ده سال بعد از جنگ ۳۳ روزه، الیوت آبرامز، مشاور امنیت ملی آمریکا در دورهی بوش پسر، به صراحت اعتراف کرد که «اهداف جنگ ۳۳ روزه به معادلات منطقهای نیز مربوط بود و تلاش میشد با این جنگ ایران ضعیف و جایگاه اسرائیل در منطقه تقویت شود.» اما پیروزی حزبالله لبنان در جنگ ۳۳ روزه، همهی معادلات آنان را بر هم زد. بنابراین استراتژی دشمن به سمت «جنگ نیابتی» تغییر کرد تا با این طرح بتوانند امنیت محور مقاومت و بهطور خاص ایران را مخدوش کنند.
* با توجه به تقارن این گفتوگو با سالروز پیروزی حزبالله در جنگ ۳۳روزه، اگر بخواهیم پس از چند سال این جنگ و اثرات آن را بررسی کنیم، مهمترین دستاوردهای این جنگ چه بوده است؟
من تصورم این است که مقطع جنگ ۳۳روزه را باید نقطهی عطف و سرآغاز تحولی تاریخی و اصیل در جریان مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی دانست؛ چراکه دقیقاً در شرایطی که محور آمریکا و رژیم صهیونیستی تصور میکردند با توجه به قدرت نظامیشان، بر منطقه تسلط دارند و میتوانند یک تغییر اساسی در ارتباط با سیاستهایشان در منطقه ایجاد کنند، ما شاهد جنگ ۳۳روزه و شکست رژیم صهیونیستی بودیم. حقیقتاً این رژیم خودش را برای هر سناریویی آماده کرده بود، الا سناریوی شکست در مقابل جریان مقاومت و حزبالله.
فکر میکنم دو اتفاق مهم در آن مقطع افتاد. اتفاق اول اینکه جریان مقاومت و نیروهای حزبالله با توکل به خدا مقاومت کردند و وعدهی خدا که فرمود مقاومت کنید و نتیجهی آن پیروزی مسلم و قطعی خواهد بود، کاملاً تحقق پیدا کرد. نکتهی دوم را از زبان سید حسن نصرالله شنیدم که در آن زمان یکی از اشارات رهبر انقلاب این بود که مقاومت کنید، وعدهی خدا حق است و شما در مقابل دشمن مسلحتان پیروز خواهید شد، نهتنها پیروز میشوید، که به قدرت مهمی در منطقه تبدیل خواهید شد.
این طراحی به مرحلهای رسید که با استفاده از جریان بیداری اسلامی که در کشورهای عربی به راه افتاد، محور آمریکا و رژیم صهیونیستی تلاش کردند شکستشان در جنگ ۳۳روزه را در جنگ ۵۱روزه و حمله به غزه جبران کنند. اما شرایط نشان داد که در جریان این جنگ، همان داستان جنگ ۳۳روزه بهنحو دیگری تکرار شد. مضاف بر اینکه در جنگ ۵۱روزه آخرین شلیک را مقاومت انجام داد و این شلیک به قلب رژیم صهیونیستی اصابت کرد. از جهات دیگر نیز این جنگ متفاوت بود.
البته بعد از اینکه این جریان در منطقه احساس نگرانی کرد، سرمایهگذاری زیادی برای مقابله با بیداری اسلامی انجام داد، اما موفق نشد. رسالهی دکترای من در موضوع بیداری اسلامی بود و خیلی سعی کردم از تجارب میدانی بهره بگیرم و همچنان آن موضوع را دنبال میکنم. من خیلی معتقد نیستم که بیداری اسلامی در منطقهی غرب آسیا و شمال آفریقا سرکوب شده است. بیداری اسلامی جریان دارد، اما یک جا نمودش قویتر است و یک جا کمرنگتر است.
* وارد مسائل جاری منطقهای بشویم. نکتهای که حتی منتقدین جمهوری اسلامی هم نمیتوانند از آن بگذرند، امنیت داخلی کنونی کشور است. بالأخره این امنیت تا چهاندازه ناشی از استراتژی و نگاه کلان جمهوری اسلامی در تحولات منطقهای بوده است؟
من برای تحولات مرتبط با بیداری اسلامی فرصت داشتم که پنج یا شش بار به مصر سفر کنم. در هر سفری که به مصر رفتم، خودم شخصاً علاقهمند بودم در کنار دیدارهای رسمی، با افرادی که تجاربی در حوزههای سیاسی و فرهنگی مصر دارند، دیدار کنم و نظرات آنها را بشنوم.
مرحوم هیکل میگفت وقتی بحران سوریه شروع شد، قبل از اینکه در جریان قرار بگیرم که دیدگاه امام خامنهای در ایران چیست، برداشتم با فهم عربی خودم و تجارب چنددههای از جهان عرب، این بود که با این روشها بشار اسد ساقط نخواهد شد. بعد دیدم نگاه راهبردی امام خامنهای نسبتبه مسئلهی سوریه و محور مقاومت و امنیت منطقه چقدر دقیق است.
نکتهی دوم اینکه اگر در مذاکرات هستهای، جمهوری اسلامی ایران توانست به نتیجه برسد، عقبهی آن به توانمندیهای دفاعی و علمی و نظام سیاسی مبتنی بر آرای مردم برمیگردد که در منطقه کمنظیر است. اگر ما در مذاکرات هستهای مورد توجه قرار گرفتیم، چه در دورهی آقایان دکتر خرازی، دکتر لاریجانی و دکتر جلیلی و چه در دورهی آقای دکتر ظریف، بهدلیل توجه به افراد نبود، بلکه به توانمندی نظام و قدرت ما برمیگشت که در طول این سالها با درایت رهبر انقلاب افزایش یافته است. عقبه و قدرت نظام در حوزهی هستهای، بخشی از قدرت را برای ما تولید کرد.
* دربارهی منبع قدرت منطقهای ایران و اثرگذاری آن بیشتر توضیح دهید.
در مسائل منطقه، نباید فراموش کرد که آمریکا افغانستان و عراق را اشغال کرد. سیاستهای مداخلهجویانهی آمریکا صرفاً در سطح رسانه و حمایت سایبری و مجازی نبود، بلکه حضور نظامی سنگین در دو سوی کشور ما (غرب و شرق) پیدا کرد. هدایت درست سیاست خارجی در کشور، که با دقت رهبر معظم انقلاب در مسائل منطقه اتخاذ میشد، خیلی کمک کرد به اینکه تولید قدرت ما در منطقه چندبرابر شود.
علیرغم اینکه برخی از مسائل منطقه ممکن است ظاهر تلخی داشته باشد، ولی آنچه در منطقه در راستای مبارزه با رژیم صهیونیستی و مبارزه با تروریستهای تکفیری هدایت شد، خدمتی است به کل عالم، همهی کشورهای منطقه و البته امنیت ملت خودمان. پس از سقوط موصل توسط داعش، اگر برخورد اقتدارآمیز جمهوری اسلامی ایران در داخل خاک عراق نبود، نیروهایی با هدایت سرویسهای صهیونیستی میخواستند مرزهای ما را ناامن کنند و شاید امروز ما مجبور میشدیم در متروهای خودمان با داعش یا دیگر جریانات تکفیری مبارزه کنیم.
برداشت خود من این است که امروز علیرغم شهدایی که در این راه دادهایم و سختیهایی که متحمل میشویم و علیرغم ویرانیهایی که طرف مقابل تحمیل میکند، محور مقاومت نشان داده است که امروز در مقایسه با دیروز، در بهترین وضعیت خودش، هم در جبههی مبارزه با رژیم صهیونیستی و هم در جبههی مبارزهی با تروریسم، قرار دارد.
* پیشنهاد و اصرار طرفهای غربی از زمان مذاکرات برجام تا امروز برای مذاکره در موضوعات منطقه را چگونه ارزیابی میکنید؟
تلاشی تقریباً از اواخر مذاکرات هستهای از طرف غربیها شروع شد و در مصاحبهها و اظهارنظرهایشان هم کاملاً مشهود بود که پس از موضوع هستهای، میخواهند بهسراغ موضوعات منطقهای بروند. حتی گاهیاوقات من نقلقولهایی از برخی هیئتهای عالیرتبهی دیپلماتیک اروپایی میشنیدم مبنی بر اینکه هم ما و هم آمریکاییها اعتقاد داریم از موضوع هستهای بهسرعت میتوان عبور کرد و موضوع مهمتر از موضوع هستهای، مسائل منطقه است.
از طرفی این باور در جمهوری اسلامی ایران و سطوح عالی تصمیمگیری هم وجود داشت و دارد که ما مسائل منطقه را باید با اهل منطقه حل کنیم. این نکتهای بسیار کلیدی و مهم است که مسائل منطقه در درون منطقه باید حلوفصل شود. ضمن اینکه ما فاصلهی زیادی داریم تا آمریکاییها نشان دهند در برجام صادقانه عمل خواهند کرد. کمااینکه الآن برجام با فرازونشیبها و چالشهای فراوانی در حوزهی اجرا مواجه شده است.
* ما از ابتدای بحران سوریه بهنوعی شاهد کمکهای مالی، دیپلماتیک و لجستیکی دو قدرت منطقهای بودهایم. آیا این کشورها در مقایسه با محور مقاومت، به اهداف خود رسیدهاند؟
ما فراموش نکنیم که در تحولات سوریه، جبههی مهمی متشکل از حدود ۸۶ کشور در مقابل جریان مقاومت قرار گرفتند. در همان ماههای اول شروع بحران سوریه، در نشست بهاصطلاح دوستان سوریه در تونس، خانم کلینتون، وزیر خارجهی وقت آمریکا، وقتی بیرون آمد، بهجای اینکه از صلح صحبت کند، اعلام کرد که ما معارضین بشار اسد را مسلح میکنیم.
در منطقه و در پنج شش سال گذشته، دو اراده در مقابل هم قرار گرفتند؛ دو ارادهی کاملاً واضح و شناختهشده: ارادهی مبتنی بر جریان مقاومت که این جریان هزینهی سنگینی دارد میپردازد و البته خروجیاش به نفع کل منطقه و جهان است و از آن طرف، ارادهی مبتنی بر تقویت رژیم صهیونیستی که حتی برخی از کشورهای منطقه نیز با تحلیل غلط، به این طیف پیوستهاند. امروز هیچکس نمیتواند منکر شود که برخی کشورهای عرب منطقه، ولو بهطور پنهان، در حوزههای سیاسی و تجاری با رژیم صهیونیستی ارتباط برقرار کردهاند.
همانطور که اشاره کردم، در سوریه ۸۶ کشور با همهی توان بهدنبال سرنگونی آقای بشار اسد بودند. اکنون در حال پشت سر گذاشتن ششمین سال تحولات سوریه هستیم و آقای بشار اسد بهعنوان رئیسجمهور در جایگاه خودش قرار دارد و مردم سوریه واقعاً ایستادهاند.
به موضوع بحرین بپردازیم. در بحرین اکثریت مردم مطالباتی دارند که نظام سیاسی بحرین توجهی به آنها نکرده و به توصیهی برخی مقامات عربستان سعودی، سیاستهای خشن را با توسل به زور و روشهای نظامی و امنیتی برگزیده است. تانکهای عربستان وارد بحرین شدند، پول عربستان وارد بحرین شد، دستگاه امنیتی عربستان برای سرکوب کمک کرد، برخی از کشورهای خارج از منطقه هم در راستای منافعشان اقداماتی به نفع حکومت بحرین انجام دادند.
در یمن، عربستان یک خطای استراتژیک کرد. من این را صراحتاً به آقای عادل جبیر گفتم که شما با تحلیلهای نادرست، دچار خطای استراتژیک شدید؛ البته با همراهی و حمایتهای لجستیکی و اطلاعاتی آمریکا. عربستان بهعنوان یک کشور اسلامی در منطقه، به یک کشور ضعیف مسلمان در منطقه حمله کرد.
به نظر من، به همین دلیل باید بهدرستی تحلیل کرد و گفت امروز تروریست تکفیری و رژیم صهیونیستی دو روی یک سکهاند و این سکهای است که نظام سلطه در راستای منافع خودش در حال بازی کردن با آن است. هدف نظام سلطه در راستای تجزیهی کشورهای اسلامی و کشورهای منطقه، تضعیف محور مقاومت، متلاشی کردن امنیت منطقه و تضمین امنیت رژیم صهیونیستی است.
* یکی از سؤالاتی که دربارهی رفتار و منطق جمهوری اسلامی در قبال تحولات منطقه مطرح میشود، این است که اگر شما دیگر کشورهای منطقه را به عدم دخالت در سوریه دعوت میکنید، چرا خودتان و حزبالله لبنان وارد این مسئله شدهاید؟ از طرفی اگر میگویید قدرتهای غیرمنطقهای نباید در این بحران دخالت کنند، پس چرا روسیه را ترغیب به حضور در سوریه کردید و از این اقدام حمایت میکنید؟
در حقوق بینالملل یک امر شناختهشدهای است که یک دولت میتواند از یک دولت دوست، درخواست کند در موضوعی به او کمک کند. این کمک میتواند در حوزههای امنیتی و دفاعی هم باشد و صرفاً محدود به حوزههای اقتصادی، فرهنگی و غیره نیست. طبیعی است که ما در قالب مستشار نظامی وارد عراق و سوریه شدیم، نه بهصورت خودسرانه. این دقیقاً برخلاف رفتار غلطی است که امروز آمریکاییها انجام میدهند.
نکتهی دوم اینکه ما در حوزهی امنیت ملیمان، تعارفی نداریم. وقتی احساس کنیم عراق بهعنوان یک کشور همسایه، در شرایطی قرار گرفته که ممکن است ناامنی از آن کشور بهسمت ما سرایت کند، حتی اگر لازم باشد، ممکن است خود ما در مقطعی به دولت عراق پیشنهاد دهیم که این امکانات و توانمندیها را داریم و میخواهیم به کمک شما بیاییم تا هم کمک به دولت و مردم عراق باشد، هم کمک به امنیت ملی خودمان و هم در نهایت کمک به امنیت منطقه.
اما اینکه روسیه در این بین چه میکند، از یک منظر برمیگردد به امنیت ملی خودش و از یک طرف برمیگردد به شرایط کلیای که در منطقه وجود دارد. من مذاکرات زیادی با مقامات روس در پنج سال گذشته داشتهام. اولاً بخشی از نیروهایی که در عراق، سوریه، لبنان، یمن و لیبی حضور دارند، اتباع جمهوریهای مرتبط با روسیه هستند؛ یعنی همیشه روسها این نگرانی را دارند که مبادا این افراد در داخل این کشورها تجاربی کسب کنند و بعد در مسکو و دیگر جمهوریهای مرتبط با روسیه، ناامنی ایجاد شود. لذا آنها یک توجیه منطقی برای کار خودشان دارند که میخواهند از بازگشت تروریستها به کشورشان پیشگیری کنند.
نکتهی دوم این است که روسیه تازمانیکه بشار اسد، وزیر دفاعش را نفرستاد و رسماً از آقای پوتین درخواست کمک نکرد، نیرو نفرستاد. دقیقاً همان اقدامی که ما در قبال سوریه انجام دادیم. کاملاً در چارچوب حقوق بینالملل از ما درخواست شد و ما هم درخواست آنها را پذیرفتیم. اگر درخواست نمیشد و مقتضیات امنیت ملیمان ایجاب میکرد، خود ما به سوریه و عراق پیشنهاد میکردیم. لذا توجیهی کاملاً قانونی و منطبق بر حقوق بینالملل وجود دارد.
سوم اینکه ما بین معارض معتقد به راهکار سیاسی و تروریسم تکفیری، فرق قائل شدهایم؛ خطایی که آمریکاییها مرتکب شدند و همچنان هم مرتکب میشوند. آمریکاییها بین گروههای تروریستی مثل داعش، گروههای مرتبط با القاعده، جبههی النصره و گروههای مخالف نظام سیاسی سوریه نهتنها فرق قائل نشدند، بلکه در یک تصمیم حماقتبار، گروههای معارض معتقد به راهکار سیاسی را «معارض میانهرو» نامیدند و همه را مسلح کردند. کجای دنیا معارض میانهرو را تسلیح میکنند؟ ایالت متحدهی آمریکا هم معارضین خاص خودش را دارد. اگر کشوری تصمیم بگیرد معارضین معتدل حکومت آمریکا را مسلح کند، آمریکا میپذیرد؟
اما برخلاف آمریکا، جمهوری اسلامی ایران این خطای راهبردی را مرتکب نشد. ما بهموازات مبارزهی قاطع با تروریسم، با معارضان معتدل دولت سوریه گفتوگو کردیم. جمهوری اسلامی ایران اولین کشوری بود که در اوج بحران، نشست معارضین سوریه را در تهران برگزار کرد و این نشاندهندهی درایت جمهوری اسلامی ایران است.
به بحث تجزیه اشاره کردید. این مسئله تا چهاندازه جدی است؟
راجعبه بحث تجزیهی منطقه و کشورها، باید بگویم قطعاً این اتفاق، مطلوب رژیم صهیونیستی و متحدانش است، اما صداهایی که ما از داخل آمریکا میشنویم، متفاوت است. رصد ما در دستگاه دیپلماسی نشان میدهد که جریاناتی در آمریکا وجود دارند که تجزیهی کشورهای منطقه را در راستای منافع رژیم صهیونیستی و منافع آمریکا در منطقه قلمداد میکنند و برخی هم تجزیه را در تعارض با منافع خودشان میبینند. تاریخ به ما نشان داده است که در منطقه، دشمنان جهان اسلام یکی از مهمترین حربههایی که همیشه در اوج بحرانها به کار بستهاند، وارد شدن به بحث تجزیهی کشورهای منطقه است.
یکی از بزرگان منطقه میگفت اگر دشمنان منطقه و اسلام بتوانند، حتی روستاها را هم به چند بخش تقسیم و تجزیه خواهند کرد. تا این حد این تجزیهها و تشدید درگیریهای قومی میتواند به اهداف آنها در منطقه کمک کند. من فکر میکنم متأسفانه تجزیهی کشورها بهنحوی در بحرانهای چهار پنج سال اخیر، کلید خورده است و همهی کشورهای منطقه باید در راستای حفظ وحدت ملی و جلوگیری از تجزیهی کشورها، اقدام کنند. اما دربارهی این مسئله که بهطور مشخص چه کشورهایی در بین مجموعهی کشورهای نظام سلطه بهدنبال تجزیه هستند و چه کشورهایی دنبال چنین موضوعی نیستند، فکر میکنم نیازمند زمان بیشتری هستیم.
ارسال نظر