سینماپرس/ «چ» حکایت عقل و عشق است، آنجا که ترک دیار می کنی و آنچه که صبورانه و متفکرانه سخن همرزمت را می شنوی که : «دکتر! تو شجاعی! بزرگی! عاقلی! ولی من نمی فهممت». یا آنجا که در فیلم، سخن از «چمران خمینی» و «چمران بازرگان» به میان می آید، اما فیلم، فلسفه نمی بافد و راحت می گوید: «خمینی هم یکی از سربازان خداست» ... «خوش به حال خمینی که سربازی مثل تو داره». و این جان کلام است.
«چ» حکایت رشادت دکتر مصطفی چمران، تیسمار فلاحی، اصغر وصالی و سایر همرزمانشان در پاوه است و البته حاتمی کیا هوشمندانه نام «چ» را برای فیلم انتخاب کرده است، چرا که این فیلم تنها گوشه ای از شخصیت این شخصیت ها مثال زدنی است، به اندازه یک حرف و دو روز.
«چ» حکایت حضور همزمان دو یا چند نسل در ساخت یک فیلم به یادماندنی است. حاتمی کیایی که ما می شناسیم، به خوبی فهمیده است که باید نسلی تربیت کرد برای ادامه راه. انصافاً چند نفر مثل حاتمی کیا داریم؟ به جوانان باید میدان داد تا در این وادی، فرصت حضور داشته باشند و بیاموزند و بیاموزانند و این هوشمندی به تمام معناست. حاتمی کیا آنقدر هوشمند است که حتی در این سن و سال و با این عقبه و تجربه، خود را بی نیاز از انواع مشاوره هنری گرفته تا مشاوره تحلیل شخصیتی نمی داند. جوانان فیلم اولی و دومی «سیبیل های تازه سیز شده در سینما» باید از این رفتار حاتمی کیا درس بگیرند، حاتمی کیایی که خود در حال حاضر معلم سینماست اما در ساخت فیلم همچنان متعلم است و این تواضع دوست داشتنی است.
مرور سکانس ها و پلان های ماندگار فیلم هم البته خالی از لطف نیست: سقوط هلی کوپتر که جای حرف و حدیث ندارد؛ دعوای کرد و فارس و ورود متفکرانه چمران به صحنه و یادآوری این نکته که یکی از زیباهای زندگی، گوش دادن است و نه شنیدن و اینکه صدای اذان، خود، گویای همه چیز است؛ ارابه کشیدن چمران و عکس العمل او در قبال انتقاد مادر شهید؛ اتمام حجت سید بیسیمچی و حواله دادن مسئولان به مادرش حضرت زهراء . همه اینها حاصل یک فیلمنامه منطقی، یک فیلمبرداری حرفه ای و یک کارگردانی درست است.
و اما نیمه خالی لیوان، دوسکانس آخر ، خیالی و زائد است و با کل فیلم که از همان تیتراژ ابتدایی، قصه اش را پیش می برد و مخاطب را همراه می کند، تناسب ندارد. عصبانیت چمران در پاره کردن نوار فیلم ویدئویی هم در این سکانس بی معنی است. البته فراموش نکنیم که این فیلم ، «چ» است و نه چمران و تنها یک برش زمانی دو روزه است و ادعای بیشتری هم ندارد. حاتمی کیا در جایی گفته این پایان بندی برای این است که چمران، بزرگ تر از این حرفها است . اینکه چمران بزرگ تر از این حرفهاست البته حرف درستی است اما حاتمی کیا فقط به اندازه «چ» از چمران گفته و همین کافیست.
اینکه این راه ادامه دارد و چمران از هر جا بگذرد، آنجا را متحول می کند در جای جای فیلم آمده و فیلم آنجا که چمران برای اولین بار در فیلم و پس از پیام امام خمینی (ره) درباره حادثه پاوه گریه می کند، تمام شده است و لازم نیست با ادامه اش ادا درآورد. درست مثل حکایت توجه چمران به سیروان که برایش شاخه گلی می آورد که می تواند بیش از این هم پرداخت شود اما در یک حکایت دو روزه، همین توجه هم کافیست و گوشه ای از شخصیت چمران را برای مخاطب به تصویر می کشد. فیلم اگر چه در برخی لحظات ، از نمای نقطه نظر بیشتری در فیلم از منظر چمران و وصالی و حتی فلاحی می دیدیم. مهدی سلطانی هم اگر چه انتخاب درستی برای نقش رهبر معارضان است اما گاهی به ویژه در لهجه، از نقش بیرون می زند و البته فیلم بیش از حد مردانه است و می توانست توجه بیشتری به زبان غیور کرد نیز داشته باشد.
«چ» پس از مدت ها بد حالی سینما حال آن را خوب کرد و این غنیمتی است که باید قدر آن را دانست. ای کاش بحث های مربوط به درگیری ابراهیم حاتمی کیا و فربیرز عرب نیا در چنین فیلمی با سعه صدر هر دو طرف پیش نمی آمد. دنبال مقصر نباشیم، اما خود این اتفاق در این فیلم اصلا خوب نیست.اگر چه ممکن است در بسیاری دیگر از فیلم ها رخ دهد و اصلاً برای ما مهم نباشد که نیست.
«چ» برشی کوتاه است و می توان پیشنهاد داد در کنار اکران عمومی فیلم، کتاب ارزشمند «کردستان»، مصطفی چمران هم در سینماها عرضه شود تا مخاطبان به تمامی سیراب شوند، مناسب است اندکی از این کتاب را مرور کنیم: «...من نیز برای لحظه ای آنقدر منقلب شدم که دنیا تیره و تار شد و آنقدر شدت درد، عمیق و کنشنده بود که سرتاپای وجودم به لرزش افتاد ولی یکباره در قبال مسئولیت بزرگی که به عهده داشتم ... به خود آمدم و تصمیم گرفتم که دریچه احساسات خود را ببندم، سنگ شوم! و دیگر حس نکنم ...».
حسن شیخ حائری
ارسال نظر