تاکنون پیرامون هنر دینی، هنر اسلامی و هنر انقلاب اسلامی نظرات فراوانی ارائه شده است، به ویژه متفکران مسلمان و غیرمسلمان در طول تاریخ درباره هنر دینی و هنر اسلامی مباحث فروانی را مطرح کرده اند. درباره خصوصیات هنرمند مسلمان نیز در میان آراء متفکران مسلمان می توان به مواردی دست پیدا کرد که طبیعتاً به نسبت مفهوم هنر دینی دامنه کمتری را پوشش می دهد. همچنین در دوران پس از انقلاب با وجود توجه به هنر انقلابی و هنرمند انقلابی، هنوز ویژگی ها و مختصات این دو مفهوم تدوین و تعیین نشده است. اگرچه با رجوع به بیانات گرانمایه و ارزشمند رهبران انقلاب اسلامی، علماء و برخی از بزرگان جبهه فرهنگی انقلاب می توان شاخص ها و معیارهای هنر و هنرمند انقلاب اسلامی را استخراج کرد، اما همانطور که وجه تمایزهای هنر انقلاب از هنر غربی به صورت کامل مشخص نشده است، تفاوت های هنرمند انقلاب اسلامی از هنرمند غربی، هنرمند هندی، هنرمند چینی و ... و حتی هنرمند مسلمان روشن و معلوم نیست.
بر این اساس به چند نکته پیرامون ویژگی های شخصیتی فردی که واجد شرایط آن است تا هنرمند انقلاب اسلامی خطاب گردد، اشاره می شود:
۱- بی تردید مهم ترین هدف هنر انقلاب اسلامی انسان سازی و به عبارت بهتر پیاده سازی فرایند پرورش «عبد» به زبان هنر و در قالب های هنری است، از این منظر هنر انقلاب اسلامی ادامه دهنده راه انبیاء و حکمای الهی است؛ بنابراین، این هنر، باید هنری باشد که محصولات دیداری و شنیداری آن، اولیاء الله تربیت کند، هنری که انسان را در جهاد اکبر یاری کرده و سالک پرور است. سالکان در انتهای مسیر خود به رؤیت جمال حق می رسند اما به جز سالکان، شهدا نیز وجه الله را خواهند دید. در پیام بنیانگذار انقلاب اسلامی در تجلیل از هنرمندان و خانواده شهداء که امروز به منشور هنر انقلاب اسلامی معروف است، هنرمندانِ شهید برترین هنرمندان معرفی شده اند و این همان غایت هنرمند انقلاب اسلامی است. هنرمند انقلاب اسلامی سالکی است که به شهود رسیده و اکنون قصد دارد آنچه را که رؤیت کرده از طریق زیبایی های سمعی و بصری به دیگران منتقل کند. به عبارت دیگر مشتاقان فعالیت در عرصه هنر انقلاب اسلامی برای فهم و تحقق آنچه که علماء از هنر انتظار دارند یا باید سالک باشند و سال های زیادی را در مراقبه بگذرانند و یا مجاهد فی سبیل الله باشند.
لازمه سلوک، شاگردی در محضر علماست و سال هایی طولانی را در جهاد با نفس و مراقبه می طلبد، اما راه دوم که امام راحل نیز آن را در پیام خود مورد توجه قرار داده اند، به کارگیری هنر در مسیر جهاد و مبارزه است. به تعبیر شهید آوینی: ... اصلا گیریم که ذاتاً میان «هنر» و «تعهد» نیز پیوندی نبود – که هست – باز هم حکم، حکم ایشان بود و ما هنر را در مقدم کلام حضرت ایشان قربانی می کردیم و کار را به اهلش وامی گذاشتیم... اما هنر عین تعهد و مبارزه است ... تعبیرات حضرت امام و تصریحات مکرر ایشان بر تعهد هنر در برابر مبارزه با دشمنان اسلام، بسا بیش تر از آن دارای صراحت است که بتواند مورد تاویل قرار گیرد. هنر در منظر امام ذاتاً و ماهیتاً امانتدار مبارزه با دشمنان دین است... برای آنان که میان مبارزه و جنگ و جهاد و حقیقت اسلام نیز نسبتی حقیقی نمی بینند باید عرض کنم که همین میثاق فطری است که باز هم انسان را در برابر جهاد اکبر و اصغر متعهد می دارد. انسان در مبارزه میان حق و باطل به کمال می رسد، چه در درون خویش که جهاد اکبر باشد و چه در بیرون از خود که جهاد اصغر... و هنرمندان نیز از آن لحاظ که انسانند باید در کشاکش این مبارزه به کمال هنری خویش دست یابند. جنگ ممکن است که باشد یا نباشد، اما مبارزه تمامی ندارد.
به این ترتیب هنرمند انقلاب اسلامی هنگامی که هنر خود را در میدان منازعه حق و باطل وارد نموده و مخلصانه و مجاهدانه به مقابله با هنر اغواگر دشمنان خدا می پردازد، در واقع فرصتی را برای روح خویش مهیا کرده تا مسیری صدساله را در یک شب طی کند و پله های کمال را با شتاب بیشتری بالا رود. پس هنرمند انقلاب اسلامی شهیدی است زنده و سالکی است دست به اسلحه در میدان مبارزه با طواغیت و جنود شیطان.
۲- هنرمند انقلاب اسلامی عاقل است و عاقل بودن به معنی بهره مندی از قدرت تفکر یا تفلسف نیست. تفکر، تفلسف و تعقل هر یک دامنه جداگانه و متمایزی را شامل شده و عوالم مختلفی دارند. تفکر و تفلسف از هر انسانی ولو بی خدایان ساخته است، اما تعقل در محدوده موحدان مؤمن قرار داشته و موهبتی است که تنها به کسانی که بر عوالم طبیعت و مثال اشراف پیدا کرده و نیز بر وهم و خیال خود مسلّط شده اند، اعطاء می شود. در این باره نیز برای درک و فهم عمیق تر معانی عقل و عاقل بودن، فراتر از دایره لغات محاوره ای و روزمره، باید به کلام مفسران وحی رجوع کرد که فرموده اند: مهم ترین شاخص هنر اسلامی همانا توان ترسیم معقول در کسوت محسوس و قدرت تصویر غیب در جامهی شهادت است. هنرهای غیراسلامی چون جایی در جهان معقول و ملکوت ندارند و از عقل منفصل بیبهره و از مثال منفصل بینصیباند و فقط از وهم وخیال متصل استمداد میکنند، هرگز مایه عقلی نداشته و رهآورد غیبی ندارند ... ولی مکتب الهی که عوالم سه گانه طبیعت و مثال و عقل را اثبات می نماید و هر کدامِ آنها را مظهر نامی از نام های جلال و جمال الهی می داند و برای عروج انسان ملکوتی مرزی قائل نیست و لقاء اللّه را که هماره بیکران بوده و هست و خواهد بود مائده و مأدُبه سالک صالح و عارف واصل و شاهد عاشق می داند، بحر تیار و دریای مواج هنرورزی را فراسوی هنرمند اسلامی قرار میدهد تا پیامهای گوناگون را که از هاتف عقل و منادی غیب از ورای حجابهای نوری و ظلمانی دریافت کرده است به قلمرو مثال منفصل درآورده و از آن پایگاه به مرحله وهم و خیال تنزل داده، سپس به منصّه حسّ و صحنه صورت نازل نماید تا بادیهنشینان تشنه حس را بر بالهای ظریف هنر نشانده و از خاکدان طبیعت به دامنه ی مثال و خیال رسانده و از آنجا به قلّه رفیع عقل و مقام منیع غیب واصل کند ...
۳- هنرمند انقلاب اسلامی حکیم است چرا که باید بتواند حکمت آیات الهی را دریافته و از مخلوقات گرفته تا رویدادهای طبیعی و اجتمای را واکاوی و رمزگشائی نموده و با تبیین حکمت های نهفته در دل آنها، به تبشیر و انذار جامعه خویش بپردازد. مَا مِن شَیءٍ تَراهُ عَینَاک إلّا وَ فِیه مَوعِظَه، چیزی نیست که چشمانت آن را بنگرد ، مگر آن که در آن پند و اندرزی است؛ هنرمند انقلاب اسلامی کسی است که بتواند انبوه پیام های گنجانده شده در آیات الهی، حدود الهی، وقایع و اتفاقات را کشف کرده و با استفاده از تکنیک های هنری به دیگران منتقل کند.
۴- هنرمند انقلاب اسلامی پیش از دیگران به تهذیب نفس پرداخته و با خارج کردن لباس های شهوت، از کوری خارج شده است، خَلَعَ سَرَابِیلَ اَلشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّی مِنَ اَلْهُمُومِ إِلاَّ هَمّاً وَاحِداً اِنْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ اَلْعَمَی وَ مُشَارَکَةِ أَهْلِ اَلْهَوَی ، چنین انسانی، فردا را هم می بیند که چه خبر است، راهش را می بیند، سرنوشت آینده خودش را می فهمد، دیگر همه چیز را می فهمد، دیگر با اهل هوا و هوس مشارکت نداشته و آنها را رها کرده است. این توقع زیادی از هنرمند انقلاب اسلامی نیست که این چنین به تأدیب نفس و تهذیب و تزکیه آن بپردازد، چرا که این هنرمند موظف است آحاد ابناء بشر را به این مسیر دعوت کرده و راه و رسم عبد بودن را به ایشان بیاموزد. البته این همان مسیری است که علاقمندان هنر انقلاب اسلامی باید آن را نه طی بیست و پنج سال که دو ساله طی کنند و یکی دیگر از معجزات انقلاب اسلامی را به نمایش بگذارند.
بر این اساس مثلا می توان گفت هنرمند انقلاب اسلامی برای رضایت نفس خود دست به ایجاد اثر هنری نمی زند، یک اثر هنری ولو قصه ای قرآنی باشد یا مفهومی متعالی را به مخاطب گوشزد کند، اگر برخواسته از هوای نفس بوده و جهت رضایت نفس سازنده، ساخته شده باشد، اثرگذار نخواهد بود. اما اگر اخلاص و جلب رضایت الهی در کار وجود داشته باشد، همین اخلاص بخش عمده ای از ضعف ها را پوشش داده و بر مخاطب تأثیر خواهد گذاشت. هنرمند انقلاب اسلامی نمی تواند مطابق میل و خواست دل خویش دست به تولید و ایجاد یک اثر هنری بزند چرا که در این صورت هوای نفس خود را تبعیت کرده است و هوای نفس محل الهامات شیطانی است و محصولی که به این صورت تولید می شود تأثیری بر جای نمی گذارد. به عبارت بهتر میان هوای نفس و رضایت نفس هنرمند و رضایت خداوند، یک مرز باریک وجود دارد که هنرمند انقلاب اسلامی باید آن را به خوبی شناخته و ظرافت و باریکی آن را لمس نماید و هر آن مراقبت و توجّه خود را معطوف به حفظ این مرز کند، زیرا اگر این مرز را زیر پا گذاشته و حتی ماه ها و سال ها عمر خود را صرف تولید اثری کند که رضایت نفسش در آن است، این همه رنج و مشقت گرچه ممکن است قدری ثواب اخروی داشته باشد، اما تأثیر آن ماندگار نخواهد بود.
۵- هنرمند انقلاب اسلامی زبان فطرت را به خوبی می شناسد، چرا که مخاطبان او از ملیت ها و فرهنگ های مختلف بوده و زبان مشترکی ندارند به جز زبان فطرت. از سوی دیگر هنرمند انقلاب اسلامی گزاره های فطری و غریزی را با یکدیگر مخلوط نکرده و مفاهیم والا و ارزش ها را در جهت رسیدن به منافع مادی و تصاحب گیشه و یا اغوای مخاطب و تصرف قلب و مغز او در راستای منافع اربابان زر و زور به خدمت نمی گیرد. در آثار هنری مطرح غرب و شرق به ندرت می توان اثری را یافت که حداقل یک یا چند پیام اخلاقی و فطری در آن وجود نداشته باشد، اما از آنجا که نیت سازندگان و تولیدکنندگان این آثار عموماً اصلاح انسان و جامعه انسانی و راهنمایی او به سمت بندگی الله و کمال نیست، وجود این پیام ها اثر معکوس داشته و صرفاً مسیر را برای نهادینه شدن سایر پیام ها و القائیات مندرج در آثار هنری ولو القائیات شیطانی صاف می کنند.
البته تسلط به استفاده از زبان مشترک انسان ها در عالم هنر ظرافت ها و پیچیدگی های خاص خود را دارد، برای مثال کافی است آثار سینمایی تولید شده در جمهوری اسلامی را نه با سینمای غرب که با سینمای هند، بالیوود، مقایسه شود: به وفور می توان در سینمای هند آثاری را مشاهده کرد که در آنها مؤلفه هایی مانند شجاعت، غیرت، ایثار، حب وطن، مبارزه با فساد، مقاومت، تکریم والدین و ... محور قرار گرفته و فیلمساز به زیبایی این مفاهیم را به تصویر کشیده است؛ اما در سینمای جمهوری اسلامی برای هر یک از این مؤلفه ها در طول دهه های گذشته چند اثر وجود دارد؟ فیلمساز هندی به هیچ وجه همانند یک هنرمند ایرانی به منابع متقن الهی، فکری، فلسفی، عرفانی دسترسی ندارد، پس چگونه می تواند از گزاره های فطری به زیبایی در آثار خود استفاده کند اما هنرمند ایرانی نمی تواند؟ مهم نیست آثار هندی برحسب معیارهای آکادمیک ارزش هنری بالایی ندارند، مهم این است که می توانند بر روی مخاطب عوام خود در سرزمینی وسیع با ۲۸۷ میلیون بزرگسال بی سواد که ۳۷٪ تعداد کل افراد بی سواد در جهان را شامل می شوند، تأثیر بگذارند. هنرمند هندی در حد سینمای هند و در حد سطح ادراک مخاطب خود به خوبی از مؤلفه های فطری استفاده می کند، گرچه عموماً المان های نفسانی و غریزی نیز چاشنی این آثار است، اما سینمای جمهوری اسلامی حتی در حد سینمای هند نیز نتوانسته است گزاره های فطری را با زبان هنر تصویر بکشد.
بدیهی است که هنرمند انقلاب اسلامی می بایست با ابتدائیات فقه آشنایی داشته و همچنین ارتباط و پیوندی عمیق با فقها و مراکز فقهی برقرار کرده است تا در هنگام ضرورت بتواند به تشخیص درستی در حوزه کاری خود دست پیدا کند. اگر چنین نباشد غفلت هنرمند باعث می شود تا در اثر هنری خود به سادگی حرامی را به حلال و حلالی را به حرام تبدیل کند، حدودالهی را زیرپاگذاشته و بذر مخرب و نابودگری را در روان مخاطبان خویش بکارد. اما هنرمندی که به تهذیب نفس پرداخته و در طریق دستیابی به حکمت و عقل تلاش می کند، عملاً در مسیر تحصیل علم نافع قرار داشته و این علم نافع او را یاری خواهد کرد تا به تفقه در دین در باب مسائل هنری بپردازد. به عبارت بهتر هنرمند انقلاب اسلامی نه تنها باید با ابتدائیات فقه آشنایی داشته باشد بلکه باید بتواند در حوزه امور فرهنگی و هنری به تفقه در دین پرداخته و پاسخی برای سؤالات مبتلا به و جدید پیدا کند.
ارسال نظر