روز نخست از چهاردهمین جشنواره فیلم مقاومت، با اکران هیهات در بخش مسابقه سینمای ایران و سینمای بین الملل همراه بود؛ اثری بظاهر سینمایی که سعی می کرد تا چهار فیلم کوتاه نامربوط را به عنوان اثری چهار اپیزودی، به خورد مخاطب بدهد و مبتنی بر تفکر سود انگارانه در عرصه ی رسانه و هنر، ضمن تحریک احساسات به جذب حداکثری حمایت نهادها و سازمان های مربوطه بپردازد.
یقینا هیهات اثری ضعیف از جهات مختلف فُرم و محتوی است؛ اثری مُشوش که ضمن عدم رعایت حداقل بستر تعلیق لازم برای یک اثر سینمایی، به اغفال مخاطب و سوء استفاده از احساسات او پرداخته و سعی می کند تا با محور قرار دادن موضوع کربلا و امام حسین علیه السلام، مانع ترک او از سینما شود.
اپیزود اول هیهات، با بستر تعلیق گنگ و داستان گویی الکن خود؛ به یکباره سراغ تلاش جوان مظلوم و ستم کشیده ی شوشتری، به منظور آوردن کانتینر حامل ضریح امام حسین علیه اسلام به روستای محل سکونت خویش و فراهم ساختن زیارت مادر مریضش می رود؛ در این میان کارگردان به یکباره تخیلات هالیوودی خود را با یافته های بالیوودی اش درآمیخته و به ارایه ی نگاهی شبه ماکیاولی در روابط میان شیعیان و ائمه اطهار مبادرت می ورزد و با ترسیم دُزدیدن ماشین حامل ضریح و ... ضمن ایجاد وهن تشیع در منظر مخاطب بین المللی، به عنوان مستند و مستمسکی ویژه برای تبلیغات رسانه ای وهابیت عمل نموده و خرافه پرستی جماعت ایرانی (مجوس) را بر پرده ی نقره ای سینما به تصویر می کشد.
البته اپیزود اول با هوشمندی عوامل تولید خود در به تصویر کشیدن چهره ی منطقی و مهربان مسئولان ارشد حمل کننده ی ضریح و پشتیبانی ایشان از جوان شوشتری و حفظ آبروی او در برابر مردم و ...به اثری قابل قبول جهت کسب حمایت های مادی ستاد بازسازی عتبات عالیات مبدل گردیده است. |
اما روایت مجعول هیهات، به عدم درک صحیح و دقیق پدیدآورندگان این اثر از مفهوم و ماهیت زیارت ختم نشده و در اپیزود دوم، به یکباره سراغ جانباز اعصاب و روانی به نام سردار موسوی رفته و با ترسیم بدبختی مردم جنوب و شرایط وخیم باقی مانده از دوران جنگ تحمیلی؛ به بسط تفکرات حسینیه ارشادی دهه ی ۱۳۵۰ مبادرت می نماید.
بر این اساس مردم بدبخت جنوب که حتی از آب آشامیدنی مناسب محروم هستند، به صورتی ویژه درگیر و دار مراسم عزاداری روز نهم محرم نشان داده شده و حتی سردار موسوی نیز قصد عزیمت به کربلا را دارد که به یکباره متوجه می شود پسر برادر جوانش یاسین، به منطقه مین گذاری شده رفته و قصد پاکسازی نَهر و رساندن آب به مردم را دارد؛ پس در این بخش طبق معمول انتقادات تندی نسبت به کم کاری مسئولان و بی توجهی ایشان صورت می گیرد و در نهایت با خوانده شدن سخنان یاسین در گوش جناب موسوی، این سردار جانباز متنبه شده و با سپردن پاسپورت دوستان خود نزد برادرش و انصراف از رفتن به زیارت کربلا، به سوی یاسین باز می گردد و این در حالی است که به یکباره یاسین منفجر شده و همین انفجار و مجروحیت وی، سبب می شود تا خود سردار در شبی ماهتابی، که معلوم نیست چگونه در دهه ی اول ماه محرم قرص ماه کامل گشته، به سراغ ماشین مین روب رود و با مهارت هر چه تمام به پاکسازی نهر مبادرت ورزد.
پس اگر چه اپیزود دوم نمی تواند به هیچ عنوان مخاطب خود را از لحاظ بصری اقناع سازد و پاسخگوی چرایی عدم مین روبی و چگونگی مجروحیت یاسین و چرایی عدم حضور پیش از این سردار موسوی با این همه مهارت در استفاده از ماشین مین روب و ... شود، اما قطعا به سبب تصویرگری سفارش شده ای که نهایتا به ترسیم غوطه وری پای مصنوعی سردار موسوی در آب نهر منجر می گردد و ... به واقع بستر مناسبی برای جلب کمک های مالی سازمان هایی نظیر حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس و بنیاد شهید و جانبازان گردیده و حمایت های ویژه ی ایشان را به سبب تصویر گری رشادت های سرداران جانباز به منظور روان سازی آب نهر و آوردن دوباره ی حیات به روستاها را به همراه داشته و یا خواهد داشت.
البته حاکمیت تفکرات شبه روشنفکرانه بر افکار و عقاید عوامل جوان این اثر، موجب می شود تا اپیزود سوم هیهات، به نحوی ملمو س به سراغ بدبختی شیعیان رفته و به صورتی واضح به ترسیم بدبختی زنان و دختران شیعی عراق به عنوان نماد سرزمین و عقیده ی شیعی مبادرت و گذر ایام ایشان را قرین و هم راستای گاومیش های شناور بر آب تصویر می نماید.
پس اپیزود سوم دختر فلک زده و یتیم مرتضی را روایت می کند که در کپر زندگی کرده و به گدایی برده می شود؛ البته در ادامه مادر بیچاره ی دختر، متوجه سوء استفاده از دخترش شده و ضمن تقبیح گدایی، مسیر اقتصادی جدیدی را با آموزش مُهرسازی، پیش پای دختر خردسالش می گذارد که البته به سبب شکسته بودن قالب برجای مانده از مرتضی، مُهرها مرغوبیت بازار پسندی نداشته و در نهایت علاج امر با سفارش کارگردان بر مصرف تولید ملی، در ترسیم جابجایی مُهر نماز مادر، با مُهرهای دست ساز کودک به پایان می رسد.
بر این اساس روایت مجعول اپیزود سوم هیهات، از گدایی مستقیم کودک در ابتدا به گدایی غیر مستقیم به واسطه ی مُهر فروشی در انتها ختم شده و در این مسیر تنها این گریه ی بی فایده و عزاداری غیر موثر برای امام حسین علیه السلام است که نه تنها تغییری را در اجتماع ایجاد نمی کند، بلکه سلسله ی عقب افتادگی را به آیندگان نیز نوید می دهد.
با این همه شاید هادی مقدم دوست را بتوان ناجی این اثر دانست؛ کسی که اپیزود چهارم هیهات را به روایت می نشیند و سعی می کند تا با حفظ اصول اولیه ی درام و پایبندی به قواعد ابتدایی ساخت یک اثر سینمایی، به ترسیم همکاری میان ایرانیان و عراقی ها در تقابل با پدیده ی داعش مبادرت نماید.
پس اگر چه اپیزود چهارم به نوعی ویژه جور خلاء سینمایی سه اپیزود ماقبل خود را می کشد، اما همچنان با سرسری گرفتن موضوع دست به گریبان بوده و نمی تواند مسیر اقناعی ویژه ای را برای مخاطب خود باز نماید؛ چه آنکه نمی تواند به درستی مادر مشترک جوان ایرانی و عراقی را توجیه و یا چرایی عدم اطلاع خانواده از وضعیت پزشک جوان ایرانی و حضور سرزده ی خانواده در کربلا را تصویرگری نماید و این همه در حالی است که طبق معمول عدم شناخت صحیح از نمادها و المان ها سبب شده تا کارگردان دختر برادر عراقی اثر را به عنوان سرزمین و عقیده ی انسان شیعی، به خاک سپرده و یا درگیری با تکفیری ها را به عرصه ی گلدسته ی مسجد کشاند و... و. و اما این همه در حالی است که اپیزود چهارم هیهات، به خوبی می تواند حمایت های مادی نهادهای بسیاری را به ارمغان آورد و پُرکاری بیش از پیش عوامل آن را تضمین کند.
البته در پایان می بایست بر این امر نیز توجه داشت که هیهات سوای نظر از ساختار ضعیف و نمره غیر قابل قبول خود در ابعاد فنی و سینمایی؛ بار دیگر بر این نکته مهم متذکر شد که همانا حاکمیت تفکر سود انگارانه و نگاه مشتری مدار در عرصه ی رسانه و هنر را می توان به عنوان آسیبی جدی برای تعالی فرهنگ یک جامعه قلمداد نمود؛ آسیبی مُهلک که سبب می شود تا هنرمند از عرضه ی داشته های خود دور شده و در برخی موارد حتی کارنامه ی هنری مضحک و تاسف آوری را از خود برجای گذارد.
ارسال نظر