به گزارش سینماپرس، نمایشگاه عکس عزیز ساعتی با عنوان «تهران با مسعود کیمیایی» در حالی در گالری «گلستان» متعلق به لی لی گلستان دختر ابراهیم گلستان برگزار شد که مسعود کیمیایی کارگردان سینمای ایران و احمدرضا احمدی از بزرگان شعر و ادبیات ایران برای وی نوشتاری را منتشر کردند.
مسعود کیمیایی در یادداشتی با عنوان «روزگاری که عشق واژهایست قبل از غارت ...» آورده است:
عزیز عزیزم
برای تو نوشتن جادهای سخت دارد، کمعابر اما رفیق و عشق، طرفهای بسیار دارد، جادهای که مسافر ندارد، تنها و دوستان کم. فرو نریخته و عُنق، طرف زندگی آن قرص است و هموار، گذرنده غریبه ندارد، تو در جادهات همراه زن و عشقت با دوربینی بر کول... آرام میروید. حالا دیگر ترسی برایت نمانده، تلاش روبروی مرگ را که ترس دارد، شادمانه عکاسی کردی. تو با من و چند نفر دیگر، شب که سیاهیش را بما گران میرفت و گران میفروخت از پا انداختیم حتی با شوخی شب شدیم. حالا دیگر، تو و ما چند نفر، سیاه را بلد شدیم. اسبان شاهنامه را سوار شدیم. من در میدان شهر و تو که فراوان در عکسها نگهشان داشتی.
اسبان تو آمادهات بودند.
تو خیلی از این جهان را در عکس نگه داشتی. ممنونت شدند که ماندند.
آدمهای قدیم در عکسهای تو جوان شدند. پیر شدند. بر جنازههای هم نشستند، بخاک رفتند و عکس تو ماند. بوی نفسهای تو بر عشقها ماند. اسبان اسطوره که دوربینهای تو را بدوش میکشیدند. در زمینههای سیاه ایستادی. بوی مرگ را عطر کردی و به چهره و لبخندت زدی، اما قوارهی تو، چشمهای قدیمی است. هیچگاه در تو برف نشد که آب شود.
پرسهگریهای تو را باید از خانم محاسنی پرسید. مظلوم و یکه... پروندهی عزیز ساعتی را زیر دندانهای اسبان هوشیار و عمری بسیار باید به گوش موسیقی شنید، از او دور ماندهام.
عزیز ارکستر خودش را دارد و سازهای فراموش نشده و زنده را با مهارت کوک میکند، خیلی نواخته، در طوفانهای ترسیده و بیدروپیکر به روزگاری که عشق واژهایست قبل از غارت. اما عزیز، برای ما ناکامیها را عشق است، کامها مال نگاه معصوم تو نیست، ما سربسر مرگ گذاشتیم، سینما رفتیم، دوغ خوردیم و بزرگتر که شدیم صاحب آرزوهای چاکخورده و زخمکشیده شدیم، توهین یک لحظه است اما تحقیر حساب دارد و تمرین شده است.
ارکستر تو هیچگاه سازهای بد خلق و کج نداشته است، گوشها ناکوکند. زحمتهای بسیار رفت، جسدها به خاک شد تا گوشها صدای موسیقی ما را بشنوند، ما با سازهای کج بدخلق که به ما دادهاند، سر جنگ داریم.
ما ناکامیهایمان را در گوش هم بیصدا گفتیم بلند خندیدیم، کنار دوربینهایمان بعد از گرفتن و ثبت کردن چهرههای خیابانی، گذری، چاقوئی، خونی، سازهای بدخلق نگاه به هم کردهایم و هیچ نگفتهایم. تمام نگاههایت مانده در من. سنگین و خوشوقار، که وقتی تفنگ عکسهایت شلیک میکند ترس در ما بعید میشود. این همه جراحت را در تن عاشق شما دوست دارم.
دوست ندارم اسم ما در جدول حل شود.
اگر با هم فیلم بگیریم کیست که بعد از قطع بمن نگاه کند؟ تازه نگاه کی باشد.
مسعود کیمیایی
اسفند 1391
احمدرضا احمدی هم در نوشتارش که عنوان «عزیز ساعتی، دوست نازنین من» دارد، این چنین می گوید: «عزیز متولد 1327 تهران است از کودکی عاشق سینما بود با کنجکاوی، حوصله، جستجو و پشتکار راهش را پیدا کرد. در مدرسه عالی تلویزیون و سینما درس فیلمبرداری و عکاسی خواند چند سالی هم همانجا معلم شد و درس داد چون سینما را دوست داشت کار اداری و تلویزیون را رها کرد و به سینما پناه برد! عکاسی فیلم «کلاغ» بهرام بیضائی شروع کارش در سینما بود پس از آن با بسیاری از کارگردانان صاحب نام سینمای ایران همکاری و عکاسی کرد.
عزیز به دلیل داشتن روحیه هنرمندانه اهل دستهبندی و گروه بازی نبود. سینما را میشناخت و به کارش تسلط داشت، ادائی نبود، ادعا هم نداشت. اولین ارتباط من با او با دیدن عکسهایش بود در سال 1364 در اولین نمایشگاهش با عنوان «رواقهای قدیم طهران» در کتابفروشی نشر نقره خیابان کریمخان زند، که توسط مهرداد فخیمی و محمدرضا اصلانی اداره میشد. تصاویر زیبائی که در نهایت سادگی عکاسی شده بود. عکسهایی از تهران قدیم که هنوز برجها و ترافیک و هوای آلوده به جنگش نیامده بودند.
آشنائی من با عزیز ساعتی وقتی بود که او، بهزاد رحیمیان، امیر اثباتی، جمال امید و عزت انتظامی در خیابان لالهزار کوچه پیرنیا در تدارک موزه سینما بودند و من گاهی به آنجا سر میزدم. در این سالها شریک طنز معصوم و زیبای عزیز ساعتی بودهام که در لحن شوخی و جدیاش همهچیز را میگوید. برای من آدمهایی که صاحب طنز هستند اعتبار دارند.
شوخیهای عزیز مرهمی است برای این زندگی بیمنطق، غمزده و هیچ در هیچ و عکسهایش یادگارهایی است از دورانی که دیگر تکرار نمیشود. شاهدانی راستگو از زمانها و مکانهای تاریخی که من و شما خیلی آسان و بیتفاوت از کنارشان گدشتهایم. این عکسها نشان از حوصله و تفکر عزیز ساعتی دارد.
عکسهای عزیز شاهد عادل نابودیهای گسترده هر روز است در روزگاری که آب و درخت افسانه و رویاست.
در یک سال گذشته این سومین نمایشگاه عزیز ساعتی است. طهران با حاتمی، طهران با بیضائی، تهران با کیمیائی، سه کارگردان همنسل من که دوستشان دارم و به کارهایشان اعتقاد دارم، آنها مدرسه سینمائی ندیدند و در همین خاک میوه دادند و هیچوقت به این سرزمین به دید توریستی نگاه نکردند.
عزیز ساعتی از مجموعه این سه نمایشگاه با عکسهایی بیشتر مجموعهای نفیس با سرمایه و پشتیبانی نشر نظر بزودی منتشر میکند. منتظر این کتاب و منتظر دیدن عکسهای بیشتری از عزیز هستیم. عزیزجان عجله کن وقت کم داریم!»
گفتنی ست نمایشگاه عکسهای عزیز ساعتی با عنوان «با کیمیایی در تهران» از 30 فروردین تا 4 اردیبهشت 92 در گالری «گلستان» برپاست.
انتهای پیام/ع/ن.ف
ارسال نظر