصیتها سطحی و بیمنطق است. روایت غیرخطی و پرشهای بیدلیل مخاطب را سردرگم میکند و انسجام داستان را از بین میبرد. به جای تمرکز بر تحول شخصیتها، صرفاً مجموعهای از موقعیتهای تلخ و سیاه ارائه میشود.
همچنین شخصیتپردازی ناقص و پر ایراد فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» از دیگر ضعفهای جدی ساختاری این اثر محسوب میشود و این امر آنچنان غلیظ است که به وضوح هیچیک از شخصیتها عمق لازم را ندارند و اساسا مخاطب نمیتواند با آنها ارتباط برقرار کند و یا رفتارشان را درک کند. شخصیتهایی الکن که همه یا قربانیاند یا جانی، و در این میان اثری از شخصیتهای خاکستری و پیچیده نیست. اتفاقی که نه تنها موجب تنزل ساختار یک اثر سینمایی میشود؛ بلکه حتی در بعد محتوایی نیز باورپذیری فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» را به شدت خدشهدار کرده است.
البته شاید بتوان دلیل اصلی در برجسته شدن ضعف شخصیتپردازی برای فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» را همراهی این موضوع با دیالوگهای الکن و بازیهای متوسط قلمداد نمود. دیالوگهایی عمدتاً تصنعی و شعاری که بهجای آنکه از دل واقعیت برآیند، شبیه عقده گشاییهای وراجانه و شبیه بافتههای شبکههای تلویزیونی فارسی زبانی و اپوزیسیون جمهوری اسلامی است و مبتنی بر الگوهای قدیمی در بیان روایتهای غرب پسند سیاسی از جامعه ایران و برای تاثیرگذاری بر جشنوارههای خارجی تنظیم شده است. در این میان گزینش و انتخاب بازیگران غیرحرفهای برای فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» مزید بر تمامی این ضعفهای ساختاری شده و سبب گردیده تا فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» نه تنها در انتقال حس به مخاطب سینمایی خود ناموفق باشد؛ بلکه عموم مخاطبان خود را با بازیهای ناقص و در بسیاری صحنهها خام و مصنوعی مواجه سازد و این همه در حالی است که ریتم کند و خستهکننده را نیز باید به فهرست ضعفهای جدی ساختاری این اثر افزود.
اینگونه است که تمامی ضعفهای جدی ساختاری «یک تصادف ساده» با طولانی شدن بیش از حد برخی صحنهها و کش دادن موقعیتها، نه تنها موجب از بین رفتن تمرکز مخاطب میشود! بلکه فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» را به یک اثر کسالتآور مبدل میسازد. اثری که با تدوین پراکنده و نماهای تکراری مشکلات ساختاری آن تشدید ساخته و به نوعی «یک تصادف ساده» را در سطح یک اثر آماتوری تنزل داده است.
با این همه شاید بتوان اصلیترین عامل موفقیت آثار و تولیداتی مانند فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» در جشنوارههایی چون «جشنواره فیلم کن» و غلبه رویکرد سیاسی و رسانهای بر کیفیت هنری و ساختاری در این جشنوارهها دانست. این انتخابها بیش از آنکه بر اساس معیارهای فنی سینما باشند، بازتابدهنده سیاستهای فرهنگی و رسانهای غرب درباره ایران و سینمای معترض هستند. بنابراین، حتی فیلمهایی با ضعفهای آشکار ساختاری، در صورت داشتن پیام اعتراضی یا تصویر منفی از کشور، شانس بالایی برای دریافت جوایز بزرگ دارند.
به عبارتی دیگر؛ جشنوارههایی چون «جشنواره فیلم کن» در نیم قرن گذشته، همواره تمایل داشتند فیلمهایی را انتخاب یا تقدیر کنند که روایتی انتقادی و منفی از وضعیت اجتماعی یا سیاسی کشورهای غیرغربی، بهویژه ایران، ارائه نمایند و در این میان آثار معترض، بدون توجه جدی به کیفیت فنی، بیشتر مورد استقبال چنین جشنوارههایی قرار گرفته است. زیرا در این رویکرد هدف، تقویت روایات مورد پسند رسانهها و افکار عمومی غرب است و از این جهت است که در بسیاری موارد، جشنوارهها پیام سیاسی و اجتماعی فیلم را به جنبههای تکنیکی و ساختاری آن ترجیح میدهند. به همین دلیل فیلمهایی با ضعف روایی یا شخصیتپردازی سطحی، اگر تصویری انتقادی از جامعه خود ارائه دهند، با استقبال داوران مواجه میشوند. «جشنواره فیلم کن» نیز گاهی بیش از آنکه در پی ارتقای هنر سینما باشد، به دنبال جنجال و بحثآفرینی است.
پس باید به این موضوع توجه داشت که این یک بازی برد برد برای جشنوارههایی چون «جشنواره فیلم کن» است. زیرا اعطای نخل طلا به تولیدات کم رمق و ضعیفی مانند فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» باعث میشود چنین جشنوارههای پدید آمده در عصر کلاسیک که به شدت در حال افول و خاموش شدن در عصر ترنس مدرن میباشند، بار دیگر در صدر اخبار قرار گرفته و توجه رسانهها را جلب نمایند. زیرا جنجال سیاسی همیشه به دیده شدن بیشتر جشنواره و فیلمها کمک میکند و برای برگزارکنندگان ارزشمند است. از این جهت است که در سالهای اخیر بارها دیده شده که «جشنواره فیلم کن» یا دیگر جشنوارههای معتبر جهان، فیلمهایی را عمدتاً به خاطر رویکرد انتقادی یا سیاسیشان، و نه کیفیت هنری، تحسین یا حتی به آنها جوایز مهم دادهاند. برخی نمونههای قابل توجه:
تاکسی – جعفر پناهی (خرس طلایی برلین ۲۰۱۵):
با وجود کیفیت فنی متوسط و روایتی ساده، به دلیل مضمون انتقادی و شرایط شخصی فیلمساز جایزه گرفت. پیام سیاسی بیش از ارزش سینمایی فیلم تاثیرگذار بود.
باد ما را خواهد برد – عباس کیارستمی (جایزه بزرگ داوران ونیز ۱۹۹۹):
با وجود روایتی کند و انتقادات ساختاری، به خاطر پرداخت شاعرانه و فضای انتقادی اجتماعی مورد توجه قرار گرفت.
چهار ماه، سه هفته و دو روز – کریستین مونجیو (رومانی) (نخل طلای کن ۲۰۰۷):
فیلمی تلخ و سیاه که در کشور خود با نقد سیاهنمایی مواجه شد اما به خاطر روایت انتقادی از کمونیسم جایزه اصلی را دریافت کرد.
درباره الی – اصغر فرهادی (خرس نقرهای کارگردانی برلین ۲۰۰۹):
با وجود ساختار خوب، برخی منتقدان معتقد بودند تمرکز بر بحرانهای اجتماعی و سوژههای تلخ، بیش از کیفیت فنی در موفقیت جهانی آن نقش داشته است.
شکل آب – گییرمو دلتورو (شیر طلایی ونیز ۲۰۱۷، اسکار بهترین فیلم) :
برخی منتقدان روایت فیلم را کلیشهای و پیشبینیپذیر دانستند، اما پیامهایی درباره تبعیض و آزادی باعث موفقیتش شد.
این نمونهها نشان میدهند که در جشنوارههای معتبر جهانی، پیام سیاسی و اجتماعی فیلم بر نقاط ضعف فنی و روایی آن غلبه میکند و موجب دریافت جوایز میشود؛ بهویژه آثاری که با شرایط اجتماعی و سیاسی کشورهای غیرغربی یا هنرمندان معترض ساخته میشوند.
در پایان باید یادآور شد «جعفر پناهی» که حالا با ژست جدید و زدن عینکی شبیه «عباس کیارستمی» در «کن ۲۰۲۵» ظاهر شده، سالها است که به عنوان فیلمساز معترض و ممنوعالکار در غرب شناخته و برایش برندسازی شده است. سابقهای که حالا با هزینه کرد یک «نخل طلا» از جیب جشنواره در حال افول و نابودی «کن» میتواند موجب شود تا جبهه فرهنگی غرب یک «عباس کیارستمی» مطلوب خود و یک «عینک دودی» جدید را در سینمای ایران برجسته و با اهدای جوایز جهانی، او را لیدر الهام بخش و الگوی نسل متشدد و پراکنده «جبهه فرهنگی و سینمایی معارض نظام» سازد.
به عبارتی دیگر، فیلم سینمایی «یک تصادف ساده» نمونهای از روندی است که طی آن معیارهای سیاسی و رسانهای بر ارزشهای اصیل هنری و سینمایی غلبه پیدا میکنند؛ روندی که هم به تکرار کلیشههای منفی درباره ایران دامن میزند و هم فرصت رشد خلاقیت و تنوع در سینمای ملی را محدود میسازد. توجه جشنوارههای بینالمللی به پیامهای اعتراضی، هرچند در ظاهر از آزادی بیان حمایت میکند، اما در عمل سبب میشود آثار با روایتهای یکسویه و ضعف ساختاری برجسته شوند و جای فیلمهایی با نگاه انسانیتر و روایتهای چندلایه خالی بماند. چنین سیاستی نه تنها سینمای ایران، بلکه تصویر جهانی از مردم ایران را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
ارسال نظر